بخش اعظم مطالعات هنر، در طول تاریخ، در حول مفهوم زیبایی بهمثابۀ مهمترین کیفیت آثار هنری گردیده است و اگر هم گهگاه سخن از زشتی به میان آمده است غالباً بهعنوانِ مفهومِ متضاد یا متناقض با زیبایی بوده است و نه بیش از آن. اما در دو سدۀ اخیر آرامآرام تحقیقات بهسمتِ مفهوم زشتی در عالم هنر نیز معطوف شدهاند و خود این مفهوم، فارغ از ...
بیشتر
بخش اعظم مطالعات هنر، در طول تاریخ، در حول مفهوم زیبایی بهمثابۀ مهمترین کیفیت آثار هنری گردیده است و اگر هم گهگاه سخن از زشتی به میان آمده است غالباً بهعنوانِ مفهومِ متضاد یا متناقض با زیبایی بوده است و نه بیش از آن. اما در دو سدۀ اخیر آرامآرام تحقیقات بهسمتِ مفهوم زشتی در عالم هنر نیز معطوف شدهاند و خود این مفهوم، فارغ از نسبتش با زیبایی، محل توجه و تأمل قرار گرفته است، هرچند هنوز نمیتوان از زیباییشناسی زشتی بهمثابۀ حوزهای غنی در ذیل زیباییشناسی بهمعنایِ عام آن سخن گفت. ازاینرو، در جستار حاضر کوشیدهایم، با پرداختن به مهمترین مسائل این حوزۀ تازه، بهنحوی، درآمدی بر این حوزۀ پژوهشی عرضه کنیم. زیرا، چنانکه نشان خواهیم داد، زشتی کارکردهای مهمی در عالم هنر دارد و، بالتبع، نمیتوان و نباید از آن بهسادگی گذشت. براینقرار، نخست به چیستی زشتی و انواع آن پرداختهایم و سه نوع زشتی را از هم تمییز دادهایم: زشتی روانشناختی، زشتی زیباییشناختی، و زشتی اخلاقی. آنگاه به مسئلۀ مهم دیگر در این حوزه، یعنی کارکردهای بروز و ظهور زشتی در عالم هنر، پرداختهایم. بهعبارتِدیگر، تلاش کردهایم ببینیم که هنرمندان به چه اهداف و اغراضی انواع زشتی -اعم از روانشناختی و زیباییشناختی و اخلاقی- را در آثارشان ترسیم و تصویر میکنند. و، درنهایت، نشان دادهایم که، همان طور که نمود زیبایی در آثار هنری کارکردهای خاص خود را دارد، ظهور زشتی نیز کارکردهایی دارد. کارکرد زیباییشناختی، کارکرد معرفتی، کارکرد روانشناختی، کارکرد اخلاقی، و کارکرد پروپاگاندیک از مهمترین علل بروز زشتی در آثار هنریاند.
مسألهیِ وجودِ نسبت میانِ ارزشهایِ اخلاقی و ارزشهایِ زیباییشناختی یکی از مهمّترین دغدغههایِ فلسفهیِ هنر در روزگارِ ما است. به عبارتِ دیگر، مسأله از این قرار است که آیا نقدِ اخلاقی و نقدِ زیباییشناختیِ اثرِ هنری ارتباطی با یکدیگر دارند یا نه. در پاسخ به این پرسش موضعگیریهایِ گوناگونی صورت گرفته است، که، از آن میان، ...
بیشتر
مسألهیِ وجودِ نسبت میانِ ارزشهایِ اخلاقی و ارزشهایِ زیباییشناختی یکی از مهمّترین دغدغههایِ فلسفهیِ هنر در روزگارِ ما است. به عبارتِ دیگر، مسأله از این قرار است که آیا نقدِ اخلاقی و نقدِ زیباییشناختیِ اثرِ هنری ارتباطی با یکدیگر دارند یا نه. در پاسخ به این پرسش موضعگیریهایِ گوناگونی صورت گرفته است، که، از آن میان، موضعِ مؤیّدانِ میانهرو بیش از همه پذیرفتنی مینماید. مؤیّدانِ میانهرو در تأییدِ وجودِ نسبتی میانِ ارزشهایِ اخلاقی و زیباییشناختی با یکدیگر همداستاناند، امّا در چگونگیِ برقراریِ این نسبت با یکدیگر اختلافنظر دارند، و محاسن/معایبِ اخلاقی و مزایا/نواقصِ زیباییشناختی را به انحاءِ متفاوتی با یکدیگر مرتبط میدانند. در این میان، دستکم ردِّ چهار نسبت را میتوان در آراءِ ایشان پی گرفت: (1) گاهی حسنِ اخلاقیِ اثرِ هنری سببسازِ مزیّتِ زیباییشناختیِ آن میگردد، (2) گاهی عیبِ اخلاقیِ اثر موجبِ نقصِ زیباییشناختیِ آن میشود، (3) گاهی عیبِ اخلاقیِ اثر به مزیّتِ زیباییشناختیِ آن میانجامد، و (4) گاهی مزیّتِ زیباییشناختیِ اثر به حسنِ اخلاقیِ آن ختم میشود.