محمدعلی عبدالمحمدی؛ نادر شایگان فر
دوره 14، شماره 2 ، بهمن 1400، ، صفحه 135-149
چکیده
پروبلماتیزهکردن مفهومی مهم در اندیشههای فوکو است که در سرتاسر تحلیلهای تاریخی او نقش اساسی دارد. او پروبلماتیزهکردن را تفسیر خاصی از نشانهها میداند. از سوی دیگر، او در تحلیلهای خود، اهمیت هنر در تفسیر تاریخ را هم سطح با دیگر حوزه ها قرار میدهد. مسئلة اصلی پژوهش حاضر این است که پروبلماتیزهکردن در اندیشههای او چه ...
بیشتر
پروبلماتیزهکردن مفهومی مهم در اندیشههای فوکو است که در سرتاسر تحلیلهای تاریخی او نقش اساسی دارد. او پروبلماتیزهکردن را تفسیر خاصی از نشانهها میداند. از سوی دیگر، او در تحلیلهای خود، اهمیت هنر در تفسیر تاریخ را هم سطح با دیگر حوزه ها قرار میدهد. مسئلة اصلی پژوهش حاضر این است که پروبلماتیزهکردن در اندیشههای او چه نسبتی با هنر دارد. برای پرداختن به این مسئله ابتدا جایگاه این مفهوم در اندیشه فوکو بررسی شد و سپس با استفاده از بخشهایی که او به تحلیل آثار هنری پرداخته است رابطة هنر با این مفهوم مورد مداقه قرار گرفت. نتیجة حاصل شده اینگونه بود که فوکو به دو معنا مفهوم پروبلماتیزهکردن را استفاده میکند. در معنای اول به امری تاریخی اشاره دارد که به وسیلة دانش و قدرت پروبلماتیزه شده و حقایقی پیرامون آن به وجود آمده است. در معنای دوم برای او، پروبلماتیزه کردن فعالیتی فلسفی- تاریخی است که به وسیلة آن تاریخ اکنون تحلیل میشود. بررسی ها نشان داد که در تحلیلهای تاریخی او، هنر در جایگاه استراتژی دانش یا تکنیک قدرت، موضوعات مختلف را پروبلماتیزه میکند. از سوی دیگر، تحلیل برخی آثار هنری برای فوکو به مثابة فعالیتی فلسفی است تا که تاریخ اکنون را پروبلماتیزه کند. بر همین اساس هنر با هر دو معنای پروبلماتیزهکردن رابطة مستقیم و درونی دارد.
بهروز عوض پور؛ نادر شایگان فر؛ بهمن نامورمطلق
دوره 13، شماره 1 ، مرداد 1399
چکیده
امروزه نظرورزی ضروریترین وجهِ مباحث هنر محسوب میشود، اما، این مهم در فرهنگ ما سابقهای درخور ندارد. هنر ما از اواخر صفویه رو به افول نهاده است، این افول دلایل متعددی دارد که قسمی از آنها با هنر مناسبت درونی دارند و قسمی بیرونی، و عدم خلاقیت مهمترین دلیل درونی است. پس، نظرورزی در خصوص خلاقیت نه تنها شایسته بلکه حتی بایسته مینماید. ...
بیشتر
امروزه نظرورزی ضروریترین وجهِ مباحث هنر محسوب میشود، اما، این مهم در فرهنگ ما سابقهای درخور ندارد. هنر ما از اواخر صفویه رو به افول نهاده است، این افول دلایل متعددی دارد که قسمی از آنها با هنر مناسبت درونی دارند و قسمی بیرونی، و عدم خلاقیت مهمترین دلیل درونی است. پس، نظرورزی در خصوص خلاقیت نه تنها شایسته بلکه حتی بایسته مینماید. این نوشتار که در پی همین بود، اسطورهکاوی ژیلبر دوران را روش خود برگزید و آثار سهروردی را پیکرهی خود. و از اسطورهکاوی در رسالههای رمزی سهروردی، بدین نتیجه رسید که منشاء خلاقیت حقیقت است؛ هنرمند در مراتب ادراکی چندان فراز میگیرد که به ادراک عقلی و فهم حقیقت امور نائل میشود و به لطف این قادر به خلاقیت، و زیبایی شکوه حقیقت است، چه به زعم سهروردی جمال و کمال اصلاً یکی است، و خلاقیت که ماحصل کمال است اگر آنگونه که باید به فعلیت رسد ثمرهی آن ذاتاً زیبا خواهد بود.
