فریده آفرین؛ اشرف السادات موسویلر
دوره 8، شماره 1 ، شهریور 1394، ، صفحه 7-30
چکیده
دلوز با توسل به «ریتم» دو شِقِ زیباشناسی را گرد هم میآورد. فرض مقالۀ حاضر این است که زیباشناسی دلوز میتواند شکلگیری شرط تجربۀ زیباشناختی را در خودِ آن تجربه و نیز شرط ترکیببندی زیباشناختی را در خود سطح ترکیببندی با توسل به ریتم توضیح دهد. پرسش اصلی، چگونگیِ رفع شکافِ دوگانه رایج زیباشناسی است. این پرسش در سه بخش، با توضیح شکلگیریِ ...
بیشتر
دلوز با توسل به «ریتم» دو شِقِ زیباشناسی را گرد هم میآورد. فرض مقالۀ حاضر این است که زیباشناسی دلوز میتواند شکلگیری شرط تجربۀ زیباشناختی را در خودِ آن تجربه و نیز شرط ترکیببندی زیباشناختی را در خود سطح ترکیببندی با توسل به ریتم توضیح دهد. پرسش اصلی، چگونگیِ رفع شکافِ دوگانه رایج زیباشناسی است. این پرسش در سه بخش، با توضیح شکلگیریِ شرط تجربه در خود آن تجربه، شرط تجربه زیباشناختی در خود تجربه زیباشناختی و شکلگیری نمودار در سطح ترکیببندی زیباشناختی پاسخ داده میشود. این شروطِ واقعی خود پیدا نیستند، اما شرطِ ظهور و پیدایی هستند و به نوعی ریتم در هر سه بخش بر اساس آنها شکل میگیرد. این شروط که از آشوب، ناهماهنگی و عدم تعین پدیدار میشوند، «نسبتهای تعینبخش» اند و ماحصلِ آنها در هر بخش ریتم است. با توجه به این توضیح، به جای تعیناتِ سوبژکتیو و ابژکتیو، تمرکز دلوز بر نسبتها، روابط، اتصالها و در نتیجه «ترکیب یا تألیف»، « ترکیببندی»، «سنتز» و «ریتم» است. ریتم حاصل از یک نسبت تعینبخش است؛ نسبتی که از وقفه در یک سیلان ایجاد میشود. در نتیجه شرطِ ایجاد نسبتها و متعاقباً ریتمهای تازه چه در یک نسبت هستیشناختی و زیباشناختی و چه در سطح ترکیببندی، به طور کلی «بنیاد» است که امور نامتعین و متفاوت را در ارتباط با هم قرار میدهد. از آنجا که تفاوت دو ساحت یا شکافِ مرسوم زیباشناسی، نزد دلوز به تفاوت درجهای تبدیل میشود، در نتیجه ریتم حاصل از تنظیمشدگیِ درجههای متفاوت است.
امید آهنچی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، ، صفحه 7-36
چکیده
ابصار یکی از مفاهیمی است که فلاسفه اسلامی از یک سو و دانشمندان علوم تجربی از سوی دیگر به آن پرداخته و با توجه به مبانی خود، به نحوی به شرح آن همت گماردهاند. امروزه بایسته است نظریههای طبیعیات فلاسفه اسلامی را با دستاوردهای نوین تجربی محک بزنیم تا به صحت و سقم این نظریهها از یک سو و همچنین صحت و سقم نتایجی که فلاسفه اسلامی بر مبنای ...
بیشتر
ابصار یکی از مفاهیمی است که فلاسفه اسلامی از یک سو و دانشمندان علوم تجربی از سوی دیگر به آن پرداخته و با توجه به مبانی خود، به نحوی به شرح آن همت گماردهاند. امروزه بایسته است نظریههای طبیعیات فلاسفه اسلامی را با دستاوردهای نوین تجربی محک بزنیم تا به صحت و سقم این نظریهها از یک سو و همچنین صحت و سقم نتایجی که فلاسفه اسلامی بر مبنای این مقدمات طبیعیات گرفتهاند از سوی دیگر دست یابیم. در این نوشتار به منظور بررسی میزان تطابق آرای فلاسفه اسلامی با دانشمندان علوم تجربی نوین در خصوص ابصار، ابتدا به شرح آرای فلاسفه در اینباره پرداخته و سپس به تبیین آرای دانشمندان علوم تجربی نوین نشستهایم. به منظور تبیین جایگاه دقیق نظرات ناظر به ابصار، به مفاهیمی چون احساس و ادراک و تمایز میان آنها اشاره شده است. نتایج بررسی آرای فلاسفه اسلامی در باب بینایی و ابصار نشان میدهد که در خصوص احساس بینایی، نظریه خروج شعاع، مورد پذیرش دانشمندان علوم تجربی معاصر نبوده است، ولی آنها به کلیات نظریه انطباع، رأی مثبت میدهند. از سوی دیگر، نظریه انشاء نیز که ناظر به ادراک بینایی است، نظریهای قابل قبول بوده و پس از جمع شدن با نظریه انطباع، به نظریهای جامع در باب ابصار تبدیل میشود. بنابراین، امروزه نتایج فلسفی حاصل از نظریههای انطباع و انشاء با توجه به دستاوردهای نوین تجربی از لحاظ صحت مبانی طبیعیاتی قابل قبول است.
فاطمه آذریون
دوره 9، شماره 1 ، شهریور 1395، ، صفحه 7-21
چکیده
مهمترین نقش اجتماعی ادبیات و هنر از منظر آدورنو، کارکرد انتقادی آن در برایر سلطه و سرکوب است و از این رو نویدی است برای رهاییبخشی. اما از سوی دیگر در آثار این فیلسوف و منتقد اجتماعی، او را هوادار استقلال هنر و اصالت زیباییشناسی نیز مییابیم؛ رویکردی در زیباییشناسی که برای هنر معیارهایی در ورای جامعه قائل است و در ارزیابی آثار، ...
