مهمترین نقش اجتماعی ادبیات و هنر از منظر آدورنو، کارکرد انتقادی آن در برایر سلطه و سرکوب است و از این رو نویدی است برای رهاییبخشی. اما از سوی دیگر در آثار این فیلسوف و منتقد اجتماعی، او را هوادار استقلال هنر و اصالت زیباییشناسی نیز مییابیم؛ رویکردی در زیباییشناسی که برای هنر معیارهایی در ورای جامعه قائل است و در ارزیابی آثار، ...
بیشتر
مهمترین نقش اجتماعی ادبیات و هنر از منظر آدورنو، کارکرد انتقادی آن در برایر سلطه و سرکوب است و از این رو نویدی است برای رهاییبخشی. اما از سوی دیگر در آثار این فیلسوف و منتقد اجتماعی، او را هوادار استقلال هنر و اصالت زیباییشناسی نیز مییابیم؛ رویکردی در زیباییشناسی که برای هنر معیارهایی در ورای جامعه قائل است و در ارزیابی آثار، مجال چندانی به کارکردهای اخلاقی و اجتماعی نمیدهد. با این حال آدورنو ضمن بیان انتقادات خود به این جریان فکری، از آن دفاع میکند. نگارندگان در این مقاله قصد دارند نشان دهند که چگونه این دو موضع متفاوت از بابت کارکرد اجتماعی ادبیات و هنر در اندیشه آدورنو درهم تنیده شده و در یک راستا قرار گرفته است. متن ادبی با حفظ جنبه تکثر، چند معنایی و ابهام، خود در برابر سلطه معنای تکساحتی و بهویژه در برابر معنای ایدئولوژیک مقاومت میکند. همچنین اشکال هنری دارای یک محتوای حقیقی هستند که مانع میشوند تا اثر هنری به آسانی در جامعه معاصر خود تحلیل و دریافت شود. هنر مدرن با موضع سرسختانه خود در قبال جامعه با آن درگیر میشود. به همین دلیل، برای آدورنو، ادبیات و هنر که به عنوان نوید سعادت و خوشبختی است، نمیتواند وحدت بین انسان و جهان را بیان کند، مگر به روشی سلبی. در نظر آدورنو هنر و ادبیات نمیتوانند صرفاً منعکس کننده نظام اجتماعی باشند، بلکه در درون واقعیت و به مثابه عاملی که نوعی معرفت غیر مستقیم پدید میآورد عمل میکند و هنر به تعبیر او، معرفت منفی دنیای واقعی است.
بسیاری از محققان اصطلاح هیأت در آثار اشراقی سهروردی را معادل عرض در اصطلاح مشائی دانستهاند و معتقدند که شیخ اشراق در این زمینه تنها لفظی جدید وضع کرده است. در این مقاله با مقایسة هیأت در حکمت اشراق با عرض در حکمت مشاء و نیز با مراجعه به تصریحات شیخ اشراق در این زمینه، نشان داده میشود که این دو اصطلاح متفاوت با یکدیگر هستند. اصطلاح ...
بیشتر
بسیاری از محققان اصطلاح هیأت در آثار اشراقی سهروردی را معادل عرض در اصطلاح مشائی دانستهاند و معتقدند که شیخ اشراق در این زمینه تنها لفظی جدید وضع کرده است. در این مقاله با مقایسة هیأت در حکمت اشراق با عرض در حکمت مشاء و نیز با مراجعه به تصریحات شیخ اشراق در این زمینه، نشان داده میشود که این دو اصطلاح متفاوت با یکدیگر هستند. اصطلاح هیأت در آثار شیخ اشراق به معانی صورت، شکل، حالت و نیز غیرجوهر به کاررفته است که هیأت به معنای غیرجوهر در مقابل جوهر در نظر اشراقیان است و نه جوهر از نظر مشائیان. بنابراین شیخ اشراق برای اشاره به معنای غیر جوهر در نظر اشراقیان، مجبور به وضع لفظی جدید شده است و اصطلاح عرض را صرفا در معنای غیرجوهر در نظر مشائیان به کار برده است. در نتیجه به دلیل متفاوت بودن تعریف جوهر در حکمت مشاء و اشراق، عرض و هیأت نیز که به ترتیب در مقابل جوهر مشائی و جوهر اشراقی وضع شدهاند با یکدیگر متفاوتند.
