مقاله مروری
امید آهنچی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 7-36
چکیده
ابصار یکی از مفاهیمی است که فلاسفه اسلامی از یک سو و دانشمندان علوم تجربی از سوی دیگر به آن پرداخته و با توجه به مبانی خود، به نحوی به شرح آن همت گماردهاند. امروزه بایسته است نظریههای طبیعیات فلاسفه اسلامی را با دستاوردهای نوین تجربی محک بزنیم تا به صحت و سقم این نظریهها از یک سو و همچنین صحت و سقم نتایجی که فلاسفه اسلامی بر مبنای ...
بیشتر
ابصار یکی از مفاهیمی است که فلاسفه اسلامی از یک سو و دانشمندان علوم تجربی از سوی دیگر به آن پرداخته و با توجه به مبانی خود، به نحوی به شرح آن همت گماردهاند. امروزه بایسته است نظریههای طبیعیات فلاسفه اسلامی را با دستاوردهای نوین تجربی محک بزنیم تا به صحت و سقم این نظریهها از یک سو و همچنین صحت و سقم نتایجی که فلاسفه اسلامی بر مبنای این مقدمات طبیعیات گرفتهاند از سوی دیگر دست یابیم. در این نوشتار به منظور بررسی میزان تطابق آرای فلاسفه اسلامی با دانشمندان علوم تجربی نوین در خصوص ابصار، ابتدا به شرح آرای فلاسفه در اینباره پرداخته و سپس به تبیین آرای دانشمندان علوم تجربی نوین نشستهایم. به منظور تبیین جایگاه دقیق نظرات ناظر به ابصار، به مفاهیمی چون احساس و ادراک و تمایز میان آنها اشاره شده است. نتایج بررسی آرای فلاسفه اسلامی در باب بینایی و ابصار نشان میدهد که در خصوص احساس بینایی، نظریه خروج شعاع، مورد پذیرش دانشمندان علوم تجربی معاصر نبوده است، ولی آنها به کلیات نظریه انطباع، رأی مثبت میدهند. از سوی دیگر، نظریه انشاء نیز که ناظر به ادراک بینایی است، نظریهای قابل قبول بوده و پس از جمع شدن با نظریه انطباع، به نظریهای جامع در باب ابصار تبدیل میشود. بنابراین، امروزه نتایج فلسفی حاصل از نظریههای انطباع و انشاء با توجه به دستاوردهای نوین تجربی از لحاظ صحت مبانی طبیعیاتی قابل قبول است.
مقاله مروری
عارف دانیالی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 85-110
چکیده
اندیشمندان قرن نوزدهم، همواره بر نقش محوری تولید در آفرینش جهان انسانی تأکید میکنند. در این میان، مارکس با واسازی مفهوم تولید سرمایهداری، آن را از قید سود و انباشت سرمایه جدا میسازد و بدان صورتی زیباییشناختی میبخشد. مارکس، شرایط زندگی انسانی را تحت نظام تولید تبیین میکند و مقولۀ مصرف را امری انفعالی و متعلق به جهان حیوانی میداند. ...
بیشتر
اندیشمندان قرن نوزدهم، همواره بر نقش محوری تولید در آفرینش جهان انسانی تأکید میکنند. در این میان، مارکس با واسازی مفهوم تولید سرمایهداری، آن را از قید سود و انباشت سرمایه جدا میسازد و بدان صورتی زیباییشناختی میبخشد. مارکس، شرایط زندگی انسانی را تحت نظام تولید تبیین میکند و مقولۀ مصرف را امری انفعالی و متعلق به جهان حیوانی میداند. در واقع، در گفتمان مارکسیستی، مصرفکنندگان همچون موجوداتی فریبخورده و ازخودبیگانه تصور میشوند که در نمایش اوهام کالاهایی غرق شدهاند که ساختۀ دست خودشان است. از دید مارکسیسم، مصرف، سایه و انعکاسی از تولید است و «شیوۀ تولید» به نحو پیشینی «شیوۀ مصرف» را نیز تعیین میکند. اما دوسرتو در سنت پستمدرن، معتقد است اگرچه خانه از آنِ دیگران است، اما کردار سکونت از آنِ ماست؛ بقول دوسرتو، مصرفکننده، با «شیوههای کاربرد متفاوت» در فرآیند تولید کالاها مشارکت میجوید و بدین طریق، مصرفگرایی، ماهیت مستقل خویش را در برابر نظام تولید حفظ میکند و خود را همچون «تولید ثانوی» به نمایش مینهد. اگر مارکس از «تولید بهمثابۀ آفرینش زیباییشناسانه» سخن میگوید، در گفتمان پستمدرن، کنش زیباییشناختی، به قلمروی مصرف نیز سرایت میکند و امر روزمره و انسان معمولی، آبستن زیبایی میشود. اعتقاد به مصرف زیباییشناختی بدین معنا است که تودهها نیز در کنشهای روزمرۀ خویش، دارای خلاقیت و قدرت و نیروی مقاومت هستند و سهم برابر با تولیدکنندگان در آفرینش زندگی دارند.