بیشتر
مهمترین نقش اجتماعی ادبیات و هنر از منظر آدورنو، کارکرد انتقادی آن در برایر سلطه و سرکوب است و از این رو نویدی است برای رهاییبخشی. اما از سوی دیگر در آثار این فیلسوف و منتقد اجتماعی، او را هوادار استقلال هنر و اصالت زیباییشناسی نیز مییابیم؛ رویکردی در زیباییشناسی که برای هنر معیارهایی در ورای جامعه قائل است و در ارزیابی آثار، مجال چندانی به کارکردهای اخلاقی و اجتماعی نمیدهد. با این حال آدورنو ضمن بیان انتقادات خود به این جریان فکری، از آن دفاع میکند. نگارندگان در این مقاله قصد دارند نشان دهند که چگونه این دو موضع متفاوت از بابت کارکرد اجتماعی ادبیات و هنر در اندیشه آدورنو درهم تنیده شده و در یک راستا قرار گرفته است. متن ادبی با حفظ جنبه تکثر، چند معنایی و ابهام، خود در برابر سلطه معنای تکساحتی و بهویژه در برابر معنای ایدئولوژیک مقاومت میکند. همچنین اشکال هنری دارای یک محتوای حقیقی هستند که مانع میشوند تا اثر هنری به آسانی در جامعه معاصر خود تحلیل و دریافت شود. هنر مدرن با موضع سرسختانه خود در قبال جامعه با آن درگیر میشود. به همین دلیل، برای آدورنو، ادبیات و هنر که به عنوان نوید سعادت و خوشبختی است، نمیتواند وحدت بین انسان و جهان را بیان کند، مگر به روشی سلبی. در نظر آدورنو هنر و ادبیات نمیتوانند صرفاً منعکس کننده نظام اجتماعی باشند، بلکه در درون واقعیت و به مثابه عاملی که نوعی معرفت غیر مستقیم پدید میآورد عمل میکند و هنر به تعبیر او، معرفت منفی دنیای واقعی است.
سعید پوردانش؛ سید مصطفی شهرآیینی
دوره 9، شماره 2 ، اسفند 1395، ، صفحه 7-30
چکیده
در این مقاله برآنیم به کوشش هیوم برای پاسخ به مسالهای بپردازیم که در کتاب رساله در باب طبیعت انسان شاهد آنیم؛ هیوم در این کتاب از سویی، با انتقاد شدید از نظریات مدافع «خودمدارانگاری» در اخلاق، بر آن است که «دیگردوستی» شرط تحقق اخلاق است و وجود اخلاق را امکانپذیر میسازد، و از دیگر سو، اظهار میدارد که پارهای فضائل اخلاقی (فضائل ...
بیشتر
در این مقاله برآنیم به کوشش هیوم برای پاسخ به مسالهای بپردازیم که در کتاب رساله در باب طبیعت انسان شاهد آنیم؛ هیوم در این کتاب از سویی، با انتقاد شدید از نظریات مدافع «خودمدارانگاری» در اخلاق، بر آن است که «دیگردوستی» شرط تحقق اخلاق است و وجود اخلاق را امکانپذیر میسازد، و از دیگر سو، اظهار میدارد که پارهای فضائل اخلاقی (فضائل صناعی) همچون عدالت، از همان آغاز پیدایششان از سر خوددوستی و به انگیزهی حفظ مالکیت شخصی پدید آمده و فقط بهمرور زمان است که نام فضیلت بهخود گرفتهاند. در مقالة پیشرو میخواهیم نشان دهیم که هیوم چگونه در رساله در باب طبیعت انسان و هم در کتاب اخلاقی دیگرش، یعنی کاوش در مبانی اخلاق، با دو روایت متفاوت، میکوشد نشان دهد که این دو رأی با یکدیگر قابلجمعاند. در نهایت، بیان خواهیم نمود که کدامیک از این دو روایت منسجمتر و با اصول و مبانی اخلاق وی سازگارتر است
محمد ایلخانی
دوره 1، شماره 2 ، اردیبهشت 1387، ، صفحه 7-25
چکیده
در فلسفۀ یونان، موجود با «آنچه واقعاً هست» همراه صورت بود. در واقع موجود، صورت و جوهر غالباً به یک مهنا بکار می رفت و میتوان نزد یونانیان از مابعدالطبیعۀ صورت نام برد. متفکران قرون وسطای متقدم- قرون پنجم تا دوازدهم میلادی- با اینکه دربارۀ وجود بحث کردند، ولی طریق بونانیان را در پیش گرفتند و وجود را با صورت و جوهر همراه کردند. اینان ...
بیشتر
در فلسفۀ یونان، موجود با «آنچه واقعاً هست» همراه صورت بود. در واقع موجود، صورت و جوهر غالباً به یک مهنا بکار می رفت و میتوان نزد یونانیان از مابعدالطبیعۀ صورت نام برد. متفکران قرون وسطای متقدم- قرون پنجم تا دوازدهم میلادی- با اینکه دربارۀ وجود بحث کردند، ولی طریق بونانیان را در پیش گرفتند و وجود را با صورت و جوهر همراه کردند. اینان نیز همانند یونانیان وجود را موضوع فلسفه قرار ندادند و در واقع مستکلمانی بودند که دغدغۀ اصلیشان خداشناسی و تبیین مبانی و آموزههای ایمانی و تطبیق آنها با مبانی فلسفۀ یونان بود. برای بحث جامع درباۀ «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» و دور شدن از طریق بونانی هستی شناسی در غرب باید منتظر ترجمۀ آثار ابن سینا به زبان لاتینی در قرن دوازدهم میلادی شد.
سید محمد حسن آیت اله زاده شیرازی؛ سید محمدحسن آیت الله زاده شیرازی
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1396، ، صفحه 7-21
چکیده
این مقاله بر استفادة آرمسترانگ از متافیزیک بکستر در تبیین تحقق کلیات در جزئیات متمرکز است. برای آرمسترانگ صادقساز گزارههای ضروری اینهمانیهای جزئی هستند. آرمسترانگ گمان میکند بر مبنای اینهمانی جزئی، آنطور که در متافیزیک بکستر بین کلیات و جزئیات رخ میدهد، نهتنها میتوان تحقق کلیات در جزئیات را توضیح داد، بلکه حتی ...
بیشتر
این مقاله بر استفادة آرمسترانگ از متافیزیک بکستر در تبیین تحقق کلیات در جزئیات متمرکز است. برای آرمسترانگ صادقساز گزارههای ضروری اینهمانیهای جزئی هستند. آرمسترانگ گمان میکند بر مبنای اینهمانی جزئی، آنطور که در متافیزیک بکستر بین کلیات و جزئیات رخ میدهد، نهتنها میتوان تحقق کلیات در جزئیات را توضیح داد، بلکه حتی میتوان از ضرورتِ تحقق کلیات در جزئیات صحبت کرد. بهنظر نگارنده، این استفاده مختل است زیرا: 1) کلیات و جزئیات، آنچنان که در متافیزیک آرمسترانگ طرح میشود، دارای اجزاء (فورمال) نیستند و لذا نمیتوانند اینهمانی جزئی را تقویم کنند و 2) اینهمانی جزئی، آنچنان که در متافیزیک بکستر طرح میشود، مفاد بینشمارشی دارد که اساساً با فهم آرمسترانگی از اینهمانی جزئی در تقابل است.
