مهدی جنگجو؛ حسین واله
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1401، ، صفحه 77-96
چکیده
ادعای اصلی برندم این است که بُعدِ بازنمودیِ زبان (معطوفبودگیِ قصدی) ریشه در بُعدِ اجتماعیِ زبان دارد و منعکسکنندۀ آن است. برندم مدعی است که تحلیل او از کارکردِ بیانیِ عبارتِ «دربارۀ» در اسنادهایِ جهتِ شیء ادعای اصلی او را تأیید میکند. تفسیر انقباضگرایانه منکر این است که عبارت «دربارۀ» ویژگیای را به حالات ذهنی ...
بیشتر
ادعای اصلی برندم این است که بُعدِ بازنمودیِ زبان (معطوفبودگیِ قصدی) ریشه در بُعدِ اجتماعیِ زبان دارد و منعکسکنندۀ آن است. برندم مدعی است که تحلیل او از کارکردِ بیانیِ عبارتِ «دربارۀ» در اسنادهایِ جهتِ شیء ادعای اصلی او را تأیید میکند. تفسیر انقباضگرایانه منکر این است که عبارت «دربارۀ» ویژگیای را به حالات ذهنی اسناد میدهد. در این مقاله، ابتدا، با اشاره به تحلیل استنتاجگرایانۀ برندم از عبارات مفرد و انگارۀ عین، نشان میدهیم که چگونه دسترسی بهعین ازطریقِ مثلثبندیِ استنتاجی حاصل میشود. سپس، با اشاره به هدفِ کلیِ تبیینیِ برندم، بهنقد تفسیر انقباضگرایانه میپردازیم. درنهایت، نشان میدهیم که برندم در پی انکار شهودهای ما نیست، بلکه در پی تبیین و معقول ساختن آنهاست.
حسین واله
دوره 12، شماره 2 ، بهمن 1398، ، صفحه 247-261
چکیده
اختلاف مشهور ملاصدرا با سهروردی بر سر مدلول وجود است. سهروردی می گوید "در جهان چیزی نداریم که حقیقتش هستی باشد" در حالیکه ملاصدرا می گوید "جز حقیقت هستی درجهان حقیقتاَ چیزی نداریم". یک پاسخ ملاصدرا به استدلال سهروردی مبتنی بر تحلیل تازه ای از محمول "موجود" است که در آن " امری دارای هستی" جای خود را به " هر آنچه هست" می دهد. در نتیجه ...
بیشتر
اختلاف مشهور ملاصدرا با سهروردی بر سر مدلول وجود است. سهروردی می گوید "در جهان چیزی نداریم که حقیقتش هستی باشد" در حالیکه ملاصدرا می گوید "جز حقیقت هستی درجهان حقیقتاَ چیزی نداریم". یک پاسخ ملاصدرا به استدلال سهروردی مبتنی بر تحلیل تازه ای از محمول "موجود" است که در آن " امری دارای هستی" جای خود را به " هر آنچه هست" می دهد. در نتیجه ملاصدرا می کوشد هم اشتراک معنوی مفهوم وجود را حفظ کند و هم این مفهوم را حاکی از واقعیت بداند و هم اشکال تسلسل را رد کند. می توان از جانب سهروردی به راهبرد ملاصدرا خرده گرفت: این تحلیل تازه یا منحصراً در باب محمول "موجود" صائب است یا در باب همۀ مشتق ها. شق اول استدلال ملاصدرا را دوری می کند و شق دوم با مثالهای نقض فراوان مواجه است. در نتیجه، می توان کما کان از موضع سهروردی دفاع کرد؛ یا "موجود" مشترک معنوی نیست و یا محمولی ذهنی و اعتباری ست. راز این اختلاف در مبادی نظریۀ معناداری اسم عام یا مفهوم است.
امیررضا جوادی؛ حسین واله
دوره 11، شماره 1 ، شهریور 1397، ، صفحه 275-305
چکیده
لودویگ ویتگنشتاین از پیشگامان و پدران فلسفۀ زبان است که در قبال متافیزیک رویکردی انتقادی اتخاذ میکند. ویتگنشتاین متقدم با طرح نظریۀ تصویری، در نهایت با توجه به اینکه گزاره های متافیزیکی تصویری از امور واقع نیستند، حکم به بیمعنایی متافیزیک میکند. درک صحیح این حکمِ ویتگنشتاین در گرو داشتن تلقی درستی از متافیزیک است و در پرتو تفکیک ...