مقاله مروری
مازن محمد
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 221-240
چکیده
شناخت انسان از دغدغههای ذهنی بشر در طول تاریخ تفکر است. این پژوهش در پی آن است که بفهمد از نظر ابن عربی، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمایی است و مشخصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است، انسان در هستی از چه جایگاهی برخوردار بوده و چگونه تجلی پروردگار بوده و چگونه میتواند دارای تمامی صفات الاهی باشد. بر اثر این تحقیق و از رهگذر بررسی ...
بیشتر
شناخت انسان از دغدغههای ذهنی بشر در طول تاریخ تفکر است. این پژوهش در پی آن است که بفهمد از نظر ابن عربی، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمایی است و مشخصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است، انسان در هستی از چه جایگاهی برخوردار بوده و چگونه تجلی پروردگار بوده و چگونه میتواند دارای تمامی صفات الاهی باشد. بر اثر این تحقیق و از رهگذر بررسی اندیشه ابن عربی، مشخص شد که انسان کامل، مظهر اسم جامع «الله» بوده و جامع میان حق و خلق است. وی غایت آفرینش عالم و تنها کسی است که به صورت خداوند آفریده شده و میتواند خداوند را بشناسد.
-
حمید شاه آبادی؛ امیر عباس علی زمانی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394
چکیده
درسنت تفکر اسلامی برهان فطرت در اثبات وجود خدا ، برهانی ملهم از آموزه های قرآنی و مبتنی بر رویکردی انسان شناسانه است. گرانیگاه برهان فطرت ، التفاتی مضمر در نفس انسان نسبت به کمال بحت و مطلق است. آیت الله شاه آبادی به عنوان یک فیلسوف مابعد صدرایی کوشیده تا معطوفیت ذاتی نفس به مفهوم کمال را در آمیزش با قاعدۀ فلسفیِ تضایف در تفکر اسلامی ...
بیشتر
درسنت تفکر اسلامی برهان فطرت در اثبات وجود خدا ، برهانی ملهم از آموزه های قرآنی و مبتنی بر رویکردی انسان شناسانه است. گرانیگاه برهان فطرت ، التفاتی مضمر در نفس انسان نسبت به کمال بحت و مطلق است. آیت الله شاه آبادی به عنوان یک فیلسوف مابعد صدرایی کوشیده تا معطوفیت ذاتی نفس به مفهوم کمال را در آمیزش با قاعدۀ فلسفیِ تضایف در تفکر اسلامی ، همچون تمهیدی جهت اقامۀ استدلالی برای اثبات وجود متعلق التفات نفس به کار گیرد. در مقالۀ پیش رو استدلال مذکور (: برهان فطرت عشق)، در قالب دو قیاسِ اقترانی و استثنایی صورتبندی شدهو لوازم و مقومات آن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
مقاله مروری
عزیزالله افشار کرمانی؛ فاطمه بابامرادی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 37-50
چکیده
بحث زمان و مکان از جمله مباحث ریشهدار و سنتی در تاریخ فلسفه است که در طول تاریخ اندیشه بشر، ذهن فلاسفه را از دوران یونان باستان به خود مشغول کرده چنان که آراء و اقوال بسیاری در این باب ابراز کردهاند. فلاسفه اسلامی نیز به سهم خود و به تأثیر از فیلسوفان یونان باستان به ویژه ارسطو، نظراتی در این باره ارائه کردهاند. ارسطو بحث از مکان ...
بیشتر
بحث زمان و مکان از جمله مباحث ریشهدار و سنتی در تاریخ فلسفه است که در طول تاریخ اندیشه بشر، ذهن فلاسفه را از دوران یونان باستان به خود مشغول کرده چنان که آراء و اقوال بسیاری در این باب ابراز کردهاند. فلاسفه اسلامی نیز به سهم خود و به تأثیر از فیلسوفان یونان باستان به ویژه ارسطو، نظراتی در این باره ارائه کردهاند. ارسطو بحث از مکان را در کتاب طبیعیات و در نسبت با حرکت طبیعی، خلاء و زمان مطرح کرده است و در واقع، برخلاف افلاطون مفهومی طبیعی از مکان ارائه میکند. ارسطو تحلیل افلاطون از زمان و مکان را نمیپذیرد و میکوشد بنا به ساختار جسم، زمان و مکان را تحلیل کند. او مکان را سطح مماس جسم حاوی و محوی میداند و در حّد یک امر عرضی به آن بهاء میدهد و زمان را مقدار حرکت میداند. سهروردی گر چه در هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی خود بیشتر افلاطونی است، ولی از آنجا که میکوشد درک تمثیلی از طبیعت را کنار زند و تحلیل عقلانی را جایگزین آن سازد، در تحلیل زمان و مکان جانب ارسطو را میگیرد و همانند وی مکان را رابطه سطوح اجسام و زمان را مقدار حرکت میداند.