دریدا با بازآفرینی مفاهیم فیلسوفان ، متون خود آن ها را در ساحتی ساختارزدایانه بسط و گسترش می دهد . در کتاب « اشباح مارکس» وی با به کارگیری مفهوم شبح ، به ارائه خوانشی تازه از اندیشه ی مارکس و مارکسیسم می پردازد . صرف نظر از تفسیر مارکس توسط دریدا ، خود مفهوم شبح و وجوه آن اهمیت اساسی پیدا می کنند.این مقاله می خواهد نشان دهد که چگونه شبح ...
بیشتر
دریدا با بازآفرینی مفاهیم فیلسوفان ، متون خود آن ها را در ساحتی ساختارزدایانه بسط و گسترش می دهد . در کتاب « اشباح مارکس» وی با به کارگیری مفهوم شبح ، به ارائه خوانشی تازه از اندیشه ی مارکس و مارکسیسم می پردازد . صرف نظر از تفسیر مارکس توسط دریدا ، خود مفهوم شبح و وجوه آن اهمیت اساسی پیدا می کنند.این مقاله می خواهد نشان دهد که چگونه شبح شناسی در مقابل هستی شناسی متعارف و متافیزیک حضور قرار می گیرد .شبح با گسترش قلمرو واقعیت و زمان ،تفسیر متافیزیکی صلب از آن ها را به چالش می کشد .شبح بودگی واقعیت اشاره به این امر دارد که واقعیت امری از پیش متعین و واقع شده نیست بلکه آن همواره در حال ساخته شدن است .شبح بودگی زمان نیز سیر خطی گذشته – حال – آینده را به پرسش می گیرد. این ها مفاهیم متافیزیکی از زمان هستند که مانع تحقق شبح بودگی زمان می شوند . علاوه بر این ها ظهور سیاسی واجتماعی شبح بودگی نیز ،تعریف تازه ای از کنش ومسئولیت سیاسی ارائه می دهد . کنش و مسئولیت سیاسی بدین معنا ، به آینده وافقی برنامه ریزی شده معطوف نیست. بلکه کنش و مسئولیت سیاسی شبح وار ، همواره در حال انجام وپذیرفتن باقی می ماند
در این مقاله قصد دارم نقدهایی را که دیویدسون برپایة نظریة علّیِ معنا بر آموزة قیاسناپذیریِ[1] کوهن وارد کرده بررسی و کوششهای یکی از مفسرانِ کوهن، هاوارد سانکی[2]، را در پاسخ به انتقادهای او به بحث بگذارم. در بخشِ نخست نگاهی کوتاه بر نظریة قیاسناپذیریِ کوهن در ساختارِ انقلابهای علمی خواهم انداخت و جرح و تعدیلهایی را که وی در ضمیمة ...
بیشتر
در این مقاله قصد دارم نقدهایی را که دیویدسون برپایة نظریة علّیِ معنا بر آموزة قیاسناپذیریِ[1] کوهن وارد کرده بررسی و کوششهای یکی از مفسرانِ کوهن، هاوارد سانکی[2]، را در پاسخ به انتقادهای او به بحث بگذارم. در بخشِ نخست نگاهی کوتاه بر نظریة قیاسناپذیریِ کوهن در ساختارِ انقلابهای علمی خواهم انداخت و جرح و تعدیلهایی را که وی در ضمیمة همان کتاب و نیز در آثارِ بعدیِ خود در خصوصِ این نظریة جذاب، و در عینِ حال مناقشهبرانگیز، به عمل آورده مرور خواهم کرد. در بخشِ دوم نشان میدهم که چهگونه دیویدسون از رهگذرِ نقدِ ایدة «شاکلة مفهومی»[3] لوازمِ معناشناسانة این نظریه و نسبیگراییِ برخاسته از آن را به نقد میکشد و نشان میدهد که با اتخاذِ رویکردِ «تفسیرِ بنیادی»[4] چنان نظریهای از اساس بیمعنا خواهد بود. در بخشِ سوم، پاسخِ کوهن به دیویدسون را به طورِ گذرا مطرح میکنم و سپس نشان میدهم که چهگونه هاوارد سانکی «وابستگیِ تفسیر به ترجمه» را فرضِ پنهانِ نقدهای دیویدسون به شمار میآورد و با به چالش کشیدنِ آن راه را برای دفاع از آموزة قیاسناپذیری فراهم میکند. در پایان، نتیجه خواهم گرفت که با کنار گذاشتنِ آن فرض، میتوان آشتیای میان آموزهی «تفسیر بنیادی» و آموزهی «قیاسناپذیری» برقرار کرد.[1]. incommensurability thesis[2]. Howard Sankey[3]. conceptual scheme[4]. radical interpretation
ریکور دانش هرمنوتیک را شامل دو رویکرد «هرمنوتیک تذکر» و «هرمنوتیک سوءظن» و خود را مبدع رویکرد سومی با عنوان «هرمنوتیک تأمل» میدانست. رویکرد هرمنوتیک تذکر فهممحورانه و نیز واقعگرایانه است. در این رویکرد، مفسر واقعیتی را در پس متن مفروض میگیرد و درصدد فهم آن است. هرمنوتیک سوءظن وجود هرگونه معنا و واقعیتی در پس متن را انکار میکند، ...