مهناز انصاری؛ نادر شایگان فر
دوره 12، شماره 2 ، بهمن 1398، ، صفحه 29-48
چکیده
هدف این مقاله بررسی همانندی میان معرفتشناسی جان دیویی و رهیافت هرمنوتیکی در فلسفه است. در این مقاله تلاش بر آن است که نشان داده شود، با وجود سرچشمههای فکری متفاوتی که میان دیویی و هرمنوتیسینهایی مانند دیلتای وجود دارد، میتوان همپوشانیهای قابل توجهی میان رهیافت دیویی در معرفتشناسی و رهیافت هرمنوتیکی پیدا کرد، و نشان ...
بیشتر
هدف این مقاله بررسی همانندی میان معرفتشناسی جان دیویی و رهیافت هرمنوتیکی در فلسفه است. در این مقاله تلاش بر آن است که نشان داده شود، با وجود سرچشمههای فکری متفاوتی که میان دیویی و هرمنوتیسینهایی مانند دیلتای وجود دارد، میتوان همپوشانیهای قابل توجهی میان رهیافت دیویی در معرفتشناسی و رهیافت هرمنوتیکی پیدا کرد، و نشان داد که در اساس جهتگیری کلی این دو رهیافت فلسفی یکی است. آنچه در بهوجود آمدن این پیوند نقشی کانونی ایفا میکند مفهوم «تجربه» است. از سویی دیویی با صورتبندی مفهومی از تجربه- که البته خواهیم دید با مفهوم تجربهگرایانهی آن متفاوت است- تلاش میکند بدون توسل به انگارههای متافیزیکی و استعلایی، معرفتشناسی خود را بنا نهد. از سوی دیگر، در هرمنوتیکِ ویلهلم دیلتای نیز مفهوم «تجربهی زیسته» جایگاهی کانونی دارد. این تطبیق آشکار میکند که فهم این دو رهیافت از مفهوم «تجربه» تا چه حد همانند یکدیگر است و همچنین چگونه این همانندی در فهم آنها از تجربه منتهی به موضعگیریهای فلسفی بسیار نزدیک به یکدیگر شده است، تا جایی که میتوان رهیافت معرفتشناسی ابزارانگارانهی دیویی را هرمنوتیکی دانست.
هانیه دلاوریان؛ نادر شایگان فر
دوره 11، شماره 1 ، شهریور 1397، ، صفحه 127-166
چکیده
نظرات فرانک سیبلی در میان فیلسوفان معاصر علاقمند به زیباشناسی تأثیرگزار بوده است. اگرچه عمده ی بررسی ها، تنها بر روی کارهای اولی اش تمرکز داشته اند. وی در مباحث زیباشناختی چنین استدلال می کند که مفاهیم زیباشناختی به آن صورت قاعده مند یا مقید نیستندکه بتوان یک واژه زیبایی شناختی را صرفاً با امکان مشخص ساختن ویژگی های نازیباشناختی شیء ...
بیشتر
نظرات فرانک سیبلی در میان فیلسوفان معاصر علاقمند به زیباشناسی تأثیرگزار بوده است. اگرچه عمده ی بررسی ها، تنها بر روی کارهای اولی اش تمرکز داشته اند. وی در مباحث زیباشناختی چنین استدلال می کند که مفاهیم زیباشناختی به آن صورت قاعده مند یا مقید نیستندکه بتوان یک واژه زیبایی شناختی را صرفاً با امکان مشخص ساختن ویژگی های نازیباشناختی شیء به درستی بکاربرد. در نتیجه، شخصی با چشم و گوش و هوش طبیعی شاید قادر به مشاهده ویژگی های زیبایی شناختی شیء نباشد. (از آنجائیکه صرفاً ویژگی های نازیباشناختی با این توانمندی ها قابل مشاهده هستند) از این رو وجود "ذوق" جهت تمیز دادن این ویژگی های زیبایی شناختی و به کاربردن درست این نوع واژگان مورد نیاز است. در این مقاله، شرح سیبلی در رابطه با کیفیات و احکام زیباشناختی و به موازات آن جایگاه ذوق به عنوان نوعی توانایی ادراکی، مورد بررسی قرار می گیرد به علاوه دلیل اینکه چگونه ممکن است منتقد از قضاوت های زیباشناختی دفاع و مخاطب را در مشاهدات خود سهیم گرداند مورد تأمل و مداقه قرار گرفته است. از این رو مقاله به شیوه ای مبتنی بر ارائه مثال ها و نمونه ها برآن است تا به تبیین دقیق روش هایی بپردازد که به مدد آنها حس زیبایی شناختی مخاطب گسترش یافته و این پرسش را پیش رو بگذارد که چگونه می توان از این طریق بر واژگان زیباشناختی تسلط یافته، چرا که پاسخ با این مهم، پاسخ به گفتمان منتقد است.