علمی - پژوهشی
محمد جامه بزرگی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394
چکیده
مساله ذهن- بدن و چگونگی وجود امر ذهنی در جهان فیزیکی یکی از مهم ترین مسائل در تاریخ اندیشه بشری است و دیدگاه های فراوانی برای تبیین آن عرضه شده است. آفرینش گرایی و دوگانه انگاری منبعث از ان، در تبیین نحوه تعامل ذهن- بدن و موفقیتی نداشتند. همین ناکامی باعث طرح دیدگاه های فیزیکالیستی و نظریات تقلیلی شد. در این نظریه ویژگی های ذهنی حذف یا ...
بیشتر
مساله ذهن- بدن و چگونگی وجود امر ذهنی در جهان فیزیکی یکی از مهم ترین مسائل در تاریخ اندیشه بشری است و دیدگاه های فراوانی برای تبیین آن عرضه شده است. آفرینش گرایی و دوگانه انگاری منبعث از ان، در تبیین نحوه تعامل ذهن- بدن و موفقیتی نداشتند. همین ناکامی باعث طرح دیدگاه های فیزیکالیستی و نظریات تقلیلی شد. در این نظریه ویژگی های ذهنی حذف یا در بهترین حالت به امر فیزیکی قابل تقلیل است. اما پاسخ های فیزیکالیسم نیز تنها به حذف صورت مساله منجر شده و توان تبیین نحوه وجود ویژگی های غیر فیزیکی در جهان فیزیکی را نداشته است. در این میان نظریه نوخاسته گرایی پاسخی جدیدی به این مساله پیش روی نهاده است. بر اساس نوخاسته گرایی ذهن و ویژگی های ذهنی برآمده از فرآیند تکامل بدن فیزیکی است و در عین حال غیر قابل تقلیل به آن است. به عبارت دیگر بدن فیزیکی، سیستمی سیال و پویا است که در بالاترین سطح پیچیدگی سیستمی، موجب ظهور ذهن و اگاهی می شود. همچنین این نظریه مزیت هایی در تقابل با دوگانه انگاری و تقلیل گرایی در تبیین ارتباط ذهن-بدن دارد، زیرا برخلاف آفرینش گرایی ضمن پذیرش دوگانگی، تصویری از تکامل بیولوژیکی ذهن و ارتباط آن با مغز ارائه می کند و از سوی دیگر ضمن پذیرش فیزیکالیسم و تکامل طبیعی تقلیل گرایی را مردود می شمارد.
مقاله مروری
محمد جعفر جامه بزرگی؛ محمد سعیدی مهر
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 51-70
چکیده
مسئله ذهن ـ بدن و چگونگی وجود امر ذهنی در جهان فیزیکی، یکی از مهمترین مسائل در تاریخ اندیشه بشری است و دیدگاههای فراوانی برای تبیین آن عرضه شده است. آفرینشگرایی و دوگانهانگاری منبعث از آن، در تبیین نحوه تعامل ذهن ـ بدن موفقیتی نداشتند. همین ناکامی باعث طرح دیدگاههای فیزیکالیستی و نظریات تقلیلی شد. در این نظریه، ویژگیهای ذهنی ...
بیشتر
مسئله ذهن ـ بدن و چگونگی وجود امر ذهنی در جهان فیزیکی، یکی از مهمترین مسائل در تاریخ اندیشه بشری است و دیدگاههای فراوانی برای تبیین آن عرضه شده است. آفرینشگرایی و دوگانهانگاری منبعث از آن، در تبیین نحوه تعامل ذهن ـ بدن موفقیتی نداشتند. همین ناکامی باعث طرح دیدگاههای فیزیکالیستی و نظریات تقلیلی شد. در این نظریه، ویژگیهای ذهنی حذف یا در بهترین حالت به امر فیزیکی قابل تقلیل است. اما پاسخهای فیزیکالیسم نیز تنها به حذف صورت مسئله منجر شده و توان تبیین نحوه وجود ویژگیهای غیرفیزیکی در جهان فیزیکی را نداشته است. در این میان، نظریه نوخاستهگرایی پاسخی جدید به این مسئله پیش روی نهاده است. بر اساس نوخاستهگرایی، ذهن و ویژگیهای ذهنی، برآمده از فرآیند تکامل بدن فیزیکی است و در عین حال، غیر قابل تقلیل به آن است. به عبارت دیگر بدن فیزیکی، سیستمی سیال و پویا است که در بالاترین سطح پیچیدگی سیستمی، موجب ظهور ذهن و آگاهی میشود. همچنین این نظریه مزیتهایی در تقابل با دوگانهانگاری و تقلیلگرایی در تبیین ارتباط ذهن ـ بدن دارد، زیرا برخلاف آفرینشگرایی ضمن پذیرش دوگانگی، تصویری از تکامل بیولوژیکی ذهن و ارتباط آن با مغز ارائه میکند و از سوی دیگر، ضمن پذیرش فیزیکالیسم و تکامل طبیعی تقلیلگرایی را مردود میشمارد.
