علمی - پژوهشی
بهنام اکبری؛ احمد علی اکبر مسگری
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 7-29
چکیده
در این مقاله برآنیم تا به بررسی نظریۀ تشابه نزد سوآرز بپردازیم. سوآرز، از یک سو، به وحدت مفهوم «موجود» باور دارد و آن را حافظ وحدت موضوع دانش مابعدالطبیعه میداند، چون که بر اساس اصلی ارسطویی هر دانشی باید دربارۀ موضوعی واحد باشد و بدان سبب که سوآرز خداوند، عقول و مخلوقات را ذیل مفهوم «موجود به ماهو موجودِ واقعی» از موضوعات ...
بیشتر
در این مقاله برآنیم تا به بررسی نظریۀ تشابه نزد سوآرز بپردازیم. سوآرز، از یک سو، به وحدت مفهوم «موجود» باور دارد و آن را حافظ وحدت موضوع دانش مابعدالطبیعه میداند، چون که بر اساس اصلی ارسطویی هر دانشی باید دربارۀ موضوعی واحد باشد و بدان سبب که سوآرز خداوند، عقول و مخلوقات را ذیل مفهوم «موجود به ماهو موجودِ واقعی» از موضوعات مابعدالطبیعه برمیشمرد، به وحدت مفهوم «موجود» نیاز دارد. از سوی دیگر، نظریۀ تشابه در فلسفۀ مدرسی و بهویژه توماسی موجب آن میشود که فاصلۀ وجودشناختی میان خدای خیر محض و جهانی که ثمرۀ گناه نخستین و ذاتاً شرّ است، حفظ شود، زیرا مفهوم موجود را در باب خداوند و مخلوقات نه مفهومی یکسان، بلکه صرفاً متشابه میداند. ازاینرو سوآرز قرائت سنّتی کاژتانی را کنار مینهد تا بتواند هم وحدت مفهوم موجود را حفظ کند و هم تشابه را رد نکند. او تشابه حمل ذاتی را برمیگزیند که در آن نخست، تشابهِ یک مفهوم با مفهومی دیگر و نه تشابه دو مفهوم با مفهومی سوم مطرح است و دوم این که مفهومِ موجود به طور ذاتی در هر دو سوی تشابه وجود دارد. در این مقاله خواهان آنیم تا اثبات کنیم که این رویکرد موجب آن میشود که تشابه حملِ ذاتی سوآرز همان اشتراک تشکیکی ابنسینا و اشتراک معنوی اسکوتوسی شود و سوآرز ضمن استفاده از خصایص اشتراک معنوی، مانند وحدت مفهوم «موجود» در مابعدالطبیعۀ خود، صرفاً به طور صوری و در عنوان قائل به تشابه است و کاملاً از آن دور میشود.
علمی - پژوهشی
محسن بهلولی فسخودی
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 31-54
چکیده
: تلقینْ عملِ القا و انتقالِ عقاید به دیگری است که موجب میشود شخصی که به او تلقی شده آرا و ایدههای ابرازشده را مصون از خطا و بازنگری بپندارد. نادیدهانگاشتنِ شواهد و ادلۀ مخالف موجبِ تضعیفِ قوۀ استدلال و عقلانیت و بروز جزماندیشی خواهد شد. اما رویکردهای ضدتلقین نیز در ترویج و بسط دیدگاههای بنیادین خود از روشهای تلقینی بهره میبرند. ...
