علمی - پژوهشی
امیر حاجی زاده؛ حسین کلباسی اشتری
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 7-32
چکیده
با ظهور نظریة نسبیّت خاص، که در آن مفاهیم زمان و فضای مطلق کنار گذاشته میشوند و نسبیّت عام، که با تعبیرِ تجربی از هندسه و توجه به هندسة نااُقلیدسی همراه است، برخی عناصر مبنایی در نقد اول کانت، از جمله مفاهیم زمان و فضای مطلق و جایگاه هندسة اُقلیدسی بهعنوان گنجانیدة شهودِ فضاییِ محض، متزلزل گشتند و همین امر واکنشهای متفاوتی را ...
بیشتر
با ظهور نظریة نسبیّت خاص، که در آن مفاهیم زمان و فضای مطلق کنار گذاشته میشوند و نسبیّت عام، که با تعبیرِ تجربی از هندسه و توجه به هندسة نااُقلیدسی همراه است، برخی عناصر مبنایی در نقد اول کانت، از جمله مفاهیم زمان و فضای مطلق و جایگاه هندسة اُقلیدسی بهعنوان گنجانیدة شهودِ فضاییِ محض، متزلزل گشتند و همین امر واکنشهای متفاوتی را برانگیخت. نظریة نسبیّت اینشتین از سه بابت در فلسفة کاسیرر ثمربخش ظاهر میشود. الف) اندراج نظریة نسبیّت اینشتین بهعنوان تاییدی بر معرفتشناسی عمومی وی، ب) اثبات کارایی اصول معرفتشناسانۀ کانت - ایدئالیسم انتقادی - در تحلیل نظریة نسبیّت، ج) کاربستِ اصل نسبیّت بر خودِ «نقد شناخت» و تبیین پروژۀ فلسفۀ صورتهای سمبولیک. کاسیرر در فلسفة کانت «قاعدة فهم» را دارای نقشی بنیادی در ایجاد نسبتهای زمانی و فضایی میداند و هندسة اُقلیدسی را همبستة ضروری صورتِ پیشینیِ ادراکِ فضایی در فلسفة کانت نمیداند. همچنین از دید کاسیرر به دلیل وجود ضروریِ صورتهای مفهومی ناوردا (مانند زمان، مکان، عدد و تابع) در نظریهها، مقایسه بین نظریهها امکانپذیر میشود و میتوان نتیجه گرفت که با پیشروی علم، نظریات علمیِ جامعتر (بهلحاظ گسترۀ تبیینی) و پالودهتر (بهلحاظ کنار گذاشتنِ دیدگاههای جوهری) میشوند. در نتیجه گذار از نظریات علمی متقدم به متأخر به شکلی تصادفی و اختیاری صورت نمیگیرد و تابع ضرورتی عینی ست؛ اگرچه نظریۀ فیزیکی عالیترین صورت شناخت نیست و در کنار سایر صورتهای نمادین بخشی از فعالیت نمادپردازی انسان محسوب میشود.
علمی - پژوهشی
عارف دانیالی
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 33-58
چکیده
این مقاله با روش تحلیل گفتمان انتقادیِ لاکلاو و موفه به بررسی مجموعه برنامههای پرگار(شبکه بیبیسی فارسی) میپردازد و میخواهد نشان دهد که چگونه در این برنامهها نوعی «پلورالیسمِ اجماع-بنیاد» پیشفرض گرفته میشود که به ترس از تفاوتها منتهی میشود. مسأله مقالۀ حاضر این است: چرا پلورالیسم آنتاگونیستی به ...
