علمی - پژوهشی
اصغر واعظی؛ علیرضا دُرّی نوگورانی
دوره 5، شماره 1 ، شهریور 1391
چکیده
شکّاکیّت دیوید هیوم از دو بنیاد کلی یعنی نقد «قوای شناخت» و نقد «محتوای شناخت» تشکیل شده است. او از یک سو، با نقد عقل و حس، این دو قوه را برای کسب معرفت یقینی ناتوان قلمداد میکند و از سوی دیگر، با نقد محتوای شناخت دو اصل «عدم انطباع، عدم تصور» و «چنگال هیوم» را به ترتیب به عنوان ملاکی برای تشخیص مفاهیم و نیز گزارههای موهوم از غیر موهوم ...
بیشتر
شکّاکیّت دیوید هیوم از دو بنیاد کلی یعنی نقد «قوای شناخت» و نقد «محتوای شناخت» تشکیل شده است. او از یک سو، با نقد عقل و حس، این دو قوه را برای کسب معرفت یقینی ناتوان قلمداد میکند و از سوی دیگر، با نقد محتوای شناخت دو اصل «عدم انطباع، عدم تصور» و «چنگال هیوم» را به ترتیب به عنوان ملاکی برای تشخیص مفاهیم و نیز گزارههای موهوم از غیر موهوم ارائه میکند. هیوم برای به کارگیری این اصول در انکار حقیقی بودن مفاهیم و گزارهها، از دو راهبرد «استدلالی» و «تکوینی» بهره میبرد. او در راهبرد اول میکوشد نشان دهد هیچ استدلالی در تأیید حقیقی بودن مفهوم مورد شک یا در تأیید صحت گزاره مورد شک وجود ندارد و در راهبرد دوم میکوشد نشان دهد با وجود غیر عقلانی بودن یک مفهوم یا گزاره به دلیل فقدان پایه استدلالی، چگونه انسان به آن باور دارد! او در راهبرد دوم از اصل دیگری