مقاله مروری
سید محمد حسن آیت الله زاده شیرازی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
نظریۀ علیت منفرد و قانون آرمسترانگ بسیار شنیده شده است. اما مهم آن است که آنها را به عنوان بخشی از سیستم متافیزیکی او فهم کنیم. او یک نظریه پرداز در مورد صادقساز است و تمام آرای متافیزیکی او میبایست در راستای وضع صادقسازها تفسیر شود. در این مقاله پس از طرح مسأله مورد مناقشه بین تعمیمگرایان و منفردگرایان در موضوع علیت، ابتدا چهارچوب ...
بیشتر
نظریۀ علیت منفرد و قانون آرمسترانگ بسیار شنیده شده است. اما مهم آن است که آنها را به عنوان بخشی از سیستم متافیزیکی او فهم کنیم. او یک نظریه پرداز در مورد صادقساز است و تمام آرای متافیزیکی او میبایست در راستای وضع صادقسازها تفسیر شود. در این مقاله پس از طرح مسأله مورد مناقشه بین تعمیمگرایان و منفردگرایان در موضوع علیت، ابتدا چهارچوب کلی متافیزیک آرمسترانگ و سپس نظریۀ علیت او را به اختصار بیان میکنم. مطابق فهم من، او یک منفردگرا است، اما به وجود قانون به عنوان بخشی سازنده از اوضاع امور جهان اعتقاد دارد. در پایان معلوم خواهم کرد که این طریق از فهم نظریۀ او در مورد قانون طبیعت بعضی از کج فهمی را بر ملا میکند. به طور خاص معلوم میشود که نقض معروف الکساندر برد در مورد دوری بودن بیان آرمسترانگ اساساً وارد نمیباشد.
مقاله مروری
زلیخا اژدریان شاد
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
نقد تبارشناسانۀ نیچه در پی ردیابی روند ظهور ارزشهای اخلاقی است. این نقد در پی استدلال برای نحوۀ پیدایش این ارزشها، پیوسته رابطهای میان خاستگاه و مقصود یا فایدۀ یک مفهوم یا الگو را مورد تجدیدنظر و بازاندیشی قرار میدهد تا روشن نماید که آیا آنچه تاریخ اخلاق نامیده میشود، نمایندۀ مجموعهای از تفاسیر مقتدر و معتبر از پیشرفت ...
بیشتر
نقد تبارشناسانۀ نیچه در پی ردیابی روند ظهور ارزشهای اخلاقی است. این نقد در پی استدلال برای نحوۀ پیدایش این ارزشها، پیوسته رابطهای میان خاستگاه و مقصود یا فایدۀ یک مفهوم یا الگو را مورد تجدیدنظر و بازاندیشی قرار میدهد تا روشن نماید که آیا آنچه تاریخ اخلاق نامیده میشود، نمایندۀ مجموعهای از تفاسیر مقتدر و معتبر از پیشرفت و تکامل زندگی است یا بر عکس، واژهها و مفاهیم اخلاقی منشاء و خاستگاهی ماوراء الطبیعی و آسمانی دارند؟ نیچه بر این گمان است که ایدۀ اخلاقی انسانی که ما امروز میشناسیم، در واقع میتواند نوعی شیوع موقتی الگوهای تاریخی متنوع باشد. نگاه ریشهای وی به تاریخ اخلاق او را بر آن میدارد تا دو پرسش را مطرح کند. یکی اینکه اگر ظهور ارزشهای تاریخی عبارت از نوسان میان تفاسیر مقتدر از زندگی باشد، آیا ما نباید به جای جستجوی یک مقصود که بتواند الگوهای تاریخی را به هم مرتبط سازد، به جابهجایی و ناپیوستگیهای میان این الگوها توجه نمائیم؟ و اگر معنای تاریخ در اثر کشاکش میان این تفاسیر متفاوت به وجود آمده باشد، آیا مهمترین وظیفه ما بنا نهادن تفسیری از گذشته نیست که ما را قادر سازد تا در زمان حال به نحوی مولد وخلاق زندگی کنیم؟ نگارنده در طول نگارش مقاله به بررسی مسائل فوق میپردازد.
مقاله مروری
محمد ایلخانی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
فلسفه روایت عام و فراگیر دربارة وحدت و ثبات، و کثرت و تغییر در عالم و ذهن انسان است. ارسطو، ابنسینا و توماس آکوئینی به تبیین آن در موضوع مابعدالطبیعه پرداختند. اگرچه به نظر میرسد که هر سه متفکر موضوع مابعدالطبیعه را موجود بماهو موجود دانستهاند، اما معنا و سپهر موجود نزدشان متفاوت است. ارسطو در موضوع مابعدالطبیعه وحدت و ثبات را ...
بیشتر
فلسفه روایت عام و فراگیر دربارة وحدت و ثبات، و کثرت و تغییر در عالم و ذهن انسان است. ارسطو، ابنسینا و توماس آکوئینی به تبیین آن در موضوع مابعدالطبیعه پرداختند. اگرچه به نظر میرسد که هر سه متفکر موضوع مابعدالطبیعه را موجود بماهو موجود دانستهاند، اما معنا و سپهر موجود نزدشان متفاوت است. ارسطو در موضوع مابعدالطبیعه وحدت و ثبات را در سه حوزه دیده است؛ به عنوان حکمت در چهار علت طبیعی، به عنوان فلسفة اولی در موجود، که محمول نیست، و به عنوان الهیات در مبدأ و علتالعلل. ابن سینا با دوری جستن از نظر ارسطو، وحدت و ثبات را در وجود مطلق دید و مبدأ و دیگر موجودات را از عوارض و اقسام وجود در نظر گرفت. نزد او وجود محمول، واحد، مطلق و مشترک معنوی است. توماس آکوئینی با بازگشت به ارسطو و دیگر یونانیان، و به عنوان یک متکلم مسیحی، وحدت و ثبات را در مبدأ یا خدا جستجو کرد. وجودشناسی او قائم به دو جوهر سرمدی و مخلوق است و به نوعی، جوهرشناسی ارسطو و افلاطونیان میانه را پی گرفته است. هر جوهر موجودی ذاتاً متمایز از دیگری است. وجود در این دو جوهر متشابه است و موجود بماهو موجود در جوهر مخلوق است. این دو متفکر با دو رأی متفاوت دربارة وحدت و ثبات، دو سرنوشت مختلف در هستیشناسی در غرب و عالم اسلامی رقم زدند.
مقاله مروری
فاطمه بنویدی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
ادراک زیباییشناختی از جمله مباحث بحثبرانگیز در حوزۀ زیباییشناسی جدید است که میکل دوفرن از یک منظر خاص پدیدارشناختی به بیان آن مبادرت ورزیده است. به باور وی، اثر هنری ساختاری را برای ابژۀ زیباییشناختی فراهم میکند که مهمترین تمایز بین این دو در ادراک است. در این مقاله تلاش داریم این تمایز را مشخص کرده و فرایند ادراک زیباییشناختی ...
بیشتر
ادراک زیباییشناختی از جمله مباحث بحثبرانگیز در حوزۀ زیباییشناسی جدید است که میکل دوفرن از یک منظر خاص پدیدارشناختی به بیان آن مبادرت ورزیده است. به باور وی، اثر هنری ساختاری را برای ابژۀ زیباییشناختی فراهم میکند که مهمترین تمایز بین این دو در ادراک است. در این مقاله تلاش داریم این تمایز را مشخص کرده و فرایند ادراک زیباییشناختی را نشان دهیم. دوفرن سه مرحله برای ادراک زیباییشناختی قائل شده است. مرحلۀ نخست حضور است که درک همانگونه که مرلوپونتی توصیف میکند، اتفاق میافتد؛ کلی، پیشاتأملی و در بدن ما. مرحلۀ دوم، بازنمود و خیال؛ متأثر از سارتر است. در این مرحله، ادراک تمایل دارد تا صور مفاهیم تازه پدید آمده از حضور درک شده را در اشخاص و رویدادهای قابل تمییز به صورت مادی مجسم سازد. مرحلۀ سوم، تأمل و احساس متأثر از کانت است. این تأمل میتواند همدلانه و تاحدی ابژکتیو باشد، که بیشتر مرتبط به حس است تا ادراک. در این فرایند است که ادراک زیباییشناختی صورت میگیرد. از نظر وی، تماشاگر اثر هنری در ادراک اثر هنری باید این سه ساحت را همزمان درک کند. دوفرن در مرحلۀ پایانی ادراک، یعنی احساس، یگانگی سوژه و ابژه را نشان داده است. در این جستار کوتاه، با روش توصیفی و تحلیلی سعی داریم این مراحل را بررسی کنیم.
مقاله مروری
نصرالله حکمت؛ حمید رضا بوجاری
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
ملاصدرا هم به وجود عقل فعال معتقد است و هم به وجود مُثُل افلاطونی. وی در آثار خود به طور مفصل به هر کدام از این دو پرداخته است. پرسشی که مطرح میشود این است که این دو در هستیشناسی ملاصدرا چه نسبتی با هم دارند. به نظر نگارنده با سه دلیل میتوان ثابت کرد که با توجه به فلسفۀ ملاصدرا هر دو یک حقیقت وجودی میباشند. دلیل اول تشابه خصوصیات هستیشناسانه ...
بیشتر
ملاصدرا هم به وجود عقل فعال معتقد است و هم به وجود مُثُل افلاطونی. وی در آثار خود به طور مفصل به هر کدام از این دو پرداخته است. پرسشی که مطرح میشود این است که این دو در هستیشناسی ملاصدرا چه نسبتی با هم دارند. به نظر نگارنده با سه دلیل میتوان ثابت کرد که با توجه به فلسفۀ ملاصدرا هر دو یک حقیقت وجودی میباشند. دلیل اول تشابه خصوصیات هستیشناسانه آنها است. دلیل دوم نسبت مشابهی است که ملاصدرا بین عقل فعال و مُثُل با عالم طبیعت و انواع متأصل ترسیم میکند. دلیل سوم نیز تشابه حداقل برخی از دلایلی است که برای اثبات این دو میآورد. ملاصدرا در مبدأ و معاد عبارتی میآورد که همین استنباط را تأیید میکند. یعنی این استنباط که عقل فعال و مُثل یک حقیقت وجودی هستند و تفاوتشان تنها به اعتبار است.
مقاله مروری
عارف دانیالی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
مقالۀ حاضر به تقابلِ فلسفه و روانشناسی در اندیشۀ فوکو میپردازد. روایت فوکو از روانشناسی از همان آثار نخستین، واضح و روشن است، به نحوی که فوکو به عنوان یک منتقدِ سرسختِ روانشناسی مطرح شده است. فوکو همواره دربارۀ روانشناسی به شکلِ سلبی سخن گفته است. سیمای بدبینانۀ فوکویی از اتخاذ چنین مواضعی ناشی شده است. اما فوکو، در مواجهه با ...
بیشتر
مقالۀ حاضر به تقابلِ فلسفه و روانشناسی در اندیشۀ فوکو میپردازد. روایت فوکو از روانشناسی از همان آثار نخستین، واضح و روشن است، به نحوی که فوکو به عنوان یک منتقدِ سرسختِ روانشناسی مطرح شده است. فوکو همواره دربارۀ روانشناسی به شکلِ سلبی سخن گفته است. سیمای بدبینانۀ فوکویی از اتخاذ چنین مواضعی ناشی شده است. اما فوکو، در مواجهه با فلسفۀ باستان، روایتی خوشبینانه عرضه میکند؛ فلسفه، برخلاف روان شناسی، سوژههای خودآیین میآفریند، بر تفاوت و تکینهگیِ سوژه تأکید میکند، جامعهای مبتنی بر روابط متقارن و متقابل را میسازد و از هرگونه مرجعیت معرفتی اجتناب میورزد. بدین ترتیب، فلسفه، نوعی مراقبت معطوف به آزادی است، اما روانشناسی به روابط سلطه منتهی میشود. در واقع، فلسفه میان«خودآفرینی» و «با دیگران بودن» تلائم و هماهنگی ایجاد میکند. مقالۀ حاضر میکوشد تا نشان دهد که براساسِ اندیشۀ فوکو، در فلسفۀ باستانی میتوان برای نقاطِ تاریک روانشناسی، بدیلی جستجو کرد.
مقاله مروری
راضیه زینلی؛ سید مصطفی شهرآیینی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
کییرکهگور با تکیه بر تفکر انفسی، توجه را از عالم خارج به فرد انسانی معطوف ساخت. او با تأکید بر فرد انسانی و احوالات مخصوص او، تعریفی جدید از انسان ارائه کرد و ادبیات جدیدی را وارد فلسفه ساخت و از آن پس، مفاهیمی نظیر اضطراب، نومیدی، تهوع و... به کلیدواژههای اساسی اگزیستانسیالیسم تبدیل شدند. در اندیشة ژان پل سارتر نیز توجه به این ...
بیشتر
کییرکهگور با تکیه بر تفکر انفسی، توجه را از عالم خارج به فرد انسانی معطوف ساخت. او با تأکید بر فرد انسانی و احوالات مخصوص او، تعریفی جدید از انسان ارائه کرد و ادبیات جدیدی را وارد فلسفه ساخت و از آن پس، مفاهیمی نظیر اضطراب، نومیدی، تهوع و... به کلیدواژههای اساسی اگزیستانسیالیسم تبدیل شدند. در اندیشة ژان پل سارتر نیز توجه به این مسائل و اهتمام به آنها به اوج رسید. اضطراب از اولین احوالاتی است که فردِ هستیدار با آن درگیر است. کییرکهگور دو رویکرد متفاوت به این مقوله دارد؛ یکی نگاه او در کتاب ترس و لرز است که در آنجا یقین ایمانی را عامل اصلی اضطراب میداند؛ یقینی که برگرفته از اعتماد به خداست. رویکرد دیگر او در کتاب مفهوم اضطراب مطرح میشود که او در آنجا، با نگاهی روانکاوانه، ریشۀ اضطراب را در گذشتۀ گناهآلود فرد میجوید. سارتر نیز به مانند کییرکهگور تعریفی خاص از انسان ارائه میدهد و مهمترین خصوصیت او را انتخاب و آزادی میداند. از آنجاییکه انسان پیوسته در موضع انتخاب قرار میگیرد، با آیندهای نامعلوم مواجه است که همین مواجهه، بر اضطراب او میافزاید. در این مقاله، مفهوم اضطراب را که از مفاهیم اساسی اگزیستانسیالیسم است، از منظر کییرکهگور و سارتر بررسی میکنیم و به تأثیرپذیری سارتر از کییرکهگور در این زمینه و اشتراکات و افتراقات آنها میپردازیم
مقاله مروری
معصومه سلیمانی چهارفرسخی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
هدف از نگارش این مقاله، تحلیل نظریۀ سلامت نفس ابونصر محمد فارابی ( 259- 339) و رویکرد طبانگارانه وی به اخلاق است. اخلاق نزد فارابی، مانند بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه بزرگ قبل از خود، به مثابه طب نفس است و نگرش طبانگارانه وی به اخلاق نقش بنیادی در نظریه اخلاقی وی دارد. یکی از مهمترین مفاهیم اساسی که در اتخاذ چنین نگرشی به اخلاق مطرح ...
بیشتر
هدف از نگارش این مقاله، تحلیل نظریۀ سلامت نفس ابونصر محمد فارابی ( 259- 339) و رویکرد طبانگارانه وی به اخلاق است. اخلاق نزد فارابی، مانند بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه بزرگ قبل از خود، به مثابه طب نفس است و نگرش طبانگارانه وی به اخلاق نقش بنیادی در نظریه اخلاقی وی دارد. یکی از مهمترین مفاهیم اساسی که در اتخاذ چنین نگرشی به اخلاق مطرح است، بحث از سلامت نفس است. همانگونه که بدن سلامت و بیماری دارد و غایت علم پزشکی درمان بیماری و حفظ سلامت بدن است، نفس نیز بیماری و سلامتی دارد و یکی از مهمترین رسالتهای علم اخلاق درمان بیماری و حفظ سلامت نفس است. فارابی به دلیل نظر به انسان به عنوان موجود بذاته مدنی که برآورده شدن نیازهای مادی و معنویاش، تنها با زندگی در مدینه ممکن خواهد شد، بدن را الگوی فهم مدینه دانسته و با نظریۀ سلامت در پی ارائه راهکاری جهت حل رذایل اخلاقی موجود در مدینه و تبدیل آن به مدینۀ فاضله است.
مقاله مروری
ایمان شفیعبیک
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
در رسالههای آغازینِ افلاطون، موسوم به رسالههای سقراطی، سقراط بارها میگوید: «نمیدانم». آیا او درحالیکه چنین میگوید، میداند یا نمیداند؟ هر یک از دو پاسخِ این پرسش، از روزگار باستان، در میانِ معاشرانِ سقراط، تا امروز، در میانِ خوانندگانِ نوشتههای افلاطون، طرفدارانی داشته است. بسیاری از سقراطپژوهانِ معاصر به گزینه ...
بیشتر
در رسالههای آغازینِ افلاطون، موسوم به رسالههای سقراطی، سقراط بارها میگوید: «نمیدانم». آیا او درحالیکه چنین میگوید، میداند یا نمیداند؟ هر یک از دو پاسخِ این پرسش، از روزگار باستان، در میانِ معاشرانِ سقراط، تا امروز، در میانِ خوانندگانِ نوشتههای افلاطون، طرفدارانی داشته است. بسیاری از سقراطپژوهانِ معاصر به گزینه یا قرائت دوم، مبنی بر صداقت سقراط در اقرار به نادانی، گرایش یافتهاند؛ ولی اینان در اثبات نظر خود تفسیرهای گوناگونی دارند، و بهرغم دیدگاه مشترک، گاه به نتیجههای گوناگونی میرسند. این مقاله نیز با استناد به نوشتههای افلاطون، و گاه برخی دیگر از نوشتههای دوران باستان، شش دلیل در تأیید قرائت دوم به دست میدهد. اما این قرائت، پنج مسئله یا تعارض در پی دارد، که برای برخی از آنها با اتکا به شواهد متنی، و برای برخی دیگر با تفسیرِ متن، میتوان راه حلی یافت.
مقاله مروری
احمد عسگری
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
موافقان و مخالفان مادۀ اولی به دو نحو در اثبات و نفی آن استدلال میکنند؛ یکی بر اساس آثار ارسطو و شواهد متنی و دیگر بر اساس تحلیل نقش ماده و صورت در فلسفه طبیعی. در این مقاله مادۀ اولی از منظری دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت، یعنی بر اساس نظام فکری ارسطو در فلسفۀ اولی. در فلسفۀ اولی ارسطو پرسش «جوهر چیست» را طرح میکند، زیرا جوهر آنی ...
بیشتر
موافقان و مخالفان مادۀ اولی به دو نحو در اثبات و نفی آن استدلال میکنند؛ یکی بر اساس آثار ارسطو و شواهد متنی و دیگر بر اساس تحلیل نقش ماده و صورت در فلسفه طبیعی. در این مقاله مادۀ اولی از منظری دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت، یعنی بر اساس نظام فکری ارسطو در فلسفۀ اولی. در فلسفۀ اولی ارسطو پرسش «جوهر چیست» را طرح میکند، زیرا جوهر آنی است که به حسب خود هست و بنابراین با تحلیل جوهر پرسش «موجود چیست» پاسخ داده میشود. او بین جوهر بهعنوان موضوع و جوهر بهعنوان ذات و ماهیت تمایز قائل است، اما معتقد است رابطۀ بین این دو رابطه ماده و صورت است و ماده و صورت را نیز بر اساس قوه و فعل توضیح میدهد. ماده بالقوه صورت است و صورت فعلیت ماده است. او بر این اساس از وحدت جوهر دفاع میکند. نزد افلاطون قابل یا موضوع فاقد هر نوع صورت و تعینی است، زیرا اگر تعینی داشته باشد، نمیتواند تعین و صورتی دیگر بپذیرد، چرا که هر تعین و وجودی در مقابل تعین دیگر است، اما ارسطو با طرح قوه و موجود بالقوه معتقد میشود که موضوع چیز خاص و متعینی است، اما قوه تعین و وجودی دیگر را نیز دارد. بنابراین برخلاف افلاطون که قابل وجود را لاوجود میدانست، در نظر ارسطو وجود است که قابل وجودی دیگر است. به عقیدۀ ارسطو دیدگاه افلاطون منجر به جدایی هر چیز از وجودش و خودش میشود. بر این اساس نهتنها ماده اولی در نظام فلسفی ارسطو جایی ندارد، بلکه در تعارض با دیدگاه اوست. مادۀ اولی که از هر تعینی خالی است، منطبق بر دیدگاه افلاطون است نه ارسطو.
مقاله مروری
حسن فتحزاده
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
گودل طی مقالۀ مفصلی در 1931 برهان پیچیده و نبوغآمیزی بر ناتمامیت ریاضیات مطرح ساخت. در آن قضیه گودل نشان داده بود که در هر سیستم اکسیوماتیک شامل حساب (تحت شرایط خاصی)، گزارههایی تصمیمناپذیر وجود دارند. ایدۀ به کار رفته در برهان گودل شبیه پارادوکس ریچارد است، و همین باعث شده است که عدهای در پذیرش آن تردید کنند. در این مقاله نخست نگاهی ...
بیشتر
گودل طی مقالۀ مفصلی در 1931 برهان پیچیده و نبوغآمیزی بر ناتمامیت ریاضیات مطرح ساخت. در آن قضیه گودل نشان داده بود که در هر سیستم اکسیوماتیک شامل حساب (تحت شرایط خاصی)، گزارههایی تصمیمناپذیر وجود دارند. ایدۀ به کار رفته در برهان گودل شبیه پارادوکس ریچارد است، و همین باعث شده است که عدهای در پذیرش آن تردید کنند. در این مقاله نخست نگاهی اجمالی به برهان گودل میاندازیم، تا مشخص شود که این برهان دچار تعارضات ناشی از خودـارجاعی نمیشود. در ادامه به یکی از تبعات فلسفی آن میپردازیم. نشان خواهیم داد که این برهان در کنار استدلال معروف «تعین ناقص»، واقعگرایی در فیزیک را با تردیدهایی روبهرو میسازد.
مقاله مروری
فاطمه کیائی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
عین القضات همدانی و یوهانس اکهارتوس از عرفای بزرگ مسلمان و مسیحی هستند که به دلیل افکار و اندیشههای خود مورد سوءظن سنت دینی غالب زمانه قرار گرفته و بدعتگذار خوانده شدند. باور به قدمت زمانی عالم یکی از اتهامات مشترک آن دو است. نحوۀ طرح این اتهام و نیز روش هر یک در پاسخگویی بدین اتهام موضوع مقاله حاضر است و در نظر دارد ضمن توضیح چگونگی ...
بیشتر
عین القضات همدانی و یوهانس اکهارتوس از عرفای بزرگ مسلمان و مسیحی هستند که به دلیل افکار و اندیشههای خود مورد سوءظن سنت دینی غالب زمانه قرار گرفته و بدعتگذار خوانده شدند. باور به قدمت زمانی عالم یکی از اتهامات مشترک آن دو است. نحوۀ طرح این اتهام و نیز روش هر یک در پاسخگویی بدین اتهام موضوع مقاله حاضر است و در نظر دارد ضمن توضیح چگونگی تقریر این اتهام علیه این دو، به بررسی تطبیقی پاسخهایی که عین القضات همدانی و اکهارتوس در برابر آن دادهاند بپردازد. عین القضات را به دلیل استعمال الفاظی مانند سرچشمه و منبع وجود، معتقد به قدمت عالم و عدم علم الهی به جزئیات دانستند. اکهارتوس را نیز معتقد به خلقت عالم از همان زمان که خدا وجود داشت، و همراه با به وجود آمدن پسر ازلی او خواندند. همچنین به دلیل باور به آفرینش نامتمایز و ازلی امور متعالی و پست او را بدعتگذار نامیدند. قاضی با طرح دووجهی عقل/ اطوار ورای عقل بدین اتهام پاسخ میدهد و سخن گفتن از حدوث یا قدم عالم را متعلق به ساحت عقل میداند، حال آنکه در طور ورای عقل دنیا و مافیها اساساً در کنار حق موجودیتی ندارند که بتوان از حدوث یا قدم آنها سخن گفت و ازل و ابد با یکدیگر برابرند. اکهارتوس نیز از طرح دووجهی روز نفس/ روز خداوند همین منظور را دنبال میکند و اکنون ازلی که خداوند در آن عالم را آفرید، همین لحظه میداند.