بیشتر
ریکور دانش هرمنوتیک را شامل دو رویکرد «هرمنوتیک تذکر» و «هرمنوتیک سوءظن» و خود را مبدع رویکرد سومی با عنوان «هرمنوتیک تأمل» میدانست. رویکرد هرمنوتیک تذکر فهممحورانه و نیز واقعگرایانه است. در این رویکرد، مفسر واقعیتی را در پس متن مفروض میگیرد و درصدد فهم آن است. هرمنوتیک سوءظن وجود هرگونه معنا و واقعیتی در پس متن را انکار میکند، نگرش بدبینانهای نسبت به واقعیت دینی دارد و متن دینی را بر اساس ذهنیات مفسر تفسیر میکند و باور دینی را محصول توهم میداند. فیلیپس، با نظر به اندیشهی ریکور، به نقد هرمنوتیک تذکر و هرمنوتیک سوءظن میپردازد و با محوریت قرار دادن تجربهی دینی، روایت خاص خود از هرمنوتیک تأمل را در فهم متن دینی به کار میگیرد. در تلقی فیلیپس، هرمنوتیک تأمل آن رویکرد سومی است که از انتقادات وارد به دو رویکرد قبلی برکنار است و در عین آنکه واقعیت امر دینی را همچون قائلان به هرمنوتیک تذکر مفروض نمیگیرد، به انتقاداتی که در قالب نقد دین، از سوی قائلان به هرمنوتیک سوءظن وارد شده است، پاسخ میگوید. هرمنوتیک تأمل او رویکردی فلسفی به فهم متن دینی با تمرکز بر کاربرد مفاهیم دینی در زندگی است.
مکتب ساختارزدایی برای اولین بار در دهههای 60 و 70 توسط ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، در عرصۀ فلسفه و ادبیات مطرح شد. این مکتب یکی از شاخههای مهم فلسفه پست مدرن محسوب میشود و نقدی به بینش ساختارگرایی و همچنین تفکر مدرن است. روش ساختارگرایی، کشف و استخراج ساختارهای کلی موجود در پدیدهها و سپس تجزیه و تحلیل ساختارها با استفاده از بررسی ...
بیشتر
مکتب ساختارزدایی برای اولین بار در دهههای 60 و 70 توسط ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، در عرصۀ فلسفه و ادبیات مطرح شد. این مکتب یکی از شاخههای مهم فلسفه پست مدرن محسوب میشود و نقدی به بینش ساختارگرایی و همچنین تفکر مدرن است. روش ساختارگرایی، کشف و استخراج ساختارهای کلی موجود در پدیدهها و سپس تجزیه و تحلیل ساختارها با استفاده از بررسی سازهها و عناصر تشکیلدهندۀ آنها است. دریدا با ساختارگراها مخالف بود چرا که به اعتقاد او وقتی به دنبال ساختارها هستیم از متغیرها غافل میمانیم. حدود بیست سال پس از انتشار نخستین کتابهای ژاک دریدا، ایدهها و اندیشههای وی توسط معماران و منتقدان معماری مورد توجه قرار گرفت. ارتباط مستقیم ساختارزدایی با معماری نخستین بار توسط معماران نظریهپردازی چون پیتر آیزنمن و برنارد چومی تحقق یافت. پروژۀ پارک دلاویلت برنارد چومی به اعتقاد بسیاری از کارشناسان سرآغاز سبک معماری ساختارزدایی و بیتردید بزرگترین اثر تحقق یافتۀ این سبک از معماری است. چومی در آثار اولیه خود با تعریف معماری به عنوان تولدی مدام از مقدمات و شرایط بالقوۀ بسیار مشخص در یک سو و خلق تجربیات و تمایلات جدید در سوی دیگر، آغازگر بحران و همچنین پتانسیلی برای معماری است که به ندرت مورد توجه قرار گرفته است. در این نوشتار به بررسی سبک معماری ساختارزدایی بر مبنای آثار چومی و به ویژه پروژۀ پارک دلاویلت میپردازیم.
