زهرا عسلی؛ حسن بلخاری قهی؛ مهدی حسینی؛ عباس ذهبی
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، ، صفحه 117-130
چکیده
الم مُثُلِ معلّقه بهعنوان رابط میان دو عالم معقول و عالم محسوس در حکمت اشراق از اهمیت بهسزایی برخوردار است. سهروردی اولین حکیمی است که در فلسفۀ اسلامی از عالم مثال سخن میگوید. این عالم در فلسفۀ سهروردی کارکردهای زیادی دارد و بسیاری از عجایب عالم از جمله قیامت و رستاخیز، معجزات پیامبران و کرامات اولیا را توجیه میکند. در این تحقیق، ...
بیشتر
الم مُثُلِ معلّقه بهعنوان رابط میان دو عالم معقول و عالم محسوس در حکمت اشراق از اهمیت بهسزایی برخوردار است. سهروردی اولین حکیمی است که در فلسفۀ اسلامی از عالم مثال سخن میگوید. این عالم در فلسفۀ سهروردی کارکردهای زیادی دارد و بسیاری از عجایب عالم از جمله قیامت و رستاخیز، معجزات پیامبران و کرامات اولیا را توجیه میکند. در این تحقیق، که به روش توصیفی-تحلیلی انجام شده، ابتدا به شرح و بسط تقسیمبندی عوالم بر مبنای نور در حکمت اشراق و سپس به بررسی جایگاه مثل معلّقه در نظام نوری سهروردی پرداخته شده است. سهروردی در کتاب حکمت الاشراق علاوه بر عالم معقول و عالم محسوس (یا سه عالم عقل و نفس و جسم)، از عالم چهارمی سخن میگوید که جایگاه صور معلّقه ظلمانیّه و مستنیر است. عالم مثال مانند عالمی واسطه میان عالم معقول و عالم محسوس قرار گرفته و عالمی است که در آن حوادث نفس اتفاق میافتد. صعود به این عالم با اَبدان عنصری ممکن نیست، بلکه با بدن هورقلیایی که لطیف و روحانی است ممکن است، و درک و مشاهدۀ آن نیز با حواس لطیف روحانی امکانپذیر است.
بهروز عوض پور؛ نادر شایگان فر؛ بهمن نامورمطلق
دوره 13، شماره 1 ، مرداد 1399
چکیده
امروزه نظرورزی ضروریترین وجهِ مباحث هنر محسوب میشود، اما، این مهم در فرهنگ ما سابقهای درخور ندارد. هنر ما از اواخر صفویه رو به افول نهاده است، این افول دلایل متعددی دارد که قسمی از آنها با هنر مناسبت درونی دارند و قسمی بیرونی، و عدم خلاقیت مهمترین دلیل درونی است. پس، نظرورزی در خصوص خلاقیت نه تنها شایسته بلکه حتی بایسته مینماید. ...
بیشتر
امروزه نظرورزی ضروریترین وجهِ مباحث هنر محسوب میشود، اما، این مهم در فرهنگ ما سابقهای درخور ندارد. هنر ما از اواخر صفویه رو به افول نهاده است، این افول دلایل متعددی دارد که قسمی از آنها با هنر مناسبت درونی دارند و قسمی بیرونی، و عدم خلاقیت مهمترین دلیل درونی است. پس، نظرورزی در خصوص خلاقیت نه تنها شایسته بلکه حتی بایسته مینماید. این نوشتار که در پی همین بود، اسطورهکاوی ژیلبر دوران را روش خود برگزید و آثار سهروردی را پیکرهی خود. و از اسطورهکاوی در رسالههای رمزی سهروردی، بدین نتیجه رسید که منشاء خلاقیت حقیقت است؛ هنرمند در مراتب ادراکی چندان فراز میگیرد که به ادراک عقلی و فهم حقیقت امور نائل میشود و به لطف این قادر به خلاقیت، و زیبایی شکوه حقیقت است، چه به زعم سهروردی جمال و کمال اصلاً یکی است، و خلاقیت که ماحصل کمال است اگر آنگونه که باید به فعلیت رسد ثمرهی آن ذاتاً زیبا خواهد بود.