بیشتر
این مقاله با روش تحلیل گفتمان انتقادیِ لاکلاو و موفه به بررسی مجموعه برنامههای پرگار(شبکه بیبیسی فارسی) میپردازد و میخواهد نشان دهد که چگونه در این برنامهها نوعی «پلورالیسمِ اجماع-بنیاد» پیشفرض گرفته میشود که به ترس از تفاوتها منتهی میشود. مسأله مقالۀ حاضر این است: چرا پلورالیسم آنتاگونیستی به روایت لاکلاو و موفه در برنامههای پرگار مسکوت گذاشته شده است؟ پلورالیسم اجماع-بنیاد بر «شباهت های فرهنگی» تاکید میکند، اما پلورالیسم آنتاگونیستی به «تفاوتها» معطوف است. یافتههای پژوهش حاضر نشان داد که در برنامههای پرگار با تاکید بر شباهتمحوری، ادیان ابراهیمی در برابر ادیان شرقی جایگاه فروتری مییابد؛ «توحید» در برابر «شرک» به ضد ارزش تبدیل میشود و اسلام با مفهوم «شهروند جهانی» در تعارض قرار میگیرد. اسلامهراسی جایگزین کمونیسمهراسی در جنگ سرد میشود. لاکلاو و موفه معتقدند که پلورالیسمِ اجماع-بنیاد همچون فراروایت پاسخگوی جهان پیچیدۀ معاصر نیست. باید بجای یکدستسازیِ صوری، به تفاوتها اجازۀ ظهور داد.قاطبۀ کارشناسان پرگار رویکردی یکجانبه به مفهوم پلورالیسم دارند و چندان به پیشفرضهای خویش همچون باور به چندصدایی، حرمتنهادن به ادیان و فرهنگهای بومی پایبند نیستند. در تمامی این برنامهها هژمونی لیبرالیسم غربی مسلم گرفته شده است.نگارنده، فراسوی دوقطبی لیبرالیسم-کمونیسم، راه سومی را پیشنهاد میکند که از آن به پلورالیسمِ آنتاگونیستی تعبیر میشود.
علمی - پژوهشی
امیرحسین ساکت
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 59-71
چکیده
مسألۀ زبان در فلسفۀ افلاطون مسألهای ثانوی و از فروع نظریۀ شناخت است. به عقیدۀ او شناخت حقیقی، شناخت ایدهها ست، اما مسأله این است که شناخت آنها تنها از طریق شناخت محسوسات امکانپذیر میشود و از اینرو تبیین ارتباط میان ایدهها و محسوسات، و یافتن واسطهای که آنها را به یکدیگر پیوند دهد، از بغرنجترین مسائل فلسفۀ افلاطون ...
بیشتر
مسألۀ زبان در فلسفۀ افلاطون مسألهای ثانوی و از فروع نظریۀ شناخت است. به عقیدۀ او شناخت حقیقی، شناخت ایدهها ست، اما مسأله این است که شناخت آنها تنها از طریق شناخت محسوسات امکانپذیر میشود و از اینرو تبیین ارتباط میان ایدهها و محسوسات، و یافتن واسطهای که آنها را به یکدیگر پیوند دهد، از بغرنجترین مسائل فلسفۀ افلاطون است. به نظر میرسد او در بعضی از آثار خود چنین میاندیشد که زبان واسطهای میان ایدهها و محسوسات است، زیرا نامها از جهتی به ایدهها و از جهتی به افراد محسوس شباهت دارند و به واسطۀ آنها میتوان از شناخت محسوسات به شناخت ایدهها رسید. بنابراین ارتباط دوسویۀ نامها با ایدهها و محسوسات، شناخت حقیقی را امکانپذیر میسازد، اما تفاوت میان ایدهها و محسوسات چنان زیاد است که به تدریج اشکالاتی در تبیین این ارتباط بروز میکند، تا آنجا که افلاطون در اطلاق نامها، چه بر ایدهها، چه بر محسوسات، تشکیک میکند. وی از سویی نامها را ناظر به ایدهها میداند و معتقد است که دلالت نامها بر محسوسات به علت صیرورت و نقص ذاتی محسوسات، نوعی دلالت لفظی است. اما از سویی دیگر ایدهها را فراتر از زبان و شناخت نهایی آنها را مستلزم خروج از زبان میداند، زیرا به عقیدۀ او زبان از بسیاری جهات به محسوسات شباهت دارد و اطلاق آن بر ایدهها جایز نیست.
علمی - پژوهشی
یاسمن سلمانی؛ علی سنایی؛ قربان علمی
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 73-93
چکیده
در این نوشتار جایگاه تجارب عرفانی در روانشناسی فرافردی استانیسلاو گراف از منظر فلسفه ذهن بررسی و تحلیل میشود. گراف برخلاف دیدگاه رایج در روانشناسی آکادمیک، تجارب عرفانی را زمینهای برای دسترسی به سطوح عمیقتر روان و آگاهی میداند. او از الگوی هولوگرافیک در فیزیک بوهم برای تبیین ظهور آگاهی در تمام مراتب هستی استفاده میکند ...