مقاله مروری
مهدی حامدی؛ فاطمه رضوی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 71-84
چکیده
بسط نظریات بودریار، فیلسوف فرانسوی، در باب نقدِ اقتصادِ سیاسیِ نشانه در اوایل دهۀ1970 به این نظریه انجامید که واقعیت به عنوان مقولهای منفک از نشانههای آن، در جهانِ اشباع شده از اطلاعات و سیطرۀ رسانه، از میان رفته است. او این وضعیت را «حاد واقعیت» نامید. اشارۀ او به طور عمده، ترسیمی از دنیای هنر بود: از سورئالیسم، هنر پاپ، رمان نو تا ...
بیشتر
بسط نظریات بودریار، فیلسوف فرانسوی، در باب نقدِ اقتصادِ سیاسیِ نشانه در اوایل دهۀ1970 به این نظریه انجامید که واقعیت به عنوان مقولهای منفک از نشانههای آن، در جهانِ اشباع شده از اطلاعات و سیطرۀ رسانه، از میان رفته است. او این وضعیت را «حاد واقعیت» نامید. اشارۀ او به طور عمده، ترسیمی از دنیای هنر بود: از سورئالیسم، هنر پاپ، رمان نو تا اشکال رئالیسم مفرط و عکاسی. آراء او بر این نظریه معطوف بود که با سیطرۀ ایماژها و نشانهها، امر واقع به طور جدی محو شده است و مرجع حقیقت دیگر وجود خارجی ندارد. وانمودهها رونوشتی از واقعیت هستند و از این طریق، به شکل فزایندهای مرز میان وانموده و واقعیت را از بین میبرند. او دلالتهای ساختاری نشانهای را درنوردید و تا آنجا پیش رفت که دلالت نشانهها را با واقعیت بیمناسبت پنداشت و نشانهها را وانمودهای ناب از خود دانست که در غیبت منشاء نشانه میان خود مبادله میشوند. در این میان، نسلی از هنرمندان معروف به نئو-ژئو که در میان آنها پیتر هالی، هنرمند، منتقد و نظریه پردازِ آمریکایی، چهرهای شاخص محسوب میشود پا به عرصۀ هنر معاصر گذاشتند. آثار هالی که به شیوۀ پست مدرنیسم آگاهانه خلق شده است، اغلب حوزههایی وسیع از رنگهایی است که با نوارهایی باریک به یکدیگر متصل شدهاند، و همانندیهایی با سنتِ انتزاعِ مدرنیستی دارد؛ اما به شکلی آیرونیک این سنت مدرنیستی را به باد انتقاد میگیرد. هالی متأثر از اندیشۀ بودریار مدلهایی حاد واقعی را به تصویر میکشد و با تفکر بازنمایی انتزاعی از نشانهها به گونهای بازپیکربندی شده، در پی باز تولید هزلی و پارودیکِ وانمودهها است.
مقاله مروری
روحاله رمضانی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 111-127
چکیده
آیا میتوان خوانشی واقعباورانه از نظریة تأییدِ بیزی داشت. از آنجا که دستآوردِ کارِ دانشمندان شناختهای غیرقطعی است، واقعباوران باید نشان دهند شناختِ غیرقطعی چگونه میتواند دربارة واقعیتی مستقل از شناخت و شناسا باشد. و از آنجا که شناختِ غیرقطعی پذیرفتهترین صورتبندیاش را در نظریة تأییدِ بیزی یافته است، واقعباوران لازم ...
بیشتر
آیا میتوان خوانشی واقعباورانه از نظریة تأییدِ بیزی داشت. از آنجا که دستآوردِ کارِ دانشمندان شناختهای غیرقطعی است، واقعباوران باید نشان دهند شناختِ غیرقطعی چگونه میتواند دربارة واقعیتی مستقل از شناخت و شناسا باشد. و از آنجا که شناختِ غیرقطعی پذیرفتهترین صورتبندیاش را در نظریة تأییدِ بیزی یافته است، واقعباوران لازم است نشان دهند که آیا میتوان این نظریه را واقعباورانه تفسیر کرد. در این نوشتار، پس از معرفیِ بیزگرایی و واقعباوری، چند استدلال له و علیهِ تفسیرِ واقعباورانه از نظریة تأییدِ بیزی طرح میشود. استدلال میشود که این نظریه در منازعة واقعباوران و پادـواقعباوران بیطرف و بینظر است، یعنی نه میتوان آن را واقعباورانه تفسیر کرد و نه برعکس پاد-واقعباورانه. با این حال، استدلال میشود که شهودی که به طور معمول با تأییدِ علمی همراه است میتواند ما را به سمتِ تفسیرِ واقعباورانه از بیزگرایی متمایل کند.
مقاله مروری
ناصر ساداتی؛ مرضیه پیراوی ونک
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 129-145
چکیده
از مهمترین ابعاد فلسفه کاسیرر، تأکیدی است که وی همچون کانت بر استقلال هنر از علم و اخلاق دارد. کاسیرر برخلاف دیدگاه پوزیتیویستی که میکوشید هنر را به واکنشهای روانشناسانه تقلیل دهد، بر بیهمتا بودن و بینظیر بودن هنر تأکید میکند. یکی از ویژگیهای فلسفه کاسیرر این است که با نقد صورتهای عقلی شناخت و با گسترش شناختشناسی ...