در آیه 30 از سوره روم که به آیه «فطرت» معروف است به فطری بودن چیزی برای انسان اشاره شده است. اما از آنجا که درباره معنای مفردات و نیز ترکیب آیه اختلافات زیادی به وجود آمده، معنای کلی آیه و برداشت از آن متفاوت شده است. ادعای این نوشتار این است که میتوان معنا و ترکیبی از آیه ارائه داد که هم سرراست و روشن باشد و هم نیاز به دست برداشتن از ظاهر ...
بیشتر
در آیه 30 از سوره روم که به آیه «فطرت» معروف است به فطری بودن چیزی برای انسان اشاره شده است. اما از آنجا که درباره معنای مفردات و نیز ترکیب آیه اختلافات زیادی به وجود آمده، معنای کلی آیه و برداشت از آن متفاوت شده است. ادعای این نوشتار این است که میتوان معنا و ترکیبی از آیه ارائه داد که هم سرراست و روشن باشد و هم نیاز به دست برداشتن از ظاهر آیه و در تقدیر گرفتن کلمهای نباشد. مطابق این ترکیب، این آیه بر مطلب روشنی که در آیات و روایات دیگر به صورتهای متفاوت بیان شده، تأکید میکند. انسانها وظیفه دارند که حقپرستانه، که همان فطرت الاهی و ثابت است که انسانها به آن سرشته شدهاند، به این دین روی کنند و اگر چنین کنند حقانیت آن را درمییابند. این آیه، اگر این گونه ترکیب و معنا شود، دو تکلیف مهم و اساسی انسان را، که نجات و رستگاری او در گرو انجام آنهاست، بیان میکند: یکی اینکه به اصل حقیقت گردن نهد؛ و دوم اینکه به اندازه توان خود برای شناخت مصادیق حق تلاش کند.
ریچارد رورتی، فیلسوف پراگماتیست، در بنیان نهادن طرح فلسفی خود، رمان را همسنگ فلسفه و گاه در ترازی بالاتر از آن به شمار میآورد و فلسفه را همچون رمان، نوعی روایت قلمداد میکند. نوشتار حاضر میکوشد تا پارهای از مفاهیم اندیشۀ رورتی در متن رمان بازخوانی شود و متن ادبی همارز متن فلسفی مورد کنکاش واقع شود. بدین منظور، مضمون کنش سیاسی و ...
بیشتر
ریچارد رورتی، فیلسوف پراگماتیست، در بنیان نهادن طرح فلسفی خود، رمان را همسنگ فلسفه و گاه در ترازی بالاتر از آن به شمار میآورد و فلسفه را همچون رمان، نوعی روایت قلمداد میکند. نوشتار حاضر میکوشد تا پارهای از مفاهیم اندیشۀ رورتی در متن رمان بازخوانی شود و متن ادبی همارز متن فلسفی مورد کنکاش واقع شود. بدین منظور، مضمون کنش سیاسی و انقلاب، در دو رمان صد سال تنهایی نوشتۀ گابریل گارسیا مارکز و طوبا و معنای شب نوشتۀ شهرنوش پارسیپور با ابتنای بر آراء این متفکر تفسیر میشود. رورتی برای تمایز امر خصوصی از امر عمومی سعی دارد تا از استعارۀ قلممو و اهرم بهره جوید. وی بر تمایز قاطع میان حوزۀ خصوصی و حوزۀ عمومی تأکید دارد و تسرّی طرح خودآفرینی فردی را به حوزۀ عمومی نامطلوب میشمارد. همّ این مقاله مصروف آن است تا نشان دهد که شخصیتهای دو رمان مورد نظر اگرچه به سمت حوزۀ عمومی و کنش سیاسی تمایل پیدا میکنند، ولی در حقیقت برآنند تا از رهگذر این کنش سیاسی، در طرحی نو که برای حیات خویش در میافکنند، به خودآفرینی فردی رسیده و از احساس شکست، تنهایی و اندوه رهایی یابند؛ این افراد با شیوۀ تفکر قلممویی به سوی شیوۀ اهرمی حرکت میکنند. اما در نهایت، همانگونه که رورتی تبیین میکند، در این طرح با شکست مواجه میشوند؛ چرا که عزیمتگاه این افراد به سوی امر اجتماعی، حوزۀ عمومی و کنش سیاسی، همین حس تنهایی و اندوه در حوزۀ خصوصی زندگیشان است. به عبارت دیگر، آنها تصور روشنی از امر سیاسی ندارند و تنها برای رهایی از رنج درون خواهان انقلابی تام و تمام در جهان بیرون هستند، که پس از شکستی تراژیک دیگر بار به عزلت و اندوه درون باز میگردند.