زلیخا اژدریان شاد
دوره 10، شماره 2 ، اسفند 1396، ، صفحه 7-18
چکیده
نیچه با نگرشی انتقادی معتقد بود که دنیای غرب دچار مشکلات ونا بسامانی هایی در زمینه ی فرهنگ واخلاق ومعیارهای تشخیص نیک وبد است وبرای اوکه در مقام یک «فیلسوف آینده » مینویسد ، این رسالت را ایجاد می کند که به عنوان یک منتقد فرهنگ به انتقاد از مفاهیم اخلاقی با روش تبار شناسی بپردازد روشی که بر خاستگاه تاریخی ومنشأ طبیعی اخلاق تأکید می ...
بیشتر
نیچه با نگرشی انتقادی معتقد بود که دنیای غرب دچار مشکلات ونا بسامانی هایی در زمینه ی فرهنگ واخلاق ومعیارهای تشخیص نیک وبد است وبرای اوکه در مقام یک «فیلسوف آینده » مینویسد ، این رسالت را ایجاد می کند که به عنوان یک منتقد فرهنگ به انتقاد از مفاهیم اخلاقی با روش تبار شناسی بپردازد روشی که بر خاستگاه تاریخی ومنشأ طبیعی اخلاق تأکید می کند . بدین سان ، نیچه تنها چاره ی ممکن وتنها راه رهایی از مشکلات وسردر گمی ها را باز گشت اصلاح گرایانه به گذشته ها وسنت های دور می داند .یعنی مشکلات جوامع غربی را با ید در سنت هایی جست که این جوامع در آنها ریشه دارند. به این اساس نقادی های نیچه اصولاً به مطالعات فرهنگی واخلاقی معطوف می شود .او با روش خود مباحثی را مطرح می کند که بسیاری از مفروضاتی را که دنیای غرب هنوز هم آنها را گرامی می دارد به چالش کشید ومتزلزل ساخت وی اصرار داشت که می توان با تغییر روش نگرش وتفکر خود، کیستی وچیستی خود را نیز دگرگون ساخت .از این رو نیچه تأکید می کند که ما باید در خصوص سلسله اموری به طرح پرسش بپردازیم که آن ها را اجزای بدیهی عرف یا شعور متعارف محسوب می کنیم ، آن جا که می گوئیم فرهنگ وراه وروش زندگی ماباز تاب ارزش های ماست ، این ارزش ها را چگونه خلق می کنیم واین ارزش ها چگونه شیوه ی بایستهی زندگی مارا متجلی وبیان می کند ؟
سید محمدحسن آیت الله زاده شیرازی؛ ارش جمشیدپور
دوره 11، شماره 1 ، شهریور 1397، ، صفحه 7-30
چکیده
ایمانوئل کانت در تمهیدات به صراحت میگوید که تذکّر و هشدارِ دیوید هیوم بود که او را نخستین بار از خوابِ جزمیت بیدار کرد. علیرغمِ اذعانِ کانت، هنوز بر کانتشناسان روشن نیست که هیوم دقیقاً چگونه کانت را از خوابِ جزمیت بیدار کرد. اختلافِ مفسران برخاسته از این است که در موردِ هیچ کدام از جوانبِ این تأثیر و تأثر اجماعی وجود ندارد. آیا بحثِ ...
بیشتر
ایمانوئل کانت در تمهیدات به صراحت میگوید که تذکّر و هشدارِ دیوید هیوم بود که او را نخستین بار از خوابِ جزمیت بیدار کرد. علیرغمِ اذعانِ کانت، هنوز بر کانتشناسان روشن نیست که هیوم دقیقاً چگونه کانت را از خوابِ جزمیت بیدار کرد. اختلافِ مفسران برخاسته از این است که در موردِ هیچ کدام از جوانبِ این تأثیر و تأثر اجماعی وجود ندارد. آیا بحثِ هیوم از علیت کانت را از خوابِ جزمیت بیدار کرد، یا بحثِ او از تعارضهای قوۀ تخیل؟ اگر اولی ست، کدام بحثِ هیوم از علیت؟ کدام کتابِ هیوم بر کانت تأثیر گذاشته است؟ آیا کانت اساساً آشناییِ دستاوّلی با مکتوباتِ هیوم داشته است؟ در مقدمه، پرسشهای مختلفِ مرتبط با مسئله را متمایز میکنیم. در بخشِ اول، به جنبۀ تاریخیِ تأثیرِ هیوم و میزانِ آشناییِ کانت با دو کتابِ هیوم میپردازیم. در بخشِ دوم، استدلال میکنیم که بحثِ هیوم از «اصلِ علّیِ عام» در کتابِ رسالهای در بابِ طبیعتِ انسان کانت را از خوابِ جزمیت بیدار کرده است. اگر دیدگاهِ ما دربارۀ نسبتِ هیوم و کانت درست یا موجه باشد، آنگاه سایرِ تأثیراتِ هیوم بر کانت را نیز باید با نظر به همین دیدگاه تبیین کرد. در نتیجهگیری، خلاصهای از یافتههای تحقیق را ارائه میکنیم.
شیما بحرینی؛ دکتر مالک حسینی
دوره 11، شماره 2 ، اسفند 1397، ، صفحه 7-22
چکیده
مطالعات فرهنگی زمینهای نسبتا جدید در علوم انسانی است که از دهه ۱۹۸۰ میلادی، بالاخص در امریکا شکل مدون یافت و از پیشگامان ان ، استوارت هال است که این نظریه را به صورتی نظام مند در اثاری همچون: بازنمایی: بازنمایی فرهنگی ، و عمل رمزگذاری/ رمزگشایی در محور مطالعات فرهنگی معاصر، به تفصیل مورد بررسی قرار داده است . از دیدگاه هال، زبان، بازنمایی ...
بیشتر
مطالعات فرهنگی زمینهای نسبتا جدید در علوم انسانی است که از دهه ۱۹۸۰ میلادی، بالاخص در امریکا شکل مدون یافت و از پیشگامان ان ، استوارت هال است که این نظریه را به صورتی نظام مند در اثاری همچون: بازنمایی: بازنمایی فرهنگی ، و عمل رمزگذاری/ رمزگشایی در محور مطالعات فرهنگی معاصر، به تفصیل مورد بررسی قرار داده است . از دیدگاه هال، زبان، بازنمایی فرهنگ است و از ان جدا نیست. فرایند رمزگذاری و نیز رمزگشایی در دل فرهنگ و از مسیر ان شکل میگیرد و از انجا که فرهنگ مدام در حرکت و تغییر است، دلالت و فرایند شکل گیری معنا نیز ثابت نیست و پیوسته دگرگون میشود. بنابراین، معنایکه و تثبیت شده نیست و همزمان با حرکت فرهنگ، از نو برساخته می شود. این مقاله بر ان است نشان دهد که با توجه به نظریه مطالعات فرهنگی چگونه فرهنگ و ابزار ان، بازنمایی-زبان- در عین حال که معنا را با توجه به هنجارهای فرهنگ و گفتمان مسلط تثبیت میکنند، همواره راه را بر ساختارشکنی از خود و ظهور خوانش های نو باز می گذارند. بنابراین، علیرغم فرهنگ و گفتمان مسلط ، همواره میتوان معناهای جدید خلق کرد که شاید بتوانند رخدادهایی شوند که جریان فرهنگ و هنر را به مسیرهای تازه ای ببرند.