بیشتر
از مهمترین ابعاد فلسفه کاسیرر، تأکیدی است که وی همچون کانت بر استقلال هنر از علم و اخلاق دارد. کاسیرر برخلاف دیدگاه پوزیتیویستی که میکوشید هنر را به واکنشهای روانشناسانه تقلیل دهد، بر بیهمتا بودن و بینظیر بودن هنر تأکید میکند. یکی از ویژگیهای فلسفه کاسیرر این است که با نقد صورتهای عقلی شناخت و با گسترش شناختشناسی به حوزههایی از تجربه که قبلاً در نظریۀ شناخت نادیده گرفته میشدند، توانست به توسعه صورتهای شناخت کمک نماید. کاسیرر مجموعه فعالیتهای بشر را فرهنگ نامیده، تجزیه و تحلیل این صورتهای فرهنگی را برای شناخت انسان ضروری میداند. او هنر را یکی از این صورتهای انسانی میشمارد. کاسیرر با معرفی هنر به منزلۀ یکی از فرمهای سمبولیک، تلاش دارد تا نشان دهد که هنر نوع خاصی از معرفت را به ما نشان میدهد، معرفتی که در آن انسان با تأکید بر وجه احساسی و عاطفی به خودآگاهی دست مییابد. ما در این مقاله نشان خواهیم داد که اولاً وجه معرفتیای که کاسیرر برای هنر ترسیم میکند قابل حصول با هیچ یک از انواع دیگر اشکال سمبولیک نخواهد بود و ثانیاً تنها در فرم سمبولیک هنر است که انسان به خود آگاهی زیباشناسانه میرسد. در همین راستا و به منظور روشن ساختن مفاهیم مورد اشاره کاسیرر، ابتدا به تبیین مفهوم اصلی اندیشه کاسیرر یعنی «فرم سمبلیک» پرداخته، سپس هنر به منزله یکی از صورتهای سمبلیک مورد مطالعه قرار میگیرد و در نهایت ویژگیهای معرفتشناختی آن مورد بحث و بررسی قرارخواهد گرفت.
مقاله مروری
اسماعیل سعادتی خمسه
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 147-166
چکیده
معمولاً اصل خود ادراکی/ ادراک نفسانی را در بخش «استنتاج استعلایی» کتاب نقد عقل محض، شاهکار آن بخش کتاب کانت دانستهاند. خودادراکی استعلایی آغازگاه بحث استعلایی را تعیین میکند. کانت اصطلاح «خود ادراکی» را برای اشاره به خودآگاهی به کار میبرد. از این رو، تألیف بنیادیای را که هم تجربه را ممکن میسازد و هم به ما امکان میدهد همۀ تجربههای ...
بیشتر
معمولاً اصل خود ادراکی/ ادراک نفسانی را در بخش «استنتاج استعلایی» کتاب نقد عقل محض، شاهکار آن بخش کتاب کانت دانستهاند. خودادراکی استعلایی آغازگاه بحث استعلایی را تعیین میکند. کانت اصطلاح «خود ادراکی» را برای اشاره به خودآگاهی به کار میبرد. از این رو، تألیف بنیادیای را که هم تجربه را ممکن میسازد و هم به ما امکان میدهد همۀ تجربههای خود را به شناسنده یا من خودآگاهی نسبت دهیم، وحدت تألیفی خود ادراکی مینامد. نقد عقل محض مشتمل بر دو تعلیم متفاوت دربارۀ رابطه و نسبت بین فاعل خود ادراکی و خود عقلیاب است. طبق یک تعلیم فاعل و سوژۀ خود ادراکی با خود عقلیاب یا واقعی کاملاً یکسان است. براساس تعلیم دیگر، فاعل یا سوژۀ خود ادراکی از خود عقلیاب و هر نوع شیء یا متعلّق معقول دیگر متمایز است. من در این مقاله، این رابطه و نسبت بحثانگیز را مورد بررسی و ارزیابی قرار خواهم داد.
مقاله مروری
حمید شاه آبادی؛ محمد رضا اسدی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 167-184
چکیده
در سنت تفکر اسلامی برهان فطرت در اثبات وجود خدا، برهانی ملهم از آموزههای قرآنی و مبتنی بر رویکردی انسانشناسانه است. گرانیگاه برهان فطرت، التفاتی مضمر در نفس انسان نسبت به کمال بحت و مطلق است. آیتالله شاه آبادی به عنوان یک فیلسوف مابعد صدرایی، کوشیده تا معطوفیت ذاتی نفس به مفهوم کمال را در آمیزش با قاعدۀ فلسفیِ تضایف در تفکر اسلامی، ...