حسین واله
دوره 12، شماره 2 ، بهمن 1398، ، صفحه 247-261
چکیده
اختلاف مشهور ملاصدرا با سهروردی بر سر مدلول وجود است. سهروردی می گوید "در جهان چیزی نداریم که حقیقتش هستی باشد" در حالیکه ملاصدرا می گوید "جز حقیقت هستی درجهان حقیقتاَ چیزی نداریم". یک پاسخ ملاصدرا به استدلال سهروردی مبتنی بر تحلیل تازه ای از محمول "موجود" است که در آن " امری دارای هستی" جای خود را به " هر آنچه هست" می دهد. در نتیجه ...
بیشتر
اختلاف مشهور ملاصدرا با سهروردی بر سر مدلول وجود است. سهروردی می گوید "در جهان چیزی نداریم که حقیقتش هستی باشد" در حالیکه ملاصدرا می گوید "جز حقیقت هستی درجهان حقیقتاَ چیزی نداریم". یک پاسخ ملاصدرا به استدلال سهروردی مبتنی بر تحلیل تازه ای از محمول "موجود" است که در آن " امری دارای هستی" جای خود را به " هر آنچه هست" می دهد. در نتیجه ملاصدرا می کوشد هم اشتراک معنوی مفهوم وجود را حفظ کند و هم این مفهوم را حاکی از واقعیت بداند و هم اشکال تسلسل را رد کند. می توان از جانب سهروردی به راهبرد ملاصدرا خرده گرفت: این تحلیل تازه یا منحصراً در باب محمول "موجود" صائب است یا در باب همۀ مشتق ها. شق اول استدلال ملاصدرا را دوری می کند و شق دوم با مثالهای نقض فراوان مواجه است. در نتیجه، می توان کما کان از موضع سهروردی دفاع کرد؛ یا "موجود" مشترک معنوی نیست و یا محمولی ذهنی و اعتباری ست. راز این اختلاف در مبادی نظریۀ معناداری اسم عام یا مفهوم است.
محمد رحیمیان شیرمرد؛ عباس ذهبی
دوره 11، شماره 1 ، شهریور 1397، ، صفحه 167-186
چکیده
شأن وجودشناختی و حیث معرفتی زیبایی به مثابه یک مفهوم و امر زیبا به عنوان وجه تحققی آن، زمینه های تأملات فلسفی در این باب را فراهم آورده است. از تبیین سقراطی تا صورتبندی های قرن هیجدهمی در قبال زیبایی، با وجود رهیافت ها و تفاوت رویکردها، زمینه های فلسفی برای نظریه پردازی در مورد هنر همچون متعلق شناخت پدید آمده است. در این میان فلسفی ...
بیشتر
شأن وجودشناختی و حیث معرفتی زیبایی به مثابه یک مفهوم و امر زیبا به عنوان وجه تحققی آن، زمینه های تأملات فلسفی در این باب را فراهم آورده است. از تبیین سقراطی تا صورتبندی های قرن هیجدهمی در قبال زیبایی، با وجود رهیافت ها و تفاوت رویکردها، زمینه های فلسفی برای نظریه پردازی در مورد هنر همچون متعلق شناخت پدید آمده است. در این میان فلسفی ترین مواجه برای استخراج و دسته بندی نظریه های زیبایی شناسی و هنری از متون فلسفی بازسازی و خوانش این نظریه ها از کلیت و پیکره این متون و استنباط امور جزئی از دیدگاه های کلی فیلسوف است.این مقاله قصد دارد با شرح وجوه زیباشناختی آثار و آرای کلی کلی سهروردی از حیث ساختار و هیأت کلی اثر و جنبه های ابداعی عالم و صور معلقه، این حقیقت را نشان دهد که صورتبندی سلسله مراتبی عوالم، ربط و نسبت آن ها با یکدیگر و تبیین معرفت تشکیکی اشراقی برای ادارک حقایق و معارف، پیکری زیباشناختی و وجهی هنری دارد. توضیح مبانی فلسفی زیبایی شناسی و هنر در بطن حکمت اشراقی و دسته بندی انضمامی ویژگی های هریک ا آن ها، هدف دیگری است که این نوشتار دنبال کرده است.
سعید انواری
دوره 9، شماره 1 ، شهریور 1395، ، صفحه 23-38
چکیده
بسیاری از محققان اصطلاح هیأت در آثار اشراقی سهروردی را معادل عرض در اصطلاح مشائی دانستهاند و معتقدند که شیخ اشراق در این زمینه تنها لفظی جدید وضع کرده است. در این مقاله با مقایسة هیأت در حکمت اشراق با عرض در حکمت مشاء و نیز با مراجعه به تصریحات شیخ اشراق در این زمینه، نشان داده میشود که این دو اصطلاح متفاوت با یکدیگر هستند. اصطلاح ...