آروین آذرگین؛ غلامحسین توکلی
دوره 12، شماره 1 ، مرداد 1398، ، صفحه 7-31
چکیده
پل تیلیش، یکی از تاثیرگذارترین متکلمان و فیلسوفان دین در قرن بیستم، در تعریفی نو و چالشبرانگیز از ایمان، آن را حالت دلبستگی نهایی انسان دانست که شامل مولفهی ذاتی شک است. این شکی وجودی است که به تعبیر ما، از دل همهی ساحات وجودی آدمی، از جمله ساحت شناختی باورها، ساحت احساسات، عواطف و هیجانات، و ساحت خواستها، برمیخیزد و با اضطرابی ...
بیشتر
پل تیلیش، یکی از تاثیرگذارترین متکلمان و فیلسوفان دین در قرن بیستم، در تعریفی نو و چالشبرانگیز از ایمان، آن را حالت دلبستگی نهایی انسان دانست که شامل مولفهی ذاتی شک است. این شکی وجودی است که به تعبیر ما، از دل همهی ساحات وجودی آدمی، از جمله ساحت شناختی باورها، ساحت احساسات، عواطف و هیجانات، و ساحت خواستها، برمیخیزد و با اضطرابی که ایجاد میکند، تمام وجود انسان را مورد هجوم بیپروای خویش قرار میدهد. یگانه راهی که تیلیش برای غلبه بر این تردید بنیادین سراغ دارد، شجاعت است. انسان مومن، علیرغم عواملی که هستی، ارزشها و معنای زندگیاش را تهدید میکند، میتواند با فضیلت شجاعت، بر این تردیدها فائق آید. ما علاوه بر بررسی و نقد دیدگاه تیلیش و تشریح مفهوم شک وجودی، به سه روش استدلال میکنیم که ایمان دینی باید شامل شک و عدم قطعیت باشد. سه دلیل عبارتاند از: لزوم وجود تصدیق اختیاری، لزوم حضور مولفهی اعتماد، و لزوم ستایشبرانگیزی عمل اخلاقی در ایمان.
حسین احمدی؛ حسن محیطی
دوره 12، شماره 2 ، بهمن 1398، ، صفحه 7-29
چکیده
معناشناسی اخلاق یکی از مباحث فلسفه اخلاق است که به بررسی و تحلیل معنایی مفاهیم و گزارههای اخلاقی میپردازد. معناشناسی متفاوت از لغتشناسی است زیرا معناشناسی اخلاق روی دیگر هستیشناسی اصطاحات اخلاقی است که سبب حل شدن بسیاری از معضلات فلسفه اخلاقی میشود. عمده مباحث مطرح در معناشناسی اخلاق، بررسی مفاهیم موضوع، محمول و مفاهیم مرتبط ...
بیشتر
معناشناسی اخلاق یکی از مباحث فلسفه اخلاق است که به بررسی و تحلیل معنایی مفاهیم و گزارههای اخلاقی میپردازد. معناشناسی متفاوت از لغتشناسی است زیرا معناشناسی اخلاق روی دیگر هستیشناسی اصطاحات اخلاقی است که سبب حل شدن بسیاری از معضلات فلسفه اخلاقی میشود. عمده مباحث مطرح در معناشناسی اخلاق، بررسی مفاهیم موضوع، محمول و مفاهیم مرتبط با اخلاق مانند کمال و سعادت است. این تحقیق قصد دارد با بررسی مفاهیم یادشده از منظر فارابی به نوآوریهای فارابی دست یازد. فارابی معنای خوب اخلاقی را رابطه متناسب میان فعل و نتیجه آن قلمداد میکند و با تبیین خوب مطلق، نسبیگرایی اخلاقی را رد کرده و واقعنمایی خوب اخلاقی را اثبات کرده است. وی حکمت به معنای خاص را فضیلتی برخاسته از درک انسانی میداند که برترین چیزها را بهواسطه برترین علمها درک میکند. منظور از برترین علم، علم دائمی است و علم به ذات که زوالناپذیر و حضوری است. فارابی به وسیله این حکمت، قرب الهی و نیاز انسان به خدا حتی در کسب کمال نهایی را تبیین میکند. وی با تعریف حکمت به شیوه جدید، نوع واقعیت اخلاقی و راه وصول به کمال نهایی در فلسفه اخلاق را تبیین کرده است.
مونا آل سید؛ آیدین کیخایی
دوره 14، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 7-23
چکیده
ژان بودریار (2007–1929) یکی از چهرههای رویکرد پساساختارگراییست و موضع نظری قابلتوجهی نسبت به امر واقع و مسائل اجتماعی دارد. در دیدگاه او، امر واقع دارای وجهی برساختی است که در بطن نظام زبانی شکل میگیرد و تنها بهواسطۀ نظام نشانهشناختی قابلتبیین و درک است. به همین دلیل، نشانه در نظام اندیشۀ او مرکزیت دارد و همۀ مفاهیم در ...
بیشتر
ژان بودریار (2007–1929) یکی از چهرههای رویکرد پساساختارگراییست و موضع نظری قابلتوجهی نسبت به امر واقع و مسائل اجتماعی دارد. در دیدگاه او، امر واقع دارای وجهی برساختی است که در بطن نظام زبانی شکل میگیرد و تنها بهواسطۀ نظام نشانهشناختی قابلتبیین و درک است. به همین دلیل، نشانه در نظام اندیشۀ او مرکزیت دارد و همۀ مفاهیم در رابطه با آن بازتولید میشوند. او براساسِ این نظام فکری به بازتوضیح مفاهیم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در جامعۀ سرمایهداری میپردازد و بر نابسندگی مفاهیم ارائهشدۀ پیشین در تحلیل موردمطالعهاش، با توجه به ابعادِ تحولات فرهنگی و اجتماعی، تأکید میکند. در این مقاله، «ارزش نشانهای»، بهعنوانِ مفهوم بنیادیِ نظریۀ او در تحلیل جامعۀ سرمایهداری و در راستای نقد نشانهشناختیاش بر مفهوم «ارزش مبادلۀ» مارکس، واکاوی میشود.