بیشتر
لودویگ ویتگنشتاین از پیشگامان و پدران فلسفۀ زبان است که در قبال متافیزیک رویکردی انتقادی اتخاذ میکند. ویتگنشتاین متقدم با طرح نظریۀ تصویری، در نهایت با توجه به اینکه گزاره های متافیزیکی تصویری از امور واقع نیستند، حکم به بیمعنایی متافیزیک میکند. درک صحیح این حکمِ ویتگنشتاین در گرو داشتن تلقی درستی از متافیزیک است و در پرتو تفکیک موشکافانۀ هستی شناسی از زبانشناسی صورت میپذیرد. رأی ویتگنشتاین در باب متافیزیک رأییست ناظر به زبان و محدودیتهای آن و نه وجود یا عدمِ وجودِ حوزه ای از هستی. اما بسیاری، از جمله پوزیتیویستهای منطقی، در باب این سخن ویتگنشتاین دچار اشتباه شده اند. از نظر پوزیتیویستهای منطقی نیز متافیزیک بیمعناست اما این بیمعنایی با آنچه ویتگنشتاین ادعا میکند متفاوت است. تفاوتی که به روشنی در تراکتاتوس نیز قابل مشاهده است. ویتگنشتاین در تراکتاتوس آشکارا پا را از حدودی که معین کرده فراتر میگذارد و اعلام میکند که امر راز آمیز وجود دارد. هرچند بنا بر آموزه های تراکتاتوس چنین حکمی نیز در زمرۀ بیمعنایان قرار میگیرد با اینحال تفاوت آشکار رویکرد پوزیتیویسم منطقی و اندیشههای ویتگنشتاین را به خوبی نمایش میدهد.
سعید پوردانش؛ سید مصطفی شهرآیینی
دوره 9، شماره 2 ، اسفند 1395، ، صفحه 7-30
چکیده
در این مقاله برآنیم به کوشش هیوم برای پاسخ به مسالهای بپردازیم که در کتاب رساله در باب طبیعت انسان شاهد آنیم؛ هیوم در این کتاب از سویی، با انتقاد شدید از نظریات مدافع «خودمدارانگاری» در اخلاق، بر آن است که «دیگردوستی» شرط تحقق اخلاق است و وجود اخلاق را امکانپذیر میسازد، و از دیگر سو، اظهار میدارد که پارهای فضائل اخلاقی (فضائل ...
بیشتر
در این مقاله برآنیم به کوشش هیوم برای پاسخ به مسالهای بپردازیم که در کتاب رساله در باب طبیعت انسان شاهد آنیم؛ هیوم در این کتاب از سویی، با انتقاد شدید از نظریات مدافع «خودمدارانگاری» در اخلاق، بر آن است که «دیگردوستی» شرط تحقق اخلاق است و وجود اخلاق را امکانپذیر میسازد، و از دیگر سو، اظهار میدارد که پارهای فضائل اخلاقی (فضائل صناعی) همچون عدالت، از همان آغاز پیدایششان از سر خوددوستی و به انگیزهی حفظ مالکیت شخصی پدید آمده و فقط بهمرور زمان است که نام فضیلت بهخود گرفتهاند. در مقالة پیشرو میخواهیم نشان دهیم که هیوم چگونه در رساله در باب طبیعت انسان و هم در کتاب اخلاقی دیگرش، یعنی کاوش در مبانی اخلاق، با دو روایت متفاوت، میکوشد نشان دهد که این دو رأی با یکدیگر قابلجمعاند. در نهایت، بیان خواهیم نمود که کدامیک از این دو روایت منسجمتر و با اصول و مبانی اخلاق وی سازگارتر است
حامد زمانی پزوه؛ حسین واله
دوره 9، شماره 2 ، اسفند 1395، ، صفحه 115-132
چکیده
نظریه ی تصویری زبان، معناداری گزاره های مشهور به هلیه بسیطه را به چالش می کشد. این گزاره ها در دسته بندی تراکتاتوسی نه در دسته ی گزاره های ابتدایی قرار می گیرند و نه در دسته ی گزاره های ترکیبی. با جستجو راجع به وجود در تراکتاتوس با دو دیدگاه مواجه می شویم. در دیدگاه اول، ویتگنشتاین با رد معناداری گزاره هایی مثل "100 چیز وجود دارد"، عبارت ...