بیشتر
بسیاری از محققان اصطلاح هیأت در آثار اشراقی سهروردی را معادل عرض در اصطلاح مشائی دانستهاند و معتقدند که شیخ اشراق در این زمینه تنها لفظی جدید وضع کرده است. در این مقاله با مقایسة هیأت در حکمت اشراق با عرض در حکمت مشاء و نیز با مراجعه به تصریحات شیخ اشراق در این زمینه، نشان داده میشود که این دو اصطلاح متفاوت با یکدیگر هستند. اصطلاح هیأت در آثار شیخ اشراق به معانی صورت، شکل، حالت و نیز غیرجوهر به کاررفته است که هیأت به معنای غیرجوهر در مقابل جوهر در نظر اشراقیان است و نه جوهر از نظر مشائیان. بنابراین شیخ اشراق برای اشاره به معنای غیر جوهر در نظر اشراقیان، مجبور به وضع لفظی جدید شده است و اصطلاح عرض را صرفا در معنای غیرجوهر در نظر مشائیان به کار برده است. در نتیجه به دلیل متفاوت بودن تعریف جوهر در حکمت مشاء و اشراق، عرض و هیأت نیز که به ترتیب در مقابل جوهر مشائی و جوهر اشراقی وضع شدهاند با یکدیگر متفاوتند.
عزیزالله افشار کرمانی؛ فاطمه بابامرادی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، ، صفحه 37-50
چکیده
بحث زمان و مکان از جمله مباحث ریشهدار و سنتی در تاریخ فلسفه است که در طول تاریخ اندیشه بشر، ذهن فلاسفه را از دوران یونان باستان به خود مشغول کرده چنان که آراء و اقوال بسیاری در این باب ابراز کردهاند. فلاسفه اسلامی نیز به سهم خود و به تأثیر از فیلسوفان یونان باستان به ویژه ارسطو، نظراتی در این باره ارائه کردهاند. ارسطو بحث از مکان ...
بیشتر
بحث زمان و مکان از جمله مباحث ریشهدار و سنتی در تاریخ فلسفه است که در طول تاریخ اندیشه بشر، ذهن فلاسفه را از دوران یونان باستان به خود مشغول کرده چنان که آراء و اقوال بسیاری در این باب ابراز کردهاند. فلاسفه اسلامی نیز به سهم خود و به تأثیر از فیلسوفان یونان باستان به ویژه ارسطو، نظراتی در این باره ارائه کردهاند. ارسطو بحث از مکان را در کتاب طبیعیات و در نسبت با حرکت طبیعی، خلاء و زمان مطرح کرده است و در واقع، برخلاف افلاطون مفهومی طبیعی از مکان ارائه میکند. ارسطو تحلیل افلاطون از زمان و مکان را نمیپذیرد و میکوشد بنا به ساختار جسم، زمان و مکان را تحلیل کند. او مکان را سطح مماس جسم حاوی و محوی میداند و در حّد یک امر عرضی به آن بهاء میدهد و زمان را مقدار حرکت میداند. سهروردی گر چه در هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی خود بیشتر افلاطونی است، ولی از آنجا که میکوشد درک تمثیلی از طبیعت را کنار زند و تحلیل عقلانی را جایگزین آن سازد، در تحلیل زمان و مکان جانب ارسطو را میگیرد و همانند وی مکان را رابطه سطوح اجسام و زمان را مقدار حرکت میداند.
فاطمه بابامرادی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394
چکیده
بحث زمان و مکان از مفاهیم سنتی فلسفه است که در طول تاریخ اندیشه، ذهن تمام فلاسفه را به خود مشغول کرده چنان که آراء و اقوال بسیاری در این باب ابراز کرده اند. افلاطون و ارسطو هر دو بنا به روش خاص خود به تحلیل زمان و مکان پرداخته اند و هر چند افلاطون به اختصار به تحلیل این دو مفهوم پرداخته است ارسطو زمان و مکان را به تفصیل تحلیل کرده است . ...