محسن باقرزاده مشکی باف
دوره 14، شماره 2 ، بهمن 1400، ، صفحه 7-32
چکیده
در اندیشۀ سیاسی امانوئل کانت آرای متکثر و همچنین گاهی متناقض وجود دارد، بهگونهای که، در دورههای مختلف اندیشۀ او، با رویکردهای سیاسی متفاوتی روبهرو هستیم. به نظر میرسد که کانت با تصوری که در هر دوره دربابِ انسانشناسی پیدا میکند سرنوشت اندیشۀ سیاسی خویش را تغییر میدهد، زیرا دربرابرِ هر رویکرد انسانشناسی متفاوت او ما ...
بیشتر
در اندیشۀ سیاسی امانوئل کانت آرای متکثر و همچنین گاهی متناقض وجود دارد، بهگونهای که، در دورههای مختلف اندیشۀ او، با رویکردهای سیاسی متفاوتی روبهرو هستیم. به نظر میرسد که کانت با تصوری که در هر دوره دربابِ انسانشناسی پیدا میکند سرنوشت اندیشۀ سیاسی خویش را تغییر میدهد، زیرا دربرابرِ هر رویکرد انسانشناسی متفاوت او ما با اندیشۀ سیاسی متفاوتی در تناظر با آن روبهروییم. در رویکرد نخست خویش، او تنها به انسان بهعنوانِ نوع مینگرد، و تاریخ پیشرفت او را براساسِ تاریخی مشیتی یا طبیعی توضیح میدهد بهگونهای که آدمی در شکلگیری جامعۀ سیاسی به ارادۀ خویش متکی نیست، بلکه برحسبِ طبیعت رخ میدهد. در این دیدگاه، فرد انسانی دارای اهمیت نیست و زندگی او ناچیز قلمداد میشود. اما نگرش او به انسان در اندیشۀ اخلاقی با دیالکتیکی پیچیده از قانون عقل، اراده و آزادی همراه است و اساساً با خودآیینی تعریف میشود. در این دیدگاه، کانت دیگر به مشیت اعتقادی ندارد و آدمی را مسئول تحقق ایدۀ عقل میداند. سیاست در این دیدگاه در وضعی بیناسوژگانی و درجهتِ تحقق حکومت غایات شکل میگیرد. مورد آخر به نقد قوۀ حکم باز میگردد که به آدمیانی مربوط میشود که در کنار هم از عقل عمومی یا همگانی بهرهمند هستند، کسانی که حتی برای اندیشیدن و قضاوت به یکدیگر نیازمندند. این امر به داوری زیباشناسانه باز خواهد گشت که در قوۀ تخیل شکل میگیرد و نه در عقل.
سعید انواری
دوره 9، شماره 1 ، شهریور 1395، ، صفحه 23-38
چکیده
بسیاری از محققان اصطلاح هیأت در آثار اشراقی سهروردی را معادل عرض در اصطلاح مشائی دانستهاند و معتقدند که شیخ اشراق در این زمینه تنها لفظی جدید وضع کرده است. در این مقاله با مقایسة هیأت در حکمت اشراق با عرض در حکمت مشاء و نیز با مراجعه به تصریحات شیخ اشراق در این زمینه، نشان داده میشود که این دو اصطلاح متفاوت با یکدیگر هستند. اصطلاح ...
بیشتر
بسیاری از محققان اصطلاح هیأت در آثار اشراقی سهروردی را معادل عرض در اصطلاح مشائی دانستهاند و معتقدند که شیخ اشراق در این زمینه تنها لفظی جدید وضع کرده است. در این مقاله با مقایسة هیأت در حکمت اشراق با عرض در حکمت مشاء و نیز با مراجعه به تصریحات شیخ اشراق در این زمینه، نشان داده میشود که این دو اصطلاح متفاوت با یکدیگر هستند. اصطلاح هیأت در آثار شیخ اشراق به معانی صورت، شکل، حالت و نیز غیرجوهر به کاررفته است که هیأت به معنای غیرجوهر در مقابل جوهر در نظر اشراقیان است و نه جوهر از نظر مشائیان. بنابراین شیخ اشراق برای اشاره به معنای غیر جوهر در نظر اشراقیان، مجبور به وضع لفظی جدید شده است و اصطلاح عرض را صرفا در معنای غیرجوهر در نظر مشائیان به کار برده است. در نتیجه به دلیل متفاوت بودن تعریف جوهر در حکمت مشاء و اشراق، عرض و هیأت نیز که به ترتیب در مقابل جوهر مشائی و جوهر اشراقی وضع شدهاند با یکدیگر متفاوتند.
مهدی خبازی
دوره 9، شماره 1 ، شهریور 1395، ، صفحه 83-96
چکیده
دریدا با بازآفرینی مفاهیم فیلسوفان ، متون خود آن ها را در ساحتی ساختارزدایانه بسط و گسترش می دهد . در کتاب « اشباح مارکس» وی با به کارگیری مفهوم شبح ، به ارائه خوانشی تازه از اندیشه ی مارکس و مارکسیسم می پردازد . صرف نظر از تفسیر مارکس توسط دریدا ، خود مفهوم شبح و وجوه آن اهمیت اساسی پیدا می کنند.این مقاله می خواهد نشان دهد که چگونه شبح ...
بیشتر
دریدا با بازآفرینی مفاهیم فیلسوفان ، متون خود آن ها را در ساحتی ساختارزدایانه بسط و گسترش می دهد . در کتاب « اشباح مارکس» وی با به کارگیری مفهوم شبح ، به ارائه خوانشی تازه از اندیشه ی مارکس و مارکسیسم می پردازد . صرف نظر از تفسیر مارکس توسط دریدا ، خود مفهوم شبح و وجوه آن اهمیت اساسی پیدا می کنند.این مقاله می خواهد نشان دهد که چگونه شبح شناسی در مقابل هستی شناسی متعارف و متافیزیک حضور قرار می گیرد .شبح با گسترش قلمرو واقعیت و زمان ،تفسیر متافیزیکی صلب از آن ها را به چالش می کشد .شبح بودگی واقعیت اشاره به این امر دارد که واقعیت امری از پیش متعین و واقع شده نیست بلکه آن همواره در حال ساخته شدن است .شبح بودگی زمان نیز سیر خطی گذشته – حال – آینده را به پرسش می گیرد. این ها مفاهیم متافیزیکی از زمان هستند که مانع تحقق شبح بودگی زمان می شوند . علاوه بر این ها ظهور سیاسی واجتماعی شبح بودگی نیز ،تعریف تازه ای از کنش ومسئولیت سیاسی ارائه می دهد . کنش و مسئولیت سیاسی بدین معنا ، به آینده وافقی برنامه ریزی شده معطوف نیست. بلکه کنش و مسئولیت سیاسی شبح وار ، همواره در حال انجام وپذیرفتن باقی می ماند
عارف دانیالی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، ، صفحه 85-110
چکیده
اندیشمندان قرن نوزدهم، همواره بر نقش محوری تولید در آفرینش جهان انسانی تأکید میکنند. در این میان، مارکس با واسازی مفهوم تولید سرمایهداری، آن را از قید سود و انباشت سرمایه جدا میسازد و بدان صورتی زیباییشناختی میبخشد. مارکس، شرایط زندگی انسانی را تحت نظام تولید تبیین میکند و مقولۀ مصرف را امری انفعالی و متعلق به جهان حیوانی میداند. ...