بیشتر
در سنت تفکر اسلامی برهان فطرت در اثبات وجود خدا، برهانی ملهم از آموزههای قرآنی و مبتنی بر رویکردی انسانشناسانه است. گرانیگاه برهان فطرت، التفاتی مضمر در نفس انسان نسبت به کمال بحت و مطلق است. آیتالله شاه آبادی به عنوان یک فیلسوف مابعد صدرایی، کوشیده تا معطوفیت ذاتی نفس به مفهوم کمال را در آمیزش با قاعدۀ فلسفیِ تضایف در تفکر اسلامی، همچون تمهیدی جهت اقامۀ استدلالی برای اثبات وجود متعلق التفات نفس به کار گیرد. در مقالۀ پیش رو استدلال مذکور (برهان فطرت عشق)، در قالب دو قیاسِ اقترانی و استثنایی صورتبندی شده و لوازم و مقومات آن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
مقاله مروری
سید مصطفی شهرآیینی؛ مریم غازی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 185-202
چکیده
«مناظره» سنت غالب و رایج در نگارش آثار فلسفی از سدههای میانه تا روزگار دکارت بود و دکارت با بهکارگیری »مدیتیشن» در نگارش تأملات، سبکی بدیع در فلسفهورزی عرضه داشت. این سبک که نخستین بار مارکوس اورلیوس رواقی آن را بهکار بسته بود، در اصل، ویژة متون دینی ـ اخلاقی بوده و از آن برای ایجاد حالت توبه نسبت به گذشته و در مرحلة بعد، ...
بیشتر
«مناظره» سنت غالب و رایج در نگارش آثار فلسفی از سدههای میانه تا روزگار دکارت بود و دکارت با بهکارگیری »مدیتیشن» در نگارش تأملات، سبکی بدیع در فلسفهورزی عرضه داشت. این سبک که نخستین بار مارکوس اورلیوس رواقی آن را بهکار بسته بود، در اصل، ویژة متون دینی ـ اخلاقی بوده و از آن برای ایجاد حالت توبه نسبت به گذشته و در مرحلة بعد، نهادینهسازی تربیتی تازه در مخاطب بهره میگرفتهاند. دکارت نخستین کسی است که در سدة هفدهم، بهقصد وضع معنای تازهای از فلسفهورزی و تربیت نسل جدیدی از اهل فلسفه، در اصلیترین اثر فلسفی خود، تأملات در فلسفة اولی از این سبک بهره میبرد. او نخست، میکوشد با بهرهمندی از شکاکیت فراگیر در آن دوران، ذهن خواننده را از همة آنچه تا آن روزگار درست میدانسته، بپیراید. دوم، از روش ترکیب که در آن روزگار در همۀ متون فلسفی رایج بود و تنها بر اساس حافظه شکل گرفته بود، فاصله میگیرد و با الگوگیری از ریاضیات و هندسه، روش شهودمحور تحلیل را در نگارش به سبک مدیتیشن، اساس کار خود قرار میدهد. او با این کار بستر را برای شهود حقایق فلسفی در ذهن خوانندگان چنان فراهم میآورد که پس از خواندن تأملات ششگانه، انسانهایی تازه با ذهنیتی تازه نسبت به انسان، خدا و جهان تربیت شده باشند. به دیگر سخن، او از حکمت نظری رایج بهسوی حکمتی عملی حرکت میکند.
مقاله مروری
حسن فتح زاده
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، صفحه 203-219
چکیده
پدیدهشناسی برای دستیابی به بیناسوژگی ابتدا آگاهی را به حوزۀ تعلق اگو تقلیل میدهد. اما چنانکه خواهیم دید این تقلیل برخلاف تقلیل اولیۀ پدیدهشناسی، تقلیلی ساختگی و روشمند است. بنابراین، اگوی دیگر و در نتیجه بیناسوژگی نیز همچون حوزۀ تعلق اگو قلمرویی اصیل و اولیه است و هیچ یک از این دو قابل تقلیل به یکدیگر نیست. پس شناخت هر ...
بیشتر
پدیدهشناسی برای دستیابی به بیناسوژگی ابتدا آگاهی را به حوزۀ تعلق اگو تقلیل میدهد. اما چنانکه خواهیم دید این تقلیل برخلاف تقلیل اولیۀ پدیدهشناسی، تقلیلی ساختگی و روشمند است. بنابراین، اگوی دیگر و در نتیجه بیناسوژگی نیز همچون حوزۀ تعلق اگو قلمرویی اصیل و اولیه است و هیچ یک از این دو قابل تقلیل به یکدیگر نیست. پس شناخت هر یک از این دو قلمرو نیز وظیفهای اصیل به شمار میآید. علم مدرن از طریق ریاضیاتی کردن طبیعت و با معرفی اوبژههای منطقیـریاضیاتی وظیفۀ شناخت بیناسوژگی را بر عهده دارد. اوبژۀ منطقیـریاضیاتی، به مثابه افق نامتناهی پدیدههای شهودی آگاهی، که نمودهای کثیر آن در قلمرو اگولوژیک به شمار میآیند، بخشی از معرفت پدیدهشناختی است. برخلاف گفتههای هوسرل، ریاضیاتی کردن طبیعت ما را از فهم اصیل جهان دور نمیکند و علم مدرن قادر است گنجینههای معرفت ما را افزایش دهد.