بیشتر
در این نوشتار جایگاه تجارب عرفانی در روانشناسی فرافردی استانیسلاو گراف از منظر فلسفه ذهن بررسی و تحلیل میشود. گراف برخلاف دیدگاه رایج در روانشناسی آکادمیک، تجارب عرفانی را زمینهای برای دسترسی به سطوح عمیقتر روان و آگاهی میداند. او از الگوی هولوگرافیک در فیزیک بوهم برای تبیین ظهور آگاهی در تمام مراتب هستی استفاده میکند و معتقد است که فیزیک نوین در تقابل با جهانبینی نیوتنی-دکارتی، امکان دفاع از واقعنمایی تجربه عرفانی و دسترسی به نظم مستتر جهان را فراهم میسازد. گراف با توجه به نابسندگیهای تفکر فیزیکالیستی، یک الگوی هولوگرافیک از آگاهی ارائه میدهد. به نظر گراف وحدت ارگانیک با عالم یکی از ویژگیهای تجربه عرفانی است. گراف شرایطی مثل بیماری و کمخوابی را نیز زمینهساز تجربه عرفانی میداند که این امر در قالب تقلیل تبیینی قرار میگیرد که لزوماً مورد قبول صاحبان تجربه عرفانی نیست. گراف توصیفات عرفا از تجربه عرفانی را صرفاً با رجوع به مقولات و چارچوب فرهنگی آنها تبیین میکند. لازمۀ چنین دیدگاهی ایجاد تمایز بین تجربۀ محض و تفسیر آن است که با آزمون فکری شفافیت در فلسفه ذهن قابل نقد میباشد.
علمی - پژوهشی
ابوالفضل صبرآمیز؛ مهدی ذاکری
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 95-116
چکیده
آیا تجربۀ شنیداری ما از اصوات زبانی در زبانی که میشناسیم، شامل ویژگیهای معنایی است یا خیر. برخی از فلاسفه از این دیدگاه دفاع کردهاند که تجربۀ ادراک شنیداری ما شامل ویژگی سطح بالایی همچون معنا یا ساختار معنایی است. نقدهای مختلفی به این رویکرد وارد شده است که دو تا از مهمترین این نقدها، یکی نقد مبتنی بر شنیدن کلمات همآوا با معانی ...
بیشتر
آیا تجربۀ شنیداری ما از اصوات زبانی در زبانی که میشناسیم، شامل ویژگیهای معنایی است یا خیر. برخی از فلاسفه از این دیدگاه دفاع کردهاند که تجربۀ ادراک شنیداری ما شامل ویژگی سطح بالایی همچون معنا یا ساختار معنایی است. نقدهای مختلفی به این رویکرد وارد شده است که دو تا از مهمترین این نقدها، یکی نقد مبتنی بر شنیدن کلمات همآوا با معانی مختلف و دیگری، نقد مبتنی بر فهمیدن عبارتهای زبانی حساس به بافت است. ما در این مقاله ضمن بررسی این نقدها، پاسخهایی جهت دفاع از این رویکرد فراهم میکنیم. در پاسخ به نقد شنیدن کلمات همآوا با معانی مختلف، با استفاده از شهود عرفی و مثالهای زبانی سعی میکنیم نشان بدهیم که هنگام شنیدن کلمات همآوا ولی با معانی مختلف، واقعاً تجربۀ پدیداری متفاوتی داریم. در نقد حساسیت به بافت زبانی نیز نشان میدهیم که این نقد، ویژگی عمومیت معنا را نادیده میگیرد. علاوه بر این، با دفاع از فرآیند بالا به پایین میتوان پاسخی برای نقد مبتنی بر حساسیت به بافت، فراهم نمود.
علمی - پژوهشی
زهرا عسلی؛ حسن بلخاری قهی؛ مهدی حسینی؛ عباس ذهبی
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 117-130
چکیده
الم مُثُلِ معلّقه بهعنوان رابط میان دو عالم معقول و عالم محسوس در حکمت اشراق از اهمیت بهسزایی برخوردار است. سهروردی اولین حکیمی است که در فلسفۀ اسلامی از عالم مثال سخن میگوید. این عالم در فلسفۀ سهروردی کارکردهای زیادی دارد و بسیاری از عجایب عالم از جمله قیامت و رستاخیز، معجزات پیامبران و کرامات اولیا را توجیه میکند. در این تحقیق، ...