بیشتر
نظریه ی تصویری زبان، معناداری گزاره های مشهور به هلیه بسیطه را به چالش می کشد. این گزاره ها در دسته بندی تراکتاتوسی نه در دسته ی گزاره های ابتدایی قرار می گیرند و نه در دسته ی گزاره های ترکیبی. با جستجو راجع به وجود در تراکتاتوس با دو دیدگاه مواجه می شویم. در دیدگاه اول، ویتگنشتاین با رد معناداری گزاره هایی مثل "100 چیز وجود دارد"، عبارت "وجود دارد" را در زبان به آن جهت که توصیف گر هیچ اوضاع اموری نیست، در دسته ی مفاهیم صوری قرار می دهد. در دیدگاه دیگر، او با ارائه توصیفی از عبارت این که "چیزی هست" آن را پیش از تجربه و حتی پیش از منطق قرار می دهد. آن چه در نقطه نظر اول راجع به کاربرد "وجود دارد" در زبان ذکر می شود به لحاظ نتیجه مشابه دیدگاه راسل در باب گزار های وجودی است اما در نقطه نظر دوم ویتگنشتاین در برابر ایده ی راسل راجع به این که "چیزی هست" می ایستد، آن را غیرقابل تالیف به وسیله ی گزاره های منطقی می داند و مجاز دانستن کاربرد اینهمانی در منطق را عامل این خطای راسل معرفی می کند. بنابراین در کنار دلیل ویتگنشتاین در عبارت 5.53 می توان عدم امکان تصویر سازی دوقطبی از این که "چیزی هست" را به عنوان دلیلی برای رد ضرورت نیاز به نشان اینهمانی قرار دارد.
ابوالفضل صبرآمیز؛ محمد علی اژه ای
دوره 9، شماره 2 ، اسفند 1395، ، صفحه 133-153
چکیده
دکارت استفاده از زبان و تنوع رفتار آدمی را نشانهی تمایزی بنیادین میان حیوان-ماشین و انسان میدانست. بدیع و متنوع، فارغ از محرک درونی وبیرونی، و همچنین انسجام و تناسب با موقعیت در گفتار و رفتار آدمی تواناییهای انسانیاند که هیج حیوان-ماشینی نمیتواند از عهده آنها برآید. وی منشاء چنین توانایی را اراده آزاد انسانها که هدیه خداوندی ...
بیشتر
دکارت استفاده از زبان و تنوع رفتار آدمی را نشانهی تمایزی بنیادین میان حیوان-ماشین و انسان میدانست. بدیع و متنوع، فارغ از محرک درونی وبیرونی، و همچنین انسجام و تناسب با موقعیت در گفتار و رفتار آدمی تواناییهای انسانیاند که هیج حیوان-ماشینی نمیتواند از عهده آنها برآید. وی منشاء چنین توانایی را اراده آزاد انسانها که هدیه خداوندی است، میدانست. چامسکی، این سه ویژگی را تحت عنوان وجه خلاق کاربرد زبان صورتبندی میکند. وی مساله اصلی را در اینجا چرایی و چگونگی تولید یک عبارت زبانی توسط زبانگر میداند، و از آن به عنوان مساله دکارت یاد میکند. چامسکی هرچند راهحل مناسبی برای این پرسش سراغ ندارد اما وجود جوهری روحانی که دکارت مطرح کرده بود را نیز نمیپذیرد. از آنجا که این مساله پاسخ روشنی نیافته است، نقدهای موجود نیز پیشفرضهایی که توانایی امکان طرح چنین مسالهای را به چامسکی دادهاند، نشانه رفتهاند. هدف این مقاله بررسی بخشی از ادعاهای چامسکی است که بر این پیشفرضها استوار است. از اینرو در این مقاله مساله دکارت را به ترتیب از منظر دکارت و چامسکی مطرح نمودهایم. و در بخش چهارم، ابتدا برخی نقدهای موجود بر امکان طرح مساله دکارت به همراه پاسخهای چامسکی را بررسی کرده و در ادامه نقدها (و پرسشهایی) که از منظر این مقاله بر امکان طرح مساله دکارت میتوان وارد نمود را طرح کردهایم.