مقاله مروری
امید آهنچی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394
چکیده
بینایی و ابصار یکی از مفاهیمی است که فلاسفه اسلامی از یک سو و دانشمندان علوم تجربی از سوی دیگر به آن پرداخته و با توجه به مبانی خود به نحوی به شرح آن همت گماردهاند. امروزه بایسته است تا نظریههای طبیعیاتی فلاسفه اسلامی را با دستاوردهای نوین تجربی محک زده تا به صحت و سقم این نظریهها از یک سو و همچنین صحت و سقم نتایجی که فلاسفه اسلامی ...
بیشتر
بینایی و ابصار یکی از مفاهیمی است که فلاسفه اسلامی از یک سو و دانشمندان علوم تجربی از سوی دیگر به آن پرداخته و با توجه به مبانی خود به نحوی به شرح آن همت گماردهاند. امروزه بایسته است تا نظریههای طبیعیاتی فلاسفه اسلامی را با دستاوردهای نوین تجربی محک زده تا به صحت و سقم این نظریهها از یک سو و همچنین صحت و سقم نتایجی که فلاسفه اسلامی بر مبنای این مقدمات طبیعیاتی گرفتهاند از سوی دیگر دست یابیم. در این نوشتار به منظور بررسی میزان تطابق آراء فلاسفه اسلامی با دانشمندان علوم تجربی نوین در خصوص ابصار، ابتدا به شرح آراء فلاسفه در اینباره پرداخته و سپس به تبیین آراء دانشمندان علوم تجربی نوین نشستهایم. به منظور تبیین جایگاه دقیق نظرات ناظر به ابصار، به مفاهیمی چون احساس و ادراک و تمایز میان آنها اشاره شده است. نتایج بررسی آراء فلاسفه اسلامی در باب ابصار نشان میدهد که در خصوص احساس بینایی، نظریه خروج شعاع مورد پذیرش دانشمندان علوم تجربی معاصر نبوده ولی آنها به کلیات نظریه انطباع رای مثبت میدهند. از سوی دیگر نظریه انشاء نیز که ناظر به ادراک بینایی است، نظریهای قابل قبول بوده و پس از جمع شدن با نظریه انطباع، به نظریهای جامع در باب ابصار تبدیل میشود. بنابراین امروزه نتایج فلسفی حاصل از نظریههای انطباع و انشاء با توجه به دستاوردهای نوین تجربی از لحاظ صحت مبانی طبیعیاتی قابل قبول میباشد
مقاله مروری
ناصر ساداتی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394
چکیده
ازمهمترین ابعاد فلسفه کاسیرر، تاکیدی است که وی همچون کانت بر استقلال هنر ازعلم واخلاق دارد. کاسیرر برخلاف دیدگاه پوزیتیویستی که میکوشید هنر را به واکنش های روانشناسانه تقلیل دهد، بر بی همتا بودن و بی نظیر بودن هنر تاکید میکند. یکی از ویژگیهای فلسفه کاسیرر این است که، با نقد صورتهای عقلی شناخت وبا گسترش شناخت شناسی به حوزههایی ...
بیشتر
ازمهمترین ابعاد فلسفه کاسیرر، تاکیدی است که وی همچون کانت بر استقلال هنر ازعلم واخلاق دارد. کاسیرر برخلاف دیدگاه پوزیتیویستی که میکوشید هنر را به واکنش های روانشناسانه تقلیل دهد، بر بی همتا بودن و بی نظیر بودن هنر تاکید میکند. یکی از ویژگیهای فلسفه کاسیرر این است که، با نقد صورتهای عقلی شناخت وبا گسترش شناخت شناسی به حوزههایی از تجربه که قبلا در نظریه شناخت نادیده گرفته میشدند، توانست به توسعه صورتهای شناخت کمک نماید. کاسیررمجموعه فعالیتهای بشر رافرهنگ نامیده، تجزیه وتحلیل این صورتهای فرهنگی را برای شناخت انسان ضروری میداند. او هنر را یکی از این صورتهای انسانی میشمارد. کاسیرر با معرفی هنر به منزله یکی از فرم های سمبولیک، تلاش دارد تا نشان دهد که هنر نوعی خاصی از معرفت را به ما نشان میدهد، معرفتی که در آن انسان با تاکید بر وجه احساسی وعاطفی به خودآگاهی دست می یابد.ما دراین مقاله نشان خواهیم داد که اولا وجه معرفتی ای که کاسیرر برای هنر ترسیم می کند قابل حصول با هیچ یک از انواع دیگر اشکال سمبولیک نخواهد بود وثانیا تنها درفرم سمبولیک هنر است که انسان به خود آگاهی زیباشناسانه می رسد. درهمین راستا وبه منظور روشن ساختن مفاهیم مورد اشاره کاسیرر، ابتدابه تبیین مفهوم اصلی اندیشه کاسیرر یعنی «فرم سمبلیک» پرداخته، سپس هنر به منزله یکی از صورتهای سمبلیک مورد مطالعه قرار میگیرد ودر نهایت ویژگیهای معرفت شناختی آن مورد بحث وبررسی قرارخواهد گرفت.