بیشتر
اندیشمندان قرن نوزدهم، همواره بر نقش محوری تولید در آفرینش جهان انسانی تأکید میکنند. در این میان، مارکس با واسازی مفهوم تولید سرمایهداری، آن را از قید سود و انباشت سرمایه جدا میسازد و بدان صورتی زیباییشناختی میبخشد. مارکس، شرایط زندگی انسانی را تحت نظام تولید تبیین میکند و مقولۀ مصرف را امری انفعالی و متعلق به جهان حیوانی میداند. در واقع، در گفتمان مارکسیستی، مصرفکنندگان همچون موجوداتی فریبخورده و ازخودبیگانه تصور میشوند که در نمایش اوهام کالاهایی غرق شدهاند که ساختۀ دست خودشان است. از دید مارکسیسم، مصرف، سایه و انعکاسی از تولید است و «شیوۀ تولید» به نحو پیشینی «شیوۀ مصرف» را نیز تعیین میکند. اما دوسرتو در سنت پستمدرن، معتقد است اگرچه خانه از آنِ دیگران است، اما کردار سکونت از آنِ ماست؛ بقول دوسرتو، مصرفکننده، با «شیوههای کاربرد متفاوت» در فرآیند تولید کالاها مشارکت میجوید و بدین طریق، مصرفگرایی، ماهیت مستقل خویش را در برابر نظام تولید حفظ میکند و خود را همچون «تولید ثانوی» به نمایش مینهد. اگر مارکس از «تولید بهمثابۀ آفرینش زیباییشناسانه» سخن میگوید، در گفتمان پستمدرن، کنش زیباییشناختی، به قلمروی مصرف نیز سرایت میکند و امر روزمره و انسان معمولی، آبستن زیبایی میشود. اعتقاد به مصرف زیباییشناختی بدین معنا است که تودهها نیز در کنشهای روزمرۀ خویش، دارای خلاقیت و قدرت و نیروی مقاومت هستند و سهم برابر با تولیدکنندگان در آفرینش زندگی دارند.
محسن داوطلب؛ منوچهر صانعی دره بیدی
دوره 9، شماره 2 ، اسفند 1395، ، صفحه 89-113
چکیده
شلینگ در دوره اول کار فلسفی خود بحث های عمیقی را در نقد فلسفه کانت و اندیشه تاملی مطرح می کند. سرچشمه آغازین مفهوم ناخودآگاه را باید در این بحث ها جستجو کرد. شلینگ اولین کسی بود که قلمرو ناخودآگاه را کشف کرد. بیان نمادین را به آن نسبت داد.اسطوره ها را حاصل نیروهای آن دانست. و با طرح مفهوم ناخودآگاه زمینه مناسب برای نقد سوژه و اندیشه ...
بیشتر
شلینگ در دوره اول کار فلسفی خود بحث های عمیقی را در نقد فلسفه کانت و اندیشه تاملی مطرح می کند. سرچشمه آغازین مفهوم ناخودآگاه را باید در این بحث ها جستجو کرد. شلینگ اولین کسی بود که قلمرو ناخودآگاه را کشف کرد. بیان نمادین را به آن نسبت داد.اسطوره ها را حاصل نیروهای آن دانست. و با طرح مفهوم ناخودآگاه زمینه مناسب برای نقد سوژه و اندیشه تاملی را فراهم آورد. اما همه این کشفیات به علت زبان سخت شلینگ و آمیخته بودن آنها با مباحث فلسفه ایده آلیستی دوره آغازین و میانی کار فلسفی شلینگ مورد غفلت قرار گرفته است.
زینب صابر
دوره 8، شماره 1 ، شهریور 1394، ، صفحه 139-158
چکیده
کنش سیاسی و انقلاب، یکی از مضمونهای اصلی و مشترک در دو رمان صد سال تنهایی نوشتهی گابریل گارسیا مارکز و طوبا و معنای شب نوشتهی شهرنوش پارسیپور است. نوشتار حاضر میکوشد تا به درک و تبیین کنش سیاسی در این دو اثر بپردازد و برای فهم این معنا دیدگاههای متفکرانی چون رورتی و نیچه را مورد مداقه قرار میدهد. رورتی برای تمایز امر خصوصی ...
بیشتر
کنش سیاسی و انقلاب، یکی از مضمونهای اصلی و مشترک در دو رمان صد سال تنهایی نوشتهی گابریل گارسیا مارکز و طوبا و معنای شب نوشتهی شهرنوش پارسیپور است. نوشتار حاضر میکوشد تا به درک و تبیین کنش سیاسی در این دو اثر بپردازد و برای فهم این معنا دیدگاههای متفکرانی چون رورتی و نیچه را مورد مداقه قرار میدهد. رورتی برای تمایز امر خصوصی از امر عمومی از استعارهی قلممو و اهرم استفاده میبرد. در شیوهی تفکر و زیست "قلممو"، به امر خصوصی و خودآفرینی فردی اهتمام میشود. اما در افق فکری "اهرم"، توجه به امر عمومی، همبستگی اجتماعی و عدالت از بیشترین اهمیت برخوردار است. در این مقاله سعی بر آن است تا نشان داده شود که شخصیتهای هر دو رمان اگرچه به سمت کنش سیاسی تمایل پیدا میکنند، ولی در حقیقت برآنند تا از رهگذر این کنش سیاسی، در طرحی نو که برای حیات خویش در میافکنند، به خود آفرینی فردی رسیده و از احساس شکست، تنهایی و اندوه رهایی یابند. این مقاله میکوشد تا نشان دهد این افراد با شیوهی تفکر قلممویی به سوی شیوهی اهرمی حرکت میکنند، اما در نهایت در این طرح با شکست مواجه میشوند؛ چراکه عزیمتگاه این افراد به سوی امر اجتماعی و کنش سیاسی، همین حس تنهایی و اندوه است. به عبارت دیگر آنها تصور روشنی از امر سیاسی ندارند و برای رهایی از رنج درون خواهان انقلابی تام و تمام در جهان بیرون هستند.