معصومه عامری؛ زهره توازیانی
دوره 8، شماره 1 ، شهریور 1394
چکیده
بخشی از آنچه در این دنیا به فهم و تجربۀ انسان درمی آید، ملائم طبیعت وی نیست. از سویی، استدلال و باور به وجود خداوند حکیم، قادر و عادل مطلق برای متألهان از جمله امور انکارناشدنی است. مسئلۀ شر در دوران معاصر بیشتر حاصل صورت بندی گزاره هایی است که خمیرمایۀ اصلی آنها برگرفته از همین دو جنبۀ فهم و تجربۀ انسانی است. منطقاً و به لحاظ تاریخی ...
بیشتر
بخشی از آنچه در این دنیا به فهم و تجربۀ انسان درمی آید، ملائم طبیعت وی نیست. از سویی، استدلال و باور به وجود خداوند حکیم، قادر و عادل مطلق برای متألهان از جمله امور انکارناشدنی است. مسئلۀ شر در دوران معاصر بیشتر حاصل صورت بندی گزاره هایی است که خمیرمایۀ اصلی آنها برگرفته از همین دو جنبۀ فهم و تجربۀ انسانی است. منطقاً و به لحاظ تاریخی پیش از چنین صورت بندی نوعی ناسازگاری در این دو جنبه به نظر می آمده که متألهان و فلاسفه را به تأمل واداشته است، چرا که با نظر به عالم، خصوصاً درد و رنج (شر) در عالم و مخلوق خدای حکیم و قادر و عادل مطلق دانستن آن، به طور طبیعی و در بدو امر ناسازگاری دیده می شود و پرسشی مطرح می شود مبنی بر اینکه چگونه است که چنان خدایی چنین عالمی را خلق کرده است؟ ملاصدرا برای حل مسائل ناشی از این ناسازگاری از نظریه نیستی انگاری شر دفاع کرده و آن را به امر عدمی، اعم از عدم ذات یا عدم کمال ذات، تحلیل نموده است. نظریه عدمی بودن شر با معضلی به نام شرّ ادراکی مواجه است که بنا بر ادعای آن، بعضی از وجودات، بالذات، به شر متصف می شوند. اما او در این باره یکسان نمی اندیشد. بیان تحول دیدگاه ملاصدرا در این مسأله، مهم ترین یافته تحقیق حاضر است. منشأ این تحول تأثر ملاصدرا از نصوص دینی(آیات و روایات) است.
حسین واله؛ مینا شمگانی
دوره 7، شماره 2 ، اسفند 1393
چکیده
شیخ شهابالدین سهروردی، بنیانگذار فلسفه اشراق، نوآوریهایی ریشهای در فلسفۀ اسلامی دارد از جمله در بحث از انواع انگارهها (مفاهیم). در این بحث ضمن نقد نگاه مشائی، انگارهها را به دو بخش حقیقی و اعتباری تقسیم میکند و وجود را در دسته دوم قرار میدهد. دیدگاه فرگه در تقسیم انگارهها به مرتبه یک و مرتبه دو و نظر او در باره انگاره ...
بیشتر
شیخ شهابالدین سهروردی، بنیانگذار فلسفه اشراق، نوآوریهایی ریشهای در فلسفۀ اسلامی دارد از جمله در بحث از انواع انگارهها (مفاهیم). در این بحث ضمن نقد نگاه مشائی، انگارهها را به دو بخش حقیقی و اعتباری تقسیم میکند و وجود را در دسته دوم قرار میدهد. دیدگاه فرگه در تقسیم انگارهها به مرتبه یک و مرتبه دو و نظر او در باره انگاره وجود شباهتهای قابل توجهی به نظر سهروردی دارد. با این حال، تفاوتهای مهمی بین این دو دیدگاه را در پیامدهای مابعد الطبیعی نمیتوان نادیده گرفت. در حالیکه هر دو فرق محمول وجود با دیگر محمولها را برجسته ساخته و تبیین کردهاند، نقشی که به آن دادهاند در دو نظام فلسفی متفاوت است. نزد سهروردی کارکرد مفاهیم اعتباری ممکن ساختن شناخت است و نزد فرگه دسته بندی انگارههای مرتبه یک به راستین و دروغین.
رضا صفری کندسری؛ حسین واله
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
مسأله ذهن و بدن یکی از مسایل اساسی فلسفه است که به رابطه حالات ذهنی و حالات مغزی (فیزیکی) میپردازد. دوگانهانگاری جوهری، حالات ذهنی را متمایز از حالات بدنی میداند و هر کدام از نفس و بدن را دو جوهر متفاوت میداند که ویژگیهای خاص خودشان را دارند. رفتارگرایی حالات ذهنی را حالات رفتاری میداند و حالات ذهنی را به حالات رفتاری تقلیل ...
بیشتر
مسأله ذهن و بدن یکی از مسایل اساسی فلسفه است که به رابطه حالات ذهنی و حالات مغزی (فیزیکی) میپردازد. دوگانهانگاری جوهری، حالات ذهنی را متمایز از حالات بدنی میداند و هر کدام از نفس و بدن را دو جوهر متفاوت میداند که ویژگیهای خاص خودشان را دارند. رفتارگرایی حالات ذهنی را حالات رفتاری میداند و حالات ذهنی را به حالات رفتاری تقلیل میدهد. نظریه اینهمانی حالات ذهنی را حالات مغزی میداند. کارکردگرایی نظریهای است که حالات ذهنی را حالات کارکردی میداند که با توجه به درونداد، برونداد و سایر حالات ذهنی نقش کارکردی را ایفا میکند و حالات ذهنی را به حالات رفتاری، مغزی و فیزیکی تقلیل نمیدهد. در این مقاله پس از تبیین مسأله ذهن و بدن، در ابتدا به دیدگاههای دوگانهانگاری جوهری، رفتارگرایی، اینهمانی ذهن و مغز و اقسام و نقد آنها خواهیم پرداخت. سپس با مقایسه کارکردگرایی با نظریات دیگر به تبیین کارکردگرایی و اقسام آن خواهیم پرداخت.
حسین واله
دوره 4، شماره 1 ، شهریور 1390
چکیده
فیلسوفان، متکلمان، منطقیان و اصولیان مسلمان شناخت را باور صادق جزمی ثابت تعریف کردهاند، ظنون را ملحق به جهل دانسته و قلمرو شناخت یقینی را حقایق ضروری و شناخت غیر یقینی را حقایق امکانی بحساب آوردهاند. بر اساس تعاریف و اصول موضوعۀ آنان، میتوان بدست آورد که معیار شناخت این است که باور از منشأ مناسب پدید آمده باشد. بر همین اساس، ...
بیشتر
فیلسوفان، متکلمان، منطقیان و اصولیان مسلمان شناخت را باور صادق جزمی ثابت تعریف کردهاند، ظنون را ملحق به جهل دانسته و قلمرو شناخت یقینی را حقایق ضروری و شناخت غیر یقینی را حقایق امکانی بحساب آوردهاند. بر اساس تعاریف و اصول موضوعۀ آنان، میتوان بدست آورد که معیار شناخت این است که باور از منشأ مناسب پدید آمده باشد. بر همین اساس، قیدهای "جزمی" و "ثابت" در تعریف شناخت زایداند و ذکر آنها به سبب تفکیک نشدن تعریف از معیار شناخت و احکام غیرشناختی باور از احکام شناختی آن است. رویکرد آنان در معرفتشناسی برونگرایانه است.
حسین واله
دوره 2، شماره 2 ، اسفند 1388
چکیده
گفتههای صدر المتألهین در بارۀ معنا در مباحث مختلف به ظاهر از تردید وی بین نظریۀ دلالی و نظریۀ ذهنی حاکی است؛ اما با تعمق در این سخنان وبا توجه به مبانی اساسی حکمت متعالیه، می توان دیدگاهی یکدست ومنسجم در باب معناداری به او نسبت داد که میانۀ این دو نظریه قرار دارد و متأثر از معرفت شناسی و وجود شناسی او است. برای اظهارات متفاوتش می توان ...
بیشتر
گفتههای صدر المتألهین در بارۀ معنا در مباحث مختلف به ظاهر از تردید وی بین نظریۀ دلالی و نظریۀ ذهنی حاکی است؛ اما با تعمق در این سخنان وبا توجه به مبانی اساسی حکمت متعالیه، می توان دیدگاهی یکدست ومنسجم در باب معناداری به او نسبت داد که میانۀ این دو نظریه قرار دارد و متأثر از معرفت شناسی و وجود شناسی او است. برای اظهارات متفاوتش می توان محملی یافت که توضیح دهد این تفاوت ها قابل فروکاستن به انواع گوناگون ادراک است. در نظریۀ معناداری صدرا، واژگان از نظر ساخت معنایی دو دسته اند. یک دسته هم مفهوم دارند وهم مدلول. دستۀ دیگر فقط مدلول دارند.