بیشتر
الم مُثُلِ معلّقه بهعنوان رابط میان دو عالم معقول و عالم محسوس در حکمت اشراق از اهمیت بهسزایی برخوردار است. سهروردی اولین حکیمی است که در فلسفۀ اسلامی از عالم مثال سخن میگوید. این عالم در فلسفۀ سهروردی کارکردهای زیادی دارد و بسیاری از عجایب عالم از جمله قیامت و رستاخیز، معجزات پیامبران و کرامات اولیا را توجیه میکند. در این تحقیق، که به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده، ابتدا به شرح و بسط تقسیمبندی عوالم بر مبنای نور در حکمت اشراق و سپس به بررسی جایگاه مثل معلّقه در نظام نوری سهروردی پرداخته شده است. سهروردی در کتاب حکمت الاشراق علاوه بر عالم معقول و عالم محسوس (یا سه عالم عقل و نفس و جسم)، از عالم چهارمی سخن میگوید که جایگاه صور معلّقه ظلمانیّه و مستنیر است. عالم مثال مانند عالمی واسطه میان عالم معقول و عالم محسوس قرار گرفته و عالمی است که در آن حوادث نفس اتفاق میافتد. صعود به این عالم با اَبدان عنصری ممکن نیست، بلکه با بدن هورقلیایی که لطیف و روحانی است ممکن است، و درک و مشاهدۀ آن نیز با حواس لطیف روحانی امکانپذیر است.
علمی - پژوهشی
علیرضا فاضلی؛ سید مصطفی موسوی اعظم؛ محمد علی عباسی
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 131-151
چکیده
یکی از مسائل اختلافی میان عالمان سنت اسلامی در حوزۀ تفسیر قرآن، که از دیرباز تاکنون همواره محل نزاع بوده، اختلاف در ریشۀ واژۀ «نبی» است. برخی این واژه را برآمده از «نبأ» به معنای خبر میدانند و برخی از «نبو» به معنی بلندی و رفعت. ابنعربی هر دو ریشه را در مادۀ نبی پذیرفته است و طبق نظریۀ او «نبی مهموز» فرع و متولد ...
بیشتر
یکی از مسائل اختلافی میان عالمان سنت اسلامی در حوزۀ تفسیر قرآن، که از دیرباز تاکنون همواره محل نزاع بوده، اختلاف در ریشۀ واژۀ «نبی» است. برخی این واژه را برآمده از «نبأ» به معنای خبر میدانند و برخی از «نبو» به معنی بلندی و رفعت. ابنعربی هر دو ریشه را در مادۀ نبی پذیرفته است و طبق نظریۀ او «نبی مهموز» فرع و متولد از «نبی واوی» است. بهعبارتی «نبأ» مشتق از «نبو» است. از شروط تحقق اشتقاق اکبر مناسبت معنایی است که ابنعربی در راستای دفاع از دیدگاه خود تبیینی ارائه نکرده است. با وجود این به باور نگارندگان بر اساس مبانی وجودشناسی ابنعربی میتوان مناسبت معنایی میان دو ریشۀ واژۀ «نبی» یافت. «نبی واوی» اشاره به نبوت در معنای باطنی آن دارد که همان حقیقت محمدیه بهمثابه صادر نخستین است، که دارای شریفترین و عالیترین شأن و رفعت در عالم آفرینش است. اما «نبی مهموز» بازگشت به جنبۀ ظاهری نبوت دارد که از آن تعبیر به نبوت تشریعی میشود که قوام آن به ابلاغ خبر است. بدین معنا «نبی مهموز» (نبی به معنای خبر) فرع بر «نبی واوی» (نبی به معنای رفعت) است که پس از شهود باطن نبوت از سوی نبی، او بار دیگر به سوی خلق باز میگردد و از اسمی که خود مظهر آن است خبر میدهد. از اینرو از حیث وجودشناسانه اطلاق هر دو معنا بر واژۀ نبی توجیهپذیر و صادق است.
علمی - پژوهشی
مقداد قاری؛ سید علی کلانتری
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 153-180
چکیده
بنا بر نظریۀ هنجارینگیِ باور در معرفتشناسی، باور حالت ذهنی هنجارین میباشد. نسخههای متعددی از این نظریه در متون فلسفی موجود است که در این مقاله به بررسی دو نسخۀ معروف از آنها خواهیم پرداخت. نسخۀ اول ناظر به هنجاری است که اصطلاحا «هنجار صدق» نامیده میشود؛ بر اساس این هنجار «شخص باید به p باور داشته باشد اگر و فقط اگر ...