نادر شایگان فر؛ پرویز ضیاء شهابی
دوره 7، شماره 2 ، اسفند 1393
چکیده
موریس مرلوپونتی (1961-1908) فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، سعی دارد بر همسویی فلسفۀ پدیدارشناسانۀ خویش با جنبش هنری مدرن تأکید داشته، و از حدود تقابلهای ذهن و عین، ، ما و جهان و در نهایت رهیافت نظری و رهیافت هنرمندانه عبور کند. به زعم او هنر مدرن به شیوهای دیالکتیکی و بر اساس رابطۀ دو سویۀ هنرمند و اثر قادر است تا فیلسوف را در تأملاتش در ...
بیشتر
موریس مرلوپونتی (1961-1908) فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، سعی دارد بر همسویی فلسفۀ پدیدارشناسانۀ خویش با جنبش هنری مدرن تأکید داشته، و از حدود تقابلهای ذهن و عین، ، ما و جهان و در نهایت رهیافت نظری و رهیافت هنرمندانه عبور کند. به زعم او هنر مدرن به شیوهای دیالکتیکی و بر اساس رابطۀ دو سویۀ هنرمند و اثر قادر است تا فیلسوف را در تأملاتش در باب شیوههای آشکارسازی هستی یاری رساند و به او این امکان را دهد تا با رهیافتهای تازه مواجه شود. هنر مدرن و به ویژه آثار سزان این امکان را مهیا میسازند تا اشیاء گشوده شوند و با گشودگی خویش وجه مکتوم خود و نیز هستی را نمایان گردانند. این پژوهش مبتنی بر نگاهی پدیدارشناسانه و هرمنوتیکی است که سعی خواهد کرد به تلقی خاص مرلوپونتی در خصوص نقش و نقاش، ناظر و منظره و همچنین آشکارگی هستی در هنر مدرن اهتمام ورزد. این تحقیق با تأکید بر وجه دیالکتیکی و مفهوم هستی در هنر مدرن میکوشد آن را در مقابل رویکردهای مسلط علمی قرار داده و به تبیین این رویکرد خاص بپردازد.
نادر شایگانفر؛ پرویز ضیاء شهابی
دوره 4، شماره 2 ، اسفند 1390
چکیده
موریس مرلوپونتی(1961-1908) اساس تفکرش در کتاب پدیدارشناسی ادراک را بر مفهوم «در- جهان – بودن» استوار کرده است. او به تأسی از هوسرل و هیدگر، سعی دارد در خصوص نسبت ما و جهان تأمل کند. یکی از مفاهیم بسیار مهم در اندیشههای پدیدارشناسانۀ هوسرل، بازگشت به شیئ است که علم معاصر از آن غافل مانده است و مرلوپونتی سعی دارد با تکیه بر طبیعت و شیئ ...
بیشتر
موریس مرلوپونتی(1961-1908) اساس تفکرش در کتاب پدیدارشناسی ادراک را بر مفهوم «در- جهان – بودن» استوار کرده است. او به تأسی از هوسرل و هیدگر، سعی دارد در خصوص نسبت ما و جهان تأمل کند. یکی از مفاهیم بسیار مهم در اندیشههای پدیدارشناسانۀ هوسرل، بازگشت به شیئ است که علم معاصر از آن غافل مانده است و مرلوپونتی سعی دارد با تکیه بر طبیعت و شیئ به تصویر درآمده در آثار سزان، مسئلۀ پدیدارشناسانۀ بازگشت به شیئ و طبیعت را تبیین کند. او میکوشد تا نقاشیهای سزان را حد واسط دو نوع تحویل متمایز یعنی تحویل استعلایی و ذاتگرا قرار دهد و از این طریق شکاف میان این دو تحویل را پر نماید. تحقیق حاضر به شیوهای پدیدارشناسانه به اهتمام مرلوپونتی در خصوص مفهوم طبیعت، شیئ و رهیافت هنرمندانۀ سزان به این مفاهیم میپردازد و سعی دارد تبیین نماید که بنا بر آموزههای مرلوپونتی نقاشیهای سزان چگونه میتواند شکاف میان آگاهی و جهان را پرنماید.