هوسرل با دغدغه مدام دفاع از عقلانیت و فهم صحیحِ آن، در آخرین اثر خود «بحران علوم اروپایی و پدیده شناسی استعلایی» بر بحران علم به مثابه بارزترین تجلی عقلانیت در عصر جدید تاکید کرده و علمِ بحران زده را نشانه عقلانیتی می داند که به بیراهه رفته است. او با تشخیص بحران در علوم جدید، به واکاوی لایه های ژرف تر بحران در فلسفه می پردازد و در نهایت ...
بیشتر
هوسرل با دغدغه مدام دفاع از عقلانیت و فهم صحیحِ آن، در آخرین اثر خود «بحران علوم اروپایی و پدیده شناسی استعلایی» بر بحران علم به مثابه بارزترین تجلی عقلانیت در عصر جدید تاکید کرده و علمِ بحران زده را نشانه عقلانیتی می داند که به بیراهه رفته است. او با تشخیص بحران در علوم جدید، به واکاوی لایه های ژرف تر بحران در فلسفه می پردازد و در نهایت بر جایگاه فلسفه در فرهنگ غرب تاکید ویژه ای می نهد. ظهور ایده عقل در آرمان فلسفه به مثابه علم کلی در یونان باستان، منشاء فرهنگ اروپایی را تشکیل داده است اما بی باوری به آن در دوره جدید، سبب ساز از خودبیگانگی انسان غربی و بحران فرهنگ اروپایی جدید شده است. هوسرل رسالت پدیده شناسی را احیای باور به عقل و معنای زندگی بشر از طریق بازگشت به ایده فلسفه کلی می داند و فیلسوفان را کارگزاران بشریت می خواند که باید با آگاهی از موقعیت خود درون بستر تاریخی، وظیفه و مسئولیت خویش را به عهده گیرند. این نوشتار قصد دارد بر اساس آخرین اثر هوسرل به مساله نقش فلسفه در فرهنگ اروپایی و مسئولیت فلسفه در زمانه بحران بپردازد.
ناسازگارگرایی اکید و اشکالات آن در مسئله اراده آزاد و اختیار انسان ناسازگارگرایی اکید بر آن است که اگر موجبیتگرایی صادق باشد آنچه عامل انسانی انجام میدهد معلول رویدادهای قبلی است و از همین رو نباید وی را مسئول اخلاقی اعمالش دانست. از دیگر سو اگر هم ناموجبیتگرایی صادق باشد یعنی برخی رویدادها از روی تصادف یا شانس رخ دهند، باز هم ...