ایمان شفیع بیک
دوره 8، شماره 1 ، شهریور 1394، ، صفحه 157-186
چکیده
افلاطون در برخی از آثار خود، از دو بُعد معرفتشناختی و جهانشناختی، دیدگاهی بدبینانه دارد. از جنبۀ معرفتشناختی، افلاطون پس از آنکه در رسالههای آغازین خود، دیالکتیک سقراطی و در کراتولوس، هرگونه روش متکی بر زبان و واژگان را در معرفتبخشی ناکارآمد یافت، در فایدون به این دیدگاه فراگیرتر رسید که آدمی در این جهان به سبب موانع گوناگون ...
بیشتر
افلاطون در برخی از آثار خود، از دو بُعد معرفتشناختی و جهانشناختی، دیدگاهی بدبینانه دارد. از جنبۀ معرفتشناختی، افلاطون پس از آنکه در رسالههای آغازین خود، دیالکتیک سقراطی و در کراتولوس، هرگونه روش متکی بر زبان و واژگان را در معرفتبخشی ناکارآمد یافت، در فایدون به این دیدگاه فراگیرتر رسید که آدمی در این جهان به سبب موانع گوناگون جسمانی از کسب معرفت باز میماند. بنابراین، بدبینی افلاطون متوجه جسم و جهان است و ریشه در دوگانهانگاری اورفیوسی دارد. او در برخی از آثار خود، تحت تأثیر هسیود، نگاه بدبینانهای به وضع جهان و زندگی آدمی در آن دارد، و در برخی دیگر از آثارش بر زیبایی و سامانمندی جهان تأکید میورزد؛ با این حال، چنین مینماید که او، حتی در این دسته از آثار، جسم را منشأ شر میداند: شر اخلاقی را نتیجۀ گرایش روح به جسم، و شر وجودی را ناشی از قصور جسم در پذیرش صورت.
مازن محمد
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، ، صفحه 221-240
چکیده
شناخت انسان از دغدغههای ذهنی بشر در طول تاریخ تفکر است. این پژوهش در پی آن است که بفهمد از نظر ابن عربی، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمایی است و مشخصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است، انسان در هستی از چه جایگاهی برخوردار بوده و چگونه تجلی پروردگار بوده و چگونه میتواند دارای تمامی صفات الاهی باشد. بر اثر این تحقیق و از رهگذر بررسی ...
بیشتر
شناخت انسان از دغدغههای ذهنی بشر در طول تاریخ تفکر است. این پژوهش در پی آن است که بفهمد از نظر ابن عربی، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمایی است و مشخصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است، انسان در هستی از چه جایگاهی برخوردار بوده و چگونه تجلی پروردگار بوده و چگونه میتواند دارای تمامی صفات الاهی باشد. بر اثر این تحقیق و از رهگذر بررسی اندیشه ابن عربی، مشخص شد که انسان کامل، مظهر اسم جامع «الله» بوده و جامع میان حق و خلق است. وی غایت آفرینش عالم و تنها کسی است که به صورت خداوند آفریده شده و میتواند خداوند را بشناسد.
مرتضی نوری
دوره 9، شماره 1 ، شهریور 1395، ، صفحه 237-264
چکیده
در این مقاله قصد دارم نقدهایی را که دیویدسون برپایة نظریة علّیِ معنا بر آموزة قیاسناپذیریِ[1] کوهن وارد کرده بررسی و کوششهای یکی از مفسرانِ کوهن، هاوارد سانکی[2]، را در پاسخ به انتقادهای او به بحث بگذارم. در بخشِ نخست نگاهی کوتاه بر نظریة قیاسناپذیریِ کوهن در ساختارِ انقلابهای علمی خواهم انداخت و جرح و تعدیلهایی را که وی در ضمیمة ...
بیشتر
در این مقاله قصد دارم نقدهایی را که دیویدسون برپایة نظریة علّیِ معنا بر آموزة قیاسناپذیریِ[1] کوهن وارد کرده بررسی و کوششهای یکی از مفسرانِ کوهن، هاوارد سانکی[2]، را در پاسخ به انتقادهای او به بحث بگذارم. در بخشِ نخست نگاهی کوتاه بر نظریة قیاسناپذیریِ کوهن در ساختارِ انقلابهای علمی خواهم انداخت و جرح و تعدیلهایی را که وی در ضمیمة همان کتاب و نیز در آثارِ بعدیِ خود در خصوصِ این نظریة جذاب، و در عینِ حال مناقشهبرانگیز، به عمل آورده مرور خواهم کرد. در بخشِ دوم نشان میدهم که چهگونه دیویدسون از رهگذرِ نقدِ ایدة «شاکلة مفهومی»[3] لوازمِ معناشناسانة این نظریه و نسبیگراییِ برخاسته از آن را به نقد میکشد و نشان میدهد که با اتخاذِ رویکردِ «تفسیرِ بنیادی»[4] چنان نظریهای از اساس بیمعنا خواهد بود. در بخشِ سوم، پاسخِ کوهن به دیویدسون را به طورِ گذرا مطرح میکنم و سپس نشان میدهم که چهگونه هاوارد سانکی «وابستگیِ تفسیر به ترجمه» را فرضِ پنهانِ نقدهای دیویدسون به شمار میآورد و با به چالش کشیدنِ آن راه را برای دفاع از آموزة قیاسناپذیری فراهم میکند. در پایان، نتیجه خواهم گرفت که با کنار گذاشتنِ آن فرض، میتوان آشتیای میان آموزهی «تفسیر بنیادی» و آموزهی «قیاسناپذیری» برقرار کرد.[1]. incommensurability thesis[2]. Howard Sankey[3]. conceptual scheme[4]. radical interpretation
احمد علیاکبر مسگری؛ موسی محمدیان
دوره 2، شماره 1 ، شهریور 1388
چکیده
کانت در بنیادهای مابعدالطبیعی علم طبیعی، تلاش میکند تا با فراهم آوردن بخشی محض برای فیزیک نیوتنی، آن را به علم به معنای حقیقی کلمه تبدیل کند. او در ضمن این کار، فیزیک نیوتنی را از مفاهیمی که از نقطه نظر فلسفة نقدی تهی و فاقد وجاهتاند پیرایش کرده و تلاش میکند مفاهیمی سازگار با این فلسفه را جایگزین آنها کند. در نتیجه او در چندین ...