مقاله مروری
اسماعیل سعادتی خمسه
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394
چکیده
معمولاً اصل خود ادراکی/ ادراک نفسانی را در بخش «استنتاج استعلایی» کتاب نقد عقل محض شاهکار آن بخش کتاب کانت دانسته اند. خودادراکی استعلایی آغازگاه بحث استعلایی را تعیین می کند. کانت اصطلاح «خودادراکی» را برای اشاره به خودآگاهی به کار می برد. از این رو، تالیف بنیادی ای را که هم تجربه را ممکن می سازد و هم به ما امکان می دهد همه ی تجربه های ...
بیشتر
معمولاً اصل خود ادراکی/ ادراک نفسانی را در بخش «استنتاج استعلایی» کتاب نقد عقل محض شاهکار آن بخش کتاب کانت دانسته اند. خودادراکی استعلایی آغازگاه بحث استعلایی را تعیین می کند. کانت اصطلاح «خودادراکی» را برای اشاره به خودآگاهی به کار می برد. از این رو، تالیف بنیادی ای را که هم تجربه را ممکن می سازد و هم به ما امکان می دهد همه ی تجربه های خود را به شناسنده یا من خودآگاهی نسبت دهیم، وحدت تالیفی خودادراکی می نامد. نقد عقل محض مشتمل بر دو تعلیم متفاوت درباره رابطه و نسبت بین فاعل خودادراکی و خود عقلیاب است. طبق یک تعلیم فاعل و سوژه ی خودادراکی با خود عقلیات یا واقعی کاملاً یکسان است. براساس تعلیم دیگر فاعل یا سوژه ی خودادراکی از خود عقلیاب و هر نوع شی یا متعلّق معقول دیگر متمایز است. من در این مقاله این رابطه و نسبت بحث انگیز را مورد بررسی و ارزیابی قرار خواهم داد.
مقاله مروری
حسن فتح زاده
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394
چکیده
پدیده شناسی برای دست یابی به بیناسوژگی ابتدا آگاهی را به حوزه ی تعلق اگو تقلیل میدهد. اما چنان که خواهیم دید این تقلیل برخلاف تقلیل اولیهی پدیده شناسی، تقلیلی ساختگی و روشمند است. بنابراین اگوی دیگر و در نتیجه بیناسوژگی نیز همچون حوزهی تعلق اگو قلمرویی اصیل و اولیه است و هیچ یک از این دو قابل تقلیل به یکدیگر نیست. پس ...
بیشتر
پدیده شناسی برای دست یابی به بیناسوژگی ابتدا آگاهی را به حوزه ی تعلق اگو تقلیل میدهد. اما چنان که خواهیم دید این تقلیل برخلاف تقلیل اولیهی پدیده شناسی، تقلیلی ساختگی و روشمند است. بنابراین اگوی دیگر و در نتیجه بیناسوژگی نیز همچون حوزهی تعلق اگو قلمرویی اصیل و اولیه است و هیچ یک از این دو قابل تقلیل به یکدیگر نیست. پس شناخت هر یک از این دو قلمرو نیز وظیفهای اصیل به شمار میآید. علم مدرن از طریق ریاضیاتی کردن طبیعت و با معرفی اوبژههای منطقی ـ ریاضیاتی وظیفهی شناخت بیناسوژگی را بر عهده دارد. اوبژهی منطقی ـ ریاضیاتی، به مثابه افق نامتناهی پدیدههای شهودی آگاهی، که نمودهای کثیر آن در قلمرو اگولوژیک به شمار میآیند، بخشی از معرفت پدیده شناختی است. برخلاف گفتههای هوسرل، ریاضیاتی کردن طبیعت ما را از فهم اصیل جهان دور نمیکند و علم مدرن قادر است گنجینههای معرفت ما را افزایش دهد.
مقاله مروری
فاطمه بابامرادی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394
چکیده
بحث زمان و مکان از مفاهیم سنتی فلسفه است که در طول تاریخ اندیشه، ذهن تمام فلاسفه را به خود مشغول کرده چنان که آراء و اقوال بسیاری در این باب ابراز کرده اند. افلاطون و ارسطو هر دو بنا به روش خاص خود به تحلیل زمان و مکان پرداخته اند و هر چند افلاطون به اختصار به تحلیل این دو مفهوم پرداخته است ارسطو زمان و مکان را به تفصیل تحلیل کرده است . ...
بیشتر
بحث زمان و مکان از مفاهیم سنتی فلسفه است که در طول تاریخ اندیشه، ذهن تمام فلاسفه را به خود مشغول کرده چنان که آراء و اقوال بسیاری در این باب ابراز کرده اند. افلاطون و ارسطو هر دو بنا به روش خاص خود به تحلیل زمان و مکان پرداخته اند و هر چند افلاطون به اختصار به تحلیل این دو مفهوم پرداخته است ارسطو زمان و مکان را به تفصیل تحلیل کرده است . مکان در فلسفهی افلاطون جوهر مجردی است که اجسام در آن پدیدار می شوند چنان که گویی حکم مکان برای اجسام همان حکم مادهی ارسطوئی برای اجسام است و زمان در نگاه افلاطون ظهور ابدیت است، بنابراین زمان و مکان گرچه صفت اجسام محسوس به نظر می رسند ولی در واقع ظهور واقعیت فراترند .