بیشتر
ناسازگارگرایی اکید و اشکالات آن در مسئله اراده آزاد و اختیار انسان ناسازگارگرایی اکید بر آن است که اگر موجبیتگرایی صادق باشد آنچه عامل انسانی انجام میدهد معلول رویدادهای قبلی است و از همین رو نباید وی را مسئول اخلاقی اعمالش دانست. از دیگر سو اگر هم ناموجبیتگرایی صادق باشد یعنی برخی رویدادها از روی تصادف یا شانس رخ دهند، باز هم عامل مسئولیتی در انجام عمل ندارد. درک پربوم با بیان خاص خود از مسئله اراده آزاد و دفاع از نظریه ناسازگارگرایی اکید، ضمن انتقاد به روایتهای معاصر اختیارباوری و سازگارگرایی معتقد است انسانها مسئول اخلاقی اعمالشان نیستند، انسان اراده آزاد ندارد و با این همه زندگانی بدون آن ممکن است.در این مقاله پس از بیان روایتهای اصلی معاصر درباره اراده آزاد، نظریه ناسازگارگرایی اکید پربوم را شرح داده و ایرادهای وارد بر آن را مطرح میکنیم. واژههای کلیدی : اراده آزاد، مسئولیت اخلاقی، ناسازگارگرایی، موجبیتگرایی، ناموجبیتگرایی، سازگارگرایی، اختیارباوری، اراده و اخلاق
استدلال ویتگنشتاین علیه زبان خصوصی دو وجهِ تودرتو دارد: نخست وجهی معناشناختی و دیگر وجهی ناظر به مسألهی «آگاهی از امور درونی» که تبعاتی مهم در فلسفهی ذهن دارد. در بررسی وجه معناشناختی این تلقی سنتی و شایع نفی میشود که هر فرد، نزد خود، تجربهی خصوصیاش را با یک نام مرتبط میکند و بدین واسطه کاربرد آن نام ممکن میشود؛ اگر گرامر ...
بیشتر
استدلال ویتگنشتاین علیه زبان خصوصی دو وجهِ تودرتو دارد: نخست وجهی معناشناختی و دیگر وجهی ناظر به مسألهی «آگاهی از امور درونی» که تبعاتی مهم در فلسفهی ذهن دارد. در بررسی وجه معناشناختی این تلقی سنتی و شایع نفی میشود که هر فرد، نزد خود، تجربهی خصوصیاش را با یک نام مرتبط میکند و بدین واسطه کاربرد آن نام ممکن میشود؛ اگر گرامر بیان محتوای پدیداری تجربه بر اساس الگوی «شئ خصوصی-نام» مبتنی شود، امر خصوصی بهعنوان امر بیربط حذف میشود. درست همان جا که مدافعِ زبان خصوصی تلاش میکند از آگاهی خود از تجارب درونیاش، برآمده از دروننگری، برای نشان دادن رابطهی خاص خود با آنها و لذا توجیه یک بازی زبانی خصوصی بهره ببرد، تلاقی مباحث فلسفهی ذهن و زبان در استدلال مذکور شکل میگیرد. چنین تلاشی، بهزعم ویتگنشتاین، نافرجام است و برای دو مبحث مهم دیگر در فلسفهی ذهن، یعنی «مسألهی اذهان دیگر» و آگاهی از «گرایشهای ذهنی» بحران تولید میکند.
این مقاله در صدد آن است تا راه حلی متفاوت برای فهم نحوه وجود آنچه هم هست و هم نیست در کتاب پنجم جمهوری فراهم سازد، مفهومی که تاکنون بحثها و اختلافات بسیاری را برانگیخته است. براساس این راه حل، نظریه وجود در جمهوری باید بر مبنای رابطه وجود و لاوجود با مفهوم «تفاوت» در سوفیست تفسیر شود. افلاطون در این رساله تلاش میکند وجود را از بند ...
بیشتر
این مقاله در صدد آن است تا راه حلی متفاوت برای فهم نحوه وجود آنچه هم هست و هم نیست در کتاب پنجم جمهوری فراهم سازد، مفهومی که تاکنون بحثها و اختلافات بسیاری را برانگیخته است. براساس این راه حل، نظریه وجود در جمهوری باید بر مبنای رابطه وجود و لاوجود با مفهوم «تفاوت» در سوفیست تفسیر شود. افلاطون در این رساله تلاش میکند وجود را از بند مفهوم «همسانی» رها سازد و آن را به «تفاوت» پیوند بزند. این پیوند به بهترین شکل به مفهوم تصویر و رابطه آن با اصل میانجامد و نحوه وجود یک تصویر به عنوان آنچه هم اصل هست و هم نیست، در حل مساله وجود و لاوجود کارساز میشود. به واسطه آنکه معتقدیم نظریه پولاخوس لگتای ارسطو در ساختار خود شبیه به این رابطه خاص مبتنی بر تفاوت میان اصل و تصویر در اندیشه افلاطون است، ضمن آنکه نظریه وجود افلاطون در جمهوری و سوفیست را پولاخوس استی می خوانیم، این نظریه را به عنوان راه حل پیشنهادیمان برای فهم وجود در کتاب پنجم ارائه می کنیم. آنچه هم هست و هم نیست قابل فهم خواهد بود چراکه این «هست» نه یکسان بلکه متفاوت است.