بیشتر
بنا بر نظریۀ هنجارینگیِ باور در معرفتشناسی، باور حالت ذهنی هنجارین میباشد. نسخههای متعددی از این نظریه در متون فلسفی موجود است که در این مقاله به بررسی دو نسخۀ معروف از آنها خواهیم پرداخت. نسخۀ اول ناظر به هنجاری است که اصطلاحا «هنجار صدق» نامیده میشود؛ بر اساس این هنجار «شخص باید به p باور داشته باشد اگر و فقط اگر p صادق باشد» (Shah 2003, 2009). بر اساس نسخۀ دیگر «شخص باید به p باور داشته باشد اگر و تنها اگر p را بداند» (Williamson 2000, Brown 2010). بحث در باب این نظریات، مبحثی است گسترده که طبعاً بررسی تمامیِ آنها خارج از محدوده و هدف مقالۀ پیش رو است. تمرکز ما در این مقاله، ناظر به انتقادات مهمی است که شاکِل (Shackel) مطرح ساخته است. بر اساس این انتقاد، گزارههای خودارجاعی وجود دارند که هنجارهای معرفی شده در ارت.باط با آنها دچار تناقض میگردند. در این مقاله به نقد و بررسی انتقادات شاکل خواهیم پرداخت.
علمی - پژوهشی
نفیسه مصطفوی
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 181-201
چکیده
ملاصدرا به هنرها با عنوان «صنایع لطیفه» امعان نظر داشته و گونهای از شعر را «شعر حکمی» مینامد. وی برخی از هنرمندان را در زمرۀ حکما نام میبرد که این دو رویکرد، اساس تعمیم شعر حکمی به هنر حکمی در این تحقیق است. آشنایی با مراتب حکمت، معرفی موانع نیل به آن و تبیین مشخصات بارز هنرهای حکمی از مباحثی ست که در این مجال بدان پرداخته ...
بیشتر
ملاصدرا به هنرها با عنوان «صنایع لطیفه» امعان نظر داشته و گونهای از شعر را «شعر حکمی» مینامد. وی برخی از هنرمندان را در زمرۀ حکما نام میبرد که این دو رویکرد، اساس تعمیم شعر حکمی به هنر حکمی در این تحقیق است. آشنایی با مراتب حکمت، معرفی موانع نیل به آن و تبیین مشخصات بارز هنرهای حکمی از مباحثی ست که در این مجال بدان پرداخته شده است. بنا بر اصل درهم تنیدگی اجزای نفس، جویای هنرِ حکمی هر یک از ساحات قوای حسّی، تخیل، عاطفه، عقل نظری و عملی را در خدمت وصول به حکمت قرار میدهد و با پرورش ذوق استحسانی، کسب مهارت هنری، شناخت قواعد مدرسی و تصفیۀ روح، ترجمان حکمت در آثاری فاخر و جاودانه میگردد. شرح ارتباط هنرهای حکمی با حرّیت، عشق و مبادی الهام مساعی این جستار است.
علمی - پژوهشی
محمدمهدی میثمی؛ اصغر واعظی
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 203-226
چکیده
هایدگر با نقد رویکرد نظری بر تجربۀ زیستن بهمثابه موضوع اساسی فلسفه تاکید میکند. در این میان، تحلیل زندگی مسیحی، الگویی برای خصلتنمایی واقعبودگی به دست میدهد که هایدگر در هستی و زمان از آن بهره میبرد. زندگی مسیحی با تأکید بر ورود به حوزۀ عملی بهعنوان اساس ایمان در مقابل متافیزیک نظریهمحور یونانی قرار میگیرد. ورود به این ...
بیشتر
هایدگر با نقد رویکرد نظری بر تجربۀ زیستن بهمثابه موضوع اساسی فلسفه تاکید میکند. در این میان، تحلیل زندگی مسیحی، الگویی برای خصلتنمایی واقعبودگی به دست میدهد که هایدگر در هستی و زمان از آن بهره میبرد. زندگی مسیحی با تأکید بر ورود به حوزۀ عملی بهعنوان اساس ایمان در مقابل متافیزیک نظریهمحور یونانی قرار میگیرد. ورود به این حوزۀ عمل مستلزم پذیرش کلمۀ خدا یعنی اعتماد به آنچه او از آن خبر داده و انتظار برای بازگشت دوبارۀ مسیح است. در اینجا با دانش و تجربۀ متفاوتی از زمانمندی روبهرو هستیم که در غلبۀ مفهومپردازی متافیزیکی از دست رفته است. هایدگر تحلیلاش از واقعبودگی مسیحی را با مطالعۀ موقعیت پولس بر اساس نامههای وی به غلاطیان و تسالونیکیان و نیز اعترافات آگوستین پی میگیرد.