بیشتر
: تلقینْ عملِ القا و انتقالِ عقاید به دیگری است که موجب میشود شخصی که به او تلقی شده آرا و ایدههای ابرازشده را مصون از خطا و بازنگری بپندارد. نادیدهانگاشتنِ شواهد و ادلۀ مخالف موجبِ تضعیفِ قوۀ استدلال و عقلانیت و بروز جزماندیشی خواهد شد. اما رویکردهای ضدتلقین نیز در ترویج و بسط دیدگاههای بنیادین خود از روشهای تلقینی بهره میبرند. این وضعیت به بروز پدیدهای با نام «پارادوکس تلقین» منجر میشود. پرسش این است که آیا میتوان از تلقین اجتناب کرد و اگر پاسخ منفی است کدام نوع تلقین نهتنها ضروری بلکه مفید است؟ کسانی که تلقین را مفهومی یکسره منفی ندانسته و به ابعاد مثبت و غیراختیاری آن اشاره کردهاند، برای پاسخ به پارادوکس فوق، به راهحلهایی مانند جهان - تصویر، تقویت عقلانیت و آغازگری متوسل شدهاند. این پژوهشِ کیفی، با شیوۀ تحلیل مفهومی و روش تطبیقی، پس از نقادی راهِحلهای مطرحشده، رویکردی بدیل برای درک بهتر ضرورت تلقین و جایگاه آن در اندیشه و حیات آدمی معرفی کرده است. مدعای پژوهش این است که با توسل به شناختشناسی و تمایز میان دو گونۀ دانشِ صریح و ضمنی میتوان از تلقین ضمنی سخن گفت. درواقع، بخش منفی و زدودنی تلقین مربوط به جنبۀ صریح و قابلِبیانِ تلقین در قالب گزارهها و آموزههای صریح است، حالآنکه تلقینِ ضمنی، بهواسطۀ ماهیتِ زمینهای، رویهای، روایی و پیروی خاص از قواعد، مؤلفه حیاتی برای به اشتراک گذاشتن و انتقال تجربههای زیسته و درک شهودی افراد از جامعه و فرهنگ خود میباشد.
علمی - پژوهشی
سروناز تربتی
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 55-75
چکیده
مقالۀ حاضر با مفهوم پساحقیقت در معنای نیچهای آغاز میشود و با مفهوم افسونزدگی در شکل دلقک نیچه خاتمه مییابد. ضمن شرحِ چگونگیِ رویاروییِ انسانِ امروزی با پساحقیقت، همچون حقیقتی ناحقیقی در دوران کرونا، و متمایزکردنِ مفهوم پساحقیقت از آنچه رسانهها خبر جعلی مینامند، پرسشهای تحقیق اینچنین مطرح میگردند که در رویارویی با ...
بیشتر
مقالۀ حاضر با مفهوم پساحقیقت در معنای نیچهای آغاز میشود و با مفهوم افسونزدگی در شکل دلقک نیچه خاتمه مییابد. ضمن شرحِ چگونگیِ رویاروییِ انسانِ امروزی با پساحقیقت، همچون حقیقتی ناحقیقی در دوران کرونا، و متمایزکردنِ مفهوم پساحقیقت از آنچه رسانهها خبر جعلی مینامند، پرسشهای تحقیق اینچنین مطرح میگردند که در رویارویی با مفهوم پساحقیقت چه سوژههایی برساخته میشوند؟ و این سوژهها چگونه برساخته میگردند؟ با بهرهگیری از رویکرد و روش روانکاوانۀ لکان، به اثبات این فرضیه میپردازم که سوژههای بر ساختهشده سوژههایی هیستریک هستند که در چرخش گفتمانی پدید میآیند و با پرسش از دال ارباب حفرۀ آن را برملا میسازند. سوژۀ هیستریک، با برملاساختن فقدان در دانشِ دیگریِ بزرگ از افسانه و ناحقیقی بودن حقیقت آگاهی پیدا میکند. بدین ترتیب، میل پیشازبانی اسطورهای (دلتا) را که گفتمان رایج به عقب رانده بود دوباره به جریان میاندازد. باتوجهبه جریانِ مجدد اسطورهها، سبقت آن از گفتمان رایج و پیوندی که با مطالعات اسطورهشناختی در فضای روانشناختی تحلیلی یونگ به وجود میآورد، به این پرسش کلی پاسخ میدهم که افسونزدگی در عصر اطلاعات و رسانههای مجازی چگونه است و حرکت بهسویِ افسونزدگی در دوران پساکرونا چگونه صورت میگیرد و چه کهنالگوی روانشناختیای فرافکنی میشوند؟ درنهایت، افسونزدگیِ سوژهها در دوران رسانههای مجازی با کهنالگوی جستوجوگر و در دوران پساکروناییِ پیشِ رو با دلقک نیچهای فرافکنی میگردد.