بیشتر
کانت در بنیادهای مابعدالطبیعی علم طبیعی، تلاش میکند تا با فراهم آوردن بخشی محض برای فیزیک نیوتنی، آن را به علم به معنای حقیقی کلمه تبدیل کند. او در ضمن این کار، فیزیک نیوتنی را از مفاهیمی که از نقطه نظر فلسفة نقدی تهی و فاقد وجاهتاند پیرایش کرده و تلاش میکند مفاهیمی سازگار با این فلسفه را جایگزین آنها کند. در نتیجه او در چندین موضع مهم در تقابل کامل با نیوتن قرار میگیرد که یکی از این مواضع، بحث ماهیت ماده است. نیوتن از قائلان به نظریة اتمیسم است حال آن که کانت در برابر این تلقی، نظریة دینامیکی ماده را مطرح میکند. طبق این نظریه ماده ذاتا دارای نیروهای بنیادینی است که امکان ماده مبتنی بر آنهاست. او با برشمردن ایرادات اتمیسم از نقطه نظر فلسفة استعلایی، نظریة جدید خود را همساز با این فلسفه پیشنهاد میدهد. در این مقاله تلاش بر این است که با بررسی متقابل این دو نظریة رقیب، انگیزههای کانت برای ارائة نظریة دینامیکی ماده را بهتر بشناسیم.
املی زهرا نوو اگلیز
دوره 2، شماره 2 ، اسفند 1388
چکیده
اهمیتی که اصل احتیاط در جوامع پست مدرن پیدا کرد، از پیدایش فرهنگ جدیدی حکایت میکند که براساس آن، ضرورت جلوگیری از وقوع کوچکترین خطر برای انسان به عنوان اصل مسلم و امر مقدس شمرده میشود. این اصل همچنین نشاندهندة وجود رابطة دیگری با علوم و تکنولوژی است که تشنگی برای آن با نگرانی و نوعی از ترس آمیخته میشود. اصل احتیاط مبتنی بر اصل ...
بیشتر
اهمیتی که اصل احتیاط در جوامع پست مدرن پیدا کرد، از پیدایش فرهنگ جدیدی حکایت میکند که براساس آن، ضرورت جلوگیری از وقوع کوچکترین خطر برای انسان به عنوان اصل مسلم و امر مقدس شمرده میشود. این اصل همچنین نشاندهندة وجود رابطة دیگری با علوم و تکنولوژی است که تشنگی برای آن با نگرانی و نوعی از ترس آمیخته میشود. اصل احتیاط مبتنی بر اصل شمردن زندگی مادی انسان و تأمین آن براساس افق کوتاهمدت است. با اینکه این اصل در مقابل افراط و تفریط منطق سودجویی نظام کاپیتالیست مطرح شد، براساس نگرش کلی خاصی یا بر مبنای ارزشهای انسانی و اخلاقی عمل نمیکند بلکه جلوة جدیدی از عقل محاسبهگر عصر مدرن را به نمایش میگذرد که در حوزههای وسیعتر به خاطر وجود شرایط جدید در عصر پست مدرن به کار برده میشود. از جهت دیگر، اهمیت احساسات و جایگاه قوة خیال در مقابل عقلانیت در عموم مردم هنگام پیدایش وضعیت نامعلوم و بالقوه خطرناک، سیاستگذاری را بسیار مشکل میسازد. کوتاه سخن آنکه به قول استاد ژو ورهون «در مورد اصل احتیاط و احتیاط، باید بسیار احتیاط کرد.»
اصغر واعظی؛ فائزه فاضلی
دوره 3، شماره 1 ، شهریور 1389
چکیده
گادامر فهم را عملی دیالکتیکی میداند که از در آمیختگی افق مفسر و افق متن پدید میآید. این فهم دیالکتیکی، بر خلاف نگرش روشنگری، غیرروشمند وپیشبینیناپذیر است. به این سبب، گادامر فهم را یک رخداد یا واقعه میخواند. بر طبق این نگرش، فهم دیگر انکشاف منفعلانه یک ابژه بر سوژه نیست، بلکه عبارت است از تفاهم یک سوژه با سوژه دیگر در فراشد ...
بیشتر
گادامر فهم را عملی دیالکتیکی میداند که از در آمیختگی افق مفسر و افق متن پدید میآید. این فهم دیالکتیکی، بر خلاف نگرش روشنگری، غیرروشمند وپیشبینیناپذیر است. به این سبب، گادامر فهم را یک رخداد یا واقعه میخواند. بر طبق این نگرش، فهم دیگر انکشاف منفعلانه یک ابژه بر سوژه نیست، بلکه عبارت است از تفاهم یک سوژه با سوژه دیگر در فراشد گفتوگو. بدین ترتیب حقیقت چیزی نیست که از قبل وجود داشته باشد و سوژه صرفا آن را کشف میکند؛ حقیقت در گفتوگو و با گفتوگو پدید میآید. ساختار گفتوگو مبتنی بر پرسش و پاسخ است. مفسر برای حل مسائل امروزین خود به پرسشگری از متن میپردازد و متن را به سخن در میآورد. متن نیز که برخاسته از سنت و حامل سنت است، با پاسخهای خود موقعیت هرمنوتیکی مفسر را به پرسش میگیرد. حاصل این گفتوگو، گشودگی متن به سوی مفسر و گشودگی مفسر به سوی متن است و پایان آن امتزاج افقها و ارتقای مفسر به فهم و افقی گستردهتر.
محمدرضا عبدالله نژاد
دوره 3، شماره 2 ، اسفند 1389
چکیده
در این مقاله سعی شده که نسبت بین اخلاق لویناس و اخلاق کانت در قالب تفاوتها و تشابههای موجود بین اخلاق این دو متفکر مورد بررسی قرار گیرد. این مقاله دو بخش دارد. در بخش اول به وجوه اشتراک اندیشة اخلاقی لویناس و کانت تحت عنوان «تقدم عقل عملی» و «احترام به شأن انسانی» مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شده که فلسفة لویناس و کانت حامل روح ...
بیشتر
در این مقاله سعی شده که نسبت بین اخلاق لویناس و اخلاق کانت در قالب تفاوتها و تشابههای موجود بین اخلاق این دو متفکر مورد بررسی قرار گیرد. این مقاله دو بخش دارد. در بخش اول به وجوه اشتراک اندیشة اخلاقی لویناس و کانت تحت عنوان «تقدم عقل عملی» و «احترام به شأن انسانی» مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شده که فلسفة لویناس و کانت حامل روح اخلاقی مشترکیاند. این روح در نظام فلسفی هردو حضور دارد. در بخش دوم به وجوه افتراق اشاره شده که از جمله آنها میتوان به خودآیینی اخلاق کانت در مقابل دیگرآیینی اخلاق لویناس اشاره نمود. علاوه بر این در اخلاق لویناس احساس و عاطفه جایگزین عقل کانتی میشود. همچنین سوژة اخلاقی کانت ماهیتاً غیر از سوژة اخلاقی لویناس است. سوژه کانتی سوژة خودآیین و مختار و عقلانی است و سوژه لویناس در وهلۀ اول در برابر دیگری و چهره او مسئول است. بنابراین میتوان گفت که هم لویناس و هم کانت در نظام فلسفی خود یک رسالت بزرگ را برعهده دارند و آن رسالت اخلاقی است.