علمی - پژوهشی
رضا میرمبین؛ دکتر علی مرادخانی؛ سیدعبدالمجید شریف زاده
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 227-243
چکیده
فلسفۀ صورتهای سمبلیک ارنست کاسیرر امکانی ویژه را برای بازخوانی نحوۀ تکوین شناخت انسان بهویژه در اذهان بدوی بشر و دربارۀ اندیشۀ اسطورهای عرضه میکند. مراحل شناخت طبق این فلسفه، از تفکر مبتنی بر اسطوره آغاز شده و با گذر از دین و عرفان به هنر و علم و دیدگاه استعلایی کانت میرسد. لیکن علیرغم تأکید او بر اهمیت هنر در جایجای آثار ...
بیشتر
فلسفۀ صورتهای سمبلیک ارنست کاسیرر امکانی ویژه را برای بازخوانی نحوۀ تکوین شناخت انسان بهویژه در اذهان بدوی بشر و دربارۀ اندیشۀ اسطورهای عرضه میکند. مراحل شناخت طبق این فلسفه، از تفکر مبتنی بر اسطوره آغاز شده و با گذر از دین و عرفان به هنر و علم و دیدگاه استعلایی کانت میرسد. لیکن علیرغم تأکید او بر اهمیت هنر در جایجای آثار خویش، تبیینی مشخص در خصوص شناخت متکی بر هنر انجام نگرفته است. مقالۀ حاضر بر آن است با بررسی ویژگیهای اندیشۀ اسطورهای شامل مقولات و فُرمهای ادراکیِ آن و تمرکز بر آرای پراکندۀ کاسیرر در خصوص هنر، تبیینی از هنر در جایگاه یکی از صورتهای سمبلیک مورد نظر فیلسوف به دست دهد. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و از طریق فیشبرداری کتابخانهای-اِسنادی در چارچوب نظری فلسفۀ صورتهای سمبلیک نوشته شده و میکوشد از طریق تشریح و تطبیق دادهها احتمال تداوم مقولات و فُرمهای ادراکی اسطورهای در اندیشۀ هنری یا امکان بازسازی آنها را مورد تحقیق قرار دهد.
علمی - پژوهشی
مرتضی نوری
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، صفحه 245-265
چکیده
یورگن هابرماس، بهعنوان شناختهشدهترین هوادار آرمانهای روشنگری در عصر حاضر، دفاع از این آرمانها، به ویژه آرمان رهایی از سلطه و سرکوب، را در گرو درانداختنِ نظریهای میداند که مقید به زمینههای بومی و محلی نباشد و بتواند نوعی اخلاقِ گفتمانی را بر پایۀ بنیانهایی جهانشمول توجیه کند. او برای طرح چنین نظریهای عمدتاً به مفاهیم ...
بیشتر
یورگن هابرماس، بهعنوان شناختهشدهترین هوادار آرمانهای روشنگری در عصر حاضر، دفاع از این آرمانها، به ویژه آرمان رهایی از سلطه و سرکوب، را در گرو درانداختنِ نظریهای میداند که مقید به زمینههای بومی و محلی نباشد و بتواند نوعی اخلاقِ گفتمانی را بر پایۀ بنیانهایی جهانشمول توجیه کند. او برای طرح چنین نظریهای عمدتاً به مفاهیم «صدق» و «جهانشمولی» متوسل میشود. از سوی دیگر، او خود را در طیف متفکران پسا-متافیزیکی طبقهبندی میکند و طرح «عقلانیتِ ارتباطی»اش را از ثمرات ضد-سوبژکتیویستیِ چرخش زبانی به شمار میآورد. در این مقاله، میکوشم نشان دهم که شیوۀ استناد او به مفاهیم «صدق» و «جهانشمولی» با تعهدات پسا-متافیزیکیِ او و لوازم چرخش زبانی سازگار نیست.