علمی - پژوهشی
مهدی جنگجو؛ حسین واله
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 77-96
چکیده
ادعای اصلی برندم این است که بُعدِ بازنمودیِ زبان (معطوفبودگیِ قصدی) ریشه در بُعدِ اجتماعیِ زبان دارد و منعکسکنندۀ آن است. برندم مدعی است که تحلیل او از کارکردِ بیانیِ عبارتِ «دربارۀ» در اسنادهایِ جهتِ شیء ادعای اصلی او را تأیید میکند. تفسیر انقباضگرایانه منکر این است که عبارت «دربارۀ» ویژگیای را به حالات ذهنی ...
بیشتر
ادعای اصلی برندم این است که بُعدِ بازنمودیِ زبان (معطوفبودگیِ قصدی) ریشه در بُعدِ اجتماعیِ زبان دارد و منعکسکنندۀ آن است. برندم مدعی است که تحلیل او از کارکردِ بیانیِ عبارتِ «دربارۀ» در اسنادهایِ جهتِ شیء ادعای اصلی او را تأیید میکند. تفسیر انقباضگرایانه منکر این است که عبارت «دربارۀ» ویژگیای را به حالات ذهنی اسناد میدهد. در این مقاله، ابتدا، با اشاره به تحلیل استنتاجگرایانۀ برندم از عبارات مفرد و انگارۀ عین، نشان میدهیم که چگونه دسترسی بهعین ازطریقِ مثلثبندیِ استنتاجی حاصل میشود. سپس، با اشاره به هدفِ کلیِ تبیینیِ برندم، بهنقد تفسیر انقباضگرایانه میپردازیم. درنهایت، نشان میدهیم که برندم در پی انکار شهودهای ما نیست، بلکه در پی تبیین و معقول ساختن آنهاست.
علمی - پژوهشی
ماریا وحیدزاده؛ مالک حسینی
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 97-117
چکیده
بخش عمدۀ نظرات آرنت دربارۀ «اراده» در آخرین اثر او یعنی حیات ذهن آمده است که بیشتر به تاریخ اراده، یعنی تجربه و تلاشهای فیلسوفان برای نوشتن دربارۀ این تجربهها، اختصاص دارد. حکم آرنت تقریباً دربارۀ همۀ این تلاشها این است که آنها نتوانستهاند حق تجربههای موردنظر را ادا کنند و این شکست ریشه در سوگیری در تفکر دارد؛ بنابراین، ...
بیشتر
بخش عمدۀ نظرات آرنت دربارۀ «اراده» در آخرین اثر او یعنی حیات ذهن آمده است که بیشتر به تاریخ اراده، یعنی تجربه و تلاشهای فیلسوفان برای نوشتن دربارۀ این تجربهها، اختصاص دارد. حکم آرنت تقریباً دربارۀ همۀ این تلاشها این است که آنها نتوانستهاند حق تجربههای موردنظر را ادا کنند و این شکست ریشه در سوگیری در تفکر دارد؛ بنابراین، شاید فرضیهای معقول به نظر بیاید که قصد آرنت ارائۀ تبیینی بسندهتر دربارۀ اراده بوده است. هرچند آرنت تبیینی واضح از نظریۀ خویش دربارۀ اراده به دست نمیدهد، اما اظهارات متعددی دربارۀ آن دارد و ذهن را با این پرسش مواجه میکند که آیا این اظهارات میتوانند تبیینی منسجم به دست دهند یا خیر. بنابراین، سؤالات ذیل پیشرو قرار میگیرد: این قوه چیست؟ این قوه چطور با سایر قوای بشر و با «خود» یا «منِ ارادهکننده» ارتباط برقرار میکند؟ رابطۀ این قوه با کنش چگونه است؟ توجیه آرنت از مفهوم خود و ارادۀ خودانگیخته چیست؟ چرا آرنت بر ارادۀ خودانگیخته تأکید دارد و آن را از تفکر جدا میداند؟ و درنهایت، آرنت در رسیدن به تبیین منسجم از ارادۀ خودانگیخته موفق عمل کرده یا خیر.
علمی - پژوهشی
بردیا حیدری؛ اصغر واعظی
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 119-138
چکیده
هدفِ این مقاله کاوش دربارۀ اهمیتِ کانونیِ لامسه در فلسفۀ اولیۀ یوهان گوتفریت هردر، فیلسوفِ آلمانیِ سدۀ هجدهمِ میلادی است. با این قصد، در طولِ متن، وجوهی از تأمّلاتِ هستیشناسانه و معرفتشناسانۀ فلسفۀ دورانِ جوانیِ او بررسی میشود. بااینحال، راهبرِ راستینِ این پژوهش نقشی است که لامسه در آموزۀ استتیک هردر ایفا میکند، آموزهای ...
بیشتر
هدفِ این مقاله کاوش دربارۀ اهمیتِ کانونیِ لامسه در فلسفۀ اولیۀ یوهان گوتفریت هردر، فیلسوفِ آلمانیِ سدۀ هجدهمِ میلادی است. با این قصد، در طولِ متن، وجوهی از تأمّلاتِ هستیشناسانه و معرفتشناسانۀ فلسفۀ دورانِ جوانیِ او بررسی میشود. بااینحال، راهبرِ راستینِ این پژوهش نقشی است که لامسه در آموزۀ استتیک هردر ایفا میکند، آموزهای که پیوستگی اساسی و جداییناپذیر با تمامِ حوزههای نظرورزیِ او دارد. در این متن کوشش آن است که طرحی کلّی از موضعِ هردرِ جوان دربابِ بدنمندی و لامسه ارائه شود، بهطورِ خاص در نسبت با هستیشناسی و استتیک در سنتِ عقلگراییِ آلمانی و نیز در نسبت با فلسفۀ پیشانقدیِ کانت. در روندِ مقاله آشکار میشود که نزدِ هردر، لامسه بنیادیترین ابزارِ نفسِ آدمی برای حصولِ تجربۀ استتیکی است، تجربهای که همانا عبارت است از ادراکِ کمال، یعنی درکِ اینهمانیِ خود و جهان -یا به عبارتی، اندیشه و هستی- برمبنایِ مفهومِ نیرو.
علمی - پژوهشی
فاطمه عرب گورچوئی؛ زهرا خزاعی؛ محسن جوادی
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 139-161
چکیده
اراده باوری مستقیم مدعی است که همه یا برخی از حالات مربوط به باورهای ما، یعنی شکلدهی، حفظ، توجیه و تعلیق داوریهای ما، تحت کنترل ارادی مستقیم ما قرار دارد. پیروان این دیدگاه هر یک بر طبق مبانی فکری خود بر نقش مهم اراده تأکید نموده و بهنوعی بر فاعلیت فرد از منظر معرفتی اصرار میورزند. پژوهش حاضر ضمن تحلیل آرای برخی از معرفت شناسانی ...
بیشتر
اراده باوری مستقیم مدعی است که همه یا برخی از حالات مربوط به باورهای ما، یعنی شکلدهی، حفظ، توجیه و تعلیق داوریهای ما، تحت کنترل ارادی مستقیم ما قرار دارد. پیروان این دیدگاه هر یک بر طبق مبانی فکری خود بر نقش مهم اراده تأکید نموده و بهنوعی بر فاعلیت فرد از منظر معرفتی اصرار میورزند. پژوهش حاضر ضمن تحلیل آرای برخی از معرفت شناسانی که قایل به اراده باوری مستقیم هستند درصدد پاسخ به این سؤال است که آیا باورها و داوریهای ما تحت سیطره مستقیم اراده شکل میگیرد؟ ارزیابی اراده باوری مستقیم نشان میدهد که گرچه این رویکرد بهخاطر نقش افراطی که برای اراده در شکلگیری همه انواع باورها، تأیید و تعلیق داوری متصور است، چندان موجّه نیست و همین امر باعث شده است که اراده باوری مستقیم، با قرائت عام و جهانیاش بهصورت رویکردی قابلقبول برای اغلب معرفتشناسان مطرح نباشد، بااینهمه با محدودکردن دایره شمولش، به دلیل سازگاری آن با تجارب شناختاری افراد، درمورد برخی از باورها قابل دفاع است. مقاله حاضر با پذیرش قرائتی با جهانشمولی کمتر، با بررسی آرای برخی اراده باوران مستقیم در عین نفی گستره افراطی اراده، بر نقش و جایگاه معقول آن در موضوع موردبحث تأکید میکند.
علمی - پژوهشی
سمیه رفیقی
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 163-187
چکیده
: از نظر مرلوپونتی، قصدیتی که هوسرل از آن سخن میگوید نشاندهندۀ عمل تأمل و عینیتبخش آگاهیای است که از بالا تجربیات قوامیافته را بهمنزلۀ عین برای سوژه بررسی میکند. درنتیجۀ این قصدیت، مواجهۀ پیشاتأملی و قوامبخش با جهان غیرممکن و وحدتِ پیشاحملیِ سوژه و عین پنهان میماند. پس، برای حل این مشکل بایستی قصدیتی را بهمنزلۀ قصدیت ...
بیشتر
: از نظر مرلوپونتی، قصدیتی که هوسرل از آن سخن میگوید نشاندهندۀ عمل تأمل و عینیتبخش آگاهیای است که از بالا تجربیات قوامیافته را بهمنزلۀ عین برای سوژه بررسی میکند. درنتیجۀ این قصدیت، مواجهۀ پیشاتأملی و قوامبخش با جهان غیرممکن و وحدتِ پیشاحملیِ سوژه و عین پنهان میماند. پس، برای حل این مشکل بایستی قصدیتی را بهمنزلۀ قصدیت بنیادین در نظر بگیریم که آگاهی بهواسطۀ آن، بدون مفهومسازی صریح و بهجایِ مفروضگرفتنِ اعیانِ خود، روی بهسویِ آنها داشته باشد. این نوع قصدیت، که مرلوپونتی آن را «قصدیت عملی» مینامد، منوط بهعین قصدیای نیست که درمقابلِ سوژه قرار دارد، بلکه جهتگیری اولیۀ او بهسویِ جهان است که بهواسطۀ آن، سوژه در جهان جای میگیرد و نمیتواند خارج یا منفک از آن در نظر گرفته شود. حضور سوژه در جهان بهواسطۀ بدن او امکانپذیر میشود. درنتیجه، بدن به ابزاری برای آگاهی تبدیل میشود که امکان ارتباط بیواسطه با اعیانِ پیرامونِ آگاهی را فراهم میسازد. حال سؤالی که مطرح میشود این است که آیا امکان تحقق عینیت براساسِ چنین شرایطی وجود دارد؟ بررسی بیشتر مسئله نشان میدهد که دیگر نمیتوان عینیت را منوط به یافتن ماهیت اعیان در آگاهی استعلایی تلقی نمود، بلکه لحظه دادگی جهان به سوژۀ تنانه در تجربۀ ادراکی محسوب میشود. در این مقاله سعی داریم نحوۀ تحقق این معنا از عینیت و شرایط آن را در پدیدارشناسی مرلوپونتی توضیح دهیم.
علمی - پژوهشی
مصطفی عابدی؛ محسن باقرزاده مشکی باف؛ محمد اصغری
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 189-212
چکیده
ماکیاولی با کشف واقعیت مؤثر و سپس، ایجاد نسبت میان واقعیت مؤثر با مفاهیمی چون مناسبات انسانی، ملت و نجات میهن، موفق میشود تفسیری جدید از اخلاق، فضیلت و نسبت آن با واقعیت زندگی ارائه دهد و تصور سنتی از اخلاق را در نسبت با زندگی دگرگون سازد. او با قراردادنِ مناسبات انسانی و مصلحت عمومی در اکتشاف قانون اخلاقی، زمینه را برای تصور هگل ...
بیشتر
ماکیاولی با کشف واقعیت مؤثر و سپس، ایجاد نسبت میان واقعیت مؤثر با مفاهیمی چون مناسبات انسانی، ملت و نجات میهن، موفق میشود تفسیری جدید از اخلاق، فضیلت و نسبت آن با واقعیت زندگی ارائه دهد و تصور سنتی از اخلاق را در نسبت با زندگی دگرگون سازد. او با قراردادنِ مناسبات انسانی و مصلحت عمومی در اکتشاف قانون اخلاقی، زمینه را برای تصور هگل از اخلاق انضمامی و دین قومی فراهم آورد. هگل باتوجهبه این تصور ماکیاولی است که ایدۀ اصلی پدیدارشناسی روح را که همان ایجاد رابطۀ دیالکتیکی میان دوگانۀ آسمان و زمین است به دست آورد. برایناساس، تناقض اخلاق با طبیعت و میل انسانی از میان میبرد و بهواسطۀ پروراندن اخلاق از ریشههای خواست، میل و طبیعت انسانی، اخلاق را در کلی به نام روح قومی و عرفی قابلِدرک معرفی کند. همچنین باتوجهبه امکانی که واقعیت مؤثر ماکیاولی در اختیار هگل قرار میدهد، او موفق میشود نسبتی میان ایدئالیسم و رئالیسم برقرار کند و استخراج ایدئالیسم از درون رئالیسم را توضیح دهد. نگارندگان در این مجال میکوشند که با ارائه تفسیری نو از شهریار مدرنِ ماکیاولی و نشاندادن امکانات فلسفی بزرگی که این اثر در اختیار فلاسفۀ بعد از خود، خصوصاً هگل، قرار میدهد، نسبتی میان منطق شهریار ماکیاولی و تکوین منطق پدیدارشناسی روح برقرار کنند.
علمی - پژوهشی
فلسفۀ اسلامی
غلامحسین عمادزاده؛ فرزاد فرشید
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 213-230
چکیده
در این مقاله جهات در منطق ابنسینا، انواع ضرورت و ضرورت مطلقه و همچنین رابطۀ معنای منطقی و فلسفیِ جهات بررسی میشود. در ادامه، تفسیر ملاصدرا از ضرورت مطلقه و تعبیر آن بهضرورت ازلی موردبحث قرار میگیرد و نتایج فلسفیای که صدرا از طرحِ این ضرورت گرفته برجسته میشود و مشخص میگردد که ضرورت در هلیات بسیطه از نوع ضرورت ازلی و ضرورت ...
بیشتر
در این مقاله جهات در منطق ابنسینا، انواع ضرورت و ضرورت مطلقه و همچنین رابطۀ معنای منطقی و فلسفیِ جهات بررسی میشود. در ادامه، تفسیر ملاصدرا از ضرورت مطلقه و تعبیر آن بهضرورت ازلی موردبحث قرار میگیرد و نتایج فلسفیای که صدرا از طرحِ این ضرورت گرفته برجسته میشود و مشخص میگردد که ضرورت در هلیات بسیطه از نوع ضرورت ازلی و ضرورت در هلیات مرکبه از نوع ضرورت ذاتی است. همچنین برهانپذیری قضایای ضرورت ازلی به بحث گذاشته میشود. در ادامه، به نظر ابتکاری ملاصدرا دربابِ امکان فقری پرداخته خواهد شد. وجود در معنای امکان فقری عین فقر است و تمام وجودات در این معنی عین تعلقاند. بنابر مبانی حکمت متعالیه، ازآنجاکه تشکیک در وجود راه دارد، ممکن فقری مقول به تشکیک است. از نظر استاد مهدی حائری یزدی، ابتکار ملاصدرا در طرح امکان فقری درواقع تکمیل بحث ضرورت مطلقه در ابنسیناست. برایناساس، به طرح و بررسی و گسترش نظر ایشان نیز پرداخته خواهد شد.
مقاله پژوهشی
سجاد ممبینی
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 231-250
چکیده
ظریۀ انتقادی را همواره فلسفه و جامعهشناسیِ معاصر بهمثابۀ چیزی متعیَّن و «شناختهشده» درک کردهاند که ریشههای اصلیِ خود را در منفیّت هگلی-مارکسی مییابد. اما کمتر به این مسئله توجه شده که آیا میتوان تبارهای نظری دیگری نیز برای آن شناسایی نمود؟ لایبنیتس را میتوان فیلسوفی دانست که، از دریچۀ فلسفۀ دیفرانسیلی خود، تأثیری ...
بیشتر
ظریۀ انتقادی را همواره فلسفه و جامعهشناسیِ معاصر بهمثابۀ چیزی متعیَّن و «شناختهشده» درک کردهاند که ریشههای اصلیِ خود را در منفیّت هگلی-مارکسی مییابد. اما کمتر به این مسئله توجه شده که آیا میتوان تبارهای نظری دیگری نیز برای آن شناسایی نمود؟ لایبنیتس را میتوان فیلسوفی دانست که، از دریچۀ فلسفۀ دیفرانسیلی خود، تأثیری حاشیهای ولی نیرومند بر نظریۀ انتقادی برجای نهاد. در این مقاله نشان داده میشود که سه مفهوم زیباییشناختیِ ناهمسانی، خودبسندگی و هماهنگی چگونه در حساب تفاضلیِ لایبنیتسی ریشه دارند و میتوانند با استفاده از مفاهیمی چون اینهمانی، موناد و همامکانی توضیح داده شوند. علاوه بر شناسایی برخی ریشههای لایبنیتسیِ زیباییشناسی منفی، این پرسش نیز مطرح میشود که مفاهیمِ یادشده در چه نسبتی با مفاهیم دیفرانسیلی قرار میگیرند؟ بهجز مفهومِ ناهمسانی نزد آدورنو که بهنوعی در رابطهای آنتاگونیستی با اصل اینهمانی قرار دارد، دو مفهوم دیگر را میتوان صورتهایی فلسفی-زیباشناختی از مفاهیمی ریاضیاتی دانست، بهنحویکه هنرِ خودبسنده نوعی موناد و هماهنگی صورتی از پیوستگی نشان داده میشود. این مسئله که نظریۀ زیباشناسی چگونه میتواند از ریاضیات متأخر الهام پذیرد ایدۀ اصلی این پژوهش است.
علمی - پژوهشی
مرتضی نوری
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، صفحه 251-277
چکیده
ظریۀ دادۀ هیولایی نقشی مهم در پدیدارشناسی استعلایی هوسرل ایفا میکند. هوسرل، با تکیه بر این نظریه، شاکلهای دوگانه از هیولای حسی و مورفۀ قصدی تدارک میبیند که امکان حل مسائل بسیاری را در نظریۀ ادراک و قصدیت فراهم میآورد. در مقابل، برخی از پدیدارشناسان و مفسران هوسرل، ازجمله سارتر، مرلوپونتی، کوینتین اسمیث، آرون گوریچ و سوکولوفسکی، ...
بیشتر
ظریۀ دادۀ هیولایی نقشی مهم در پدیدارشناسی استعلایی هوسرل ایفا میکند. هوسرل، با تکیه بر این نظریه، شاکلهای دوگانه از هیولای حسی و مورفۀ قصدی تدارک میبیند که امکان حل مسائل بسیاری را در نظریۀ ادراک و قصدیت فراهم میآورد. در مقابل، برخی از پدیدارشناسان و مفسران هوسرل، ازجمله سارتر، مرلوپونتی، کوینتین اسمیث، آرون گوریچ و سوکولوفسکی، امکان و اهمیت این نظریه را زیر سؤال بردهاند و به زعم خود نشان دادهاند که با حذف دادۀ هیولایی و قائلشدن به شاکلۀ یکپارچهای از نوئسیسها نهتنها به نظریۀ قصدیت لطمهای وارد نمیشود، بلکه پدیدارشناسی هوسرل از شر عنصری نامفهوم و گنگ که فاقد ارزش تبیینی و اعتبار شهودی است خلاص میشود. در این مقاله میکوشم نشان دهم که بدون نظریۀ دادۀ هیولایی بخش مهمی از دستگاه نظری پدیدارشناسی هوسرل، ازجمله نظریۀ تقویم، با مشکل مواجه خواهد شد. تکیۀ من در پاسخ به این نقدها، بیش از همه، بر اهمیت دادۀ هیولایی در نظریۀ تقویم، شأن هستیشناختی دادۀ هیولایی بهعنوانِ ابژهای تحت مقولۀ صوریِ وابستگی در اونتولوژی صوری هوسرل و همچنین شأن پدیدهشناختی این دادهها بهمثابۀ موجودیتهای بیگانه با اگو است.