بیشتر
بحث زمان و مکان از مفاهیم سنتی فلسفه است که در طول تاریخ اندیشه، ذهن تمام فلاسفه را به خود مشغول کرده چنان که آراء و اقوال بسیاری در این باب ابراز کرده اند. افلاطون و ارسطو هر دو بنا به روش خاص خود به تحلیل زمان و مکان پرداخته اند و هر چند افلاطون به اختصار به تحلیل این دو مفهوم پرداخته است ارسطو زمان و مکان را به تفصیل تحلیل کرده است . مکان در فلسفهی افلاطون جوهر مجردی است که اجسام در آن پدیدار می شوند چنان که گویی حکم مکان برای اجسام همان حکم مادهی ارسطوئی برای اجسام است و زمان در نگاه افلاطون ظهور ابدیت است، بنابراین زمان و مکان گرچه صفت اجسام محسوس به نظر می رسند ولی در واقع ظهور واقعیت فراترند .
حسین واله؛ مینا شمگانی
دوره 7، شماره 2 ، اسفند 1393
چکیده
شیخ شهابالدین سهروردی، بنیانگذار فلسفه اشراق، نوآوریهایی ریشهای در فلسفۀ اسلامی دارد از جمله در بحث از انواع انگارهها (مفاهیم). در این بحث ضمن نقد نگاه مشائی، انگارهها را به دو بخش حقیقی و اعتباری تقسیم میکند و وجود را در دسته دوم قرار میدهد. دیدگاه فرگه در تقسیم انگارهها به مرتبه یک و مرتبه دو و نظر او در باره انگاره ...
بیشتر
شیخ شهابالدین سهروردی، بنیانگذار فلسفه اشراق، نوآوریهایی ریشهای در فلسفۀ اسلامی دارد از جمله در بحث از انواع انگارهها (مفاهیم). در این بحث ضمن نقد نگاه مشائی، انگارهها را به دو بخش حقیقی و اعتباری تقسیم میکند و وجود را در دسته دوم قرار میدهد. دیدگاه فرگه در تقسیم انگارهها به مرتبه یک و مرتبه دو و نظر او در باره انگاره وجود شباهتهای قابل توجهی به نظر سهروردی دارد. با این حال، تفاوتهای مهمی بین این دو دیدگاه را در پیامدهای مابعد الطبیعی نمیتوان نادیده گرفت. در حالیکه هر دو فرق محمول وجود با دیگر محمولها را برجسته ساخته و تبیین کردهاند، نقشی که به آن دادهاند در دو نظام فلسفی متفاوت است. نزد سهروردی کارکرد مفاهیم اعتباری ممکن ساختن شناخت است و نزد فرگه دسته بندی انگارههای مرتبه یک به راستین و دروغین.
محمدتقی جانمحمدی
دوره 4، شماره 2 ، اسفند 1390
چکیده
«حکمت» اصیل نزد سهروردی آن است که بر دریافتهای شهودی و ذوقی مبتنی باشد. ولی دریافتهای شهودی، دفعی، بسیط، بیانناپذیر و غیرگزارهایاند، حال آنکه مخاطب حکمت اشراق با نظامی فلسفی مواجه است که از تألیف مفاهیم و گزارهها پدید آمده است و دو ویژگی مهم آن تدریجیالحصول و تفصیلی بودن است. با این اوصاف چگونه ممکن است معرفتی که فینفسه ...
بیشتر
«حکمت» اصیل نزد سهروردی آن است که بر دریافتهای شهودی و ذوقی مبتنی باشد. ولی دریافتهای شهودی، دفعی، بسیط، بیانناپذیر و غیرگزارهایاند، حال آنکه مخاطب حکمت اشراق با نظامی فلسفی مواجه است که از تألیف مفاهیم و گزارهها پدید آمده است و دو ویژگی مهم آن تدریجیالحصول و تفصیلی بودن است. با این اوصاف چگونه ممکن است معرفتی که فینفسه بیان-ناپذیر است، مبنای معرفتی شود که فی حد ذاته با مفاهیم و گزارهها تقویم میشود؟ نگارنده در این مقاله با نگاهی روششناختی به حکمت اشراق سهروردی نشان میدهد که حکمتِ بحثی اشراق که توسط او به رشته تحریر درآمده است، چیزی متمایز از معارف شهودیاش بوده و دلالتش بر شهودات نیز به نحو مجازی و یا اعتباری است. در حکمت اشراق، عقل در کشف حقیقت ناتوان، ولی در نظامسازی مبتنی بر شهودات باطنی، خلّاق و اصیل است. وظیفۀ عقل در این مقام نقّادی، مفهومسازی و نهایتاً انسجامبخشی به نظام معرفتی گزارهای است؛ امری که نمیتوان آن را از شهود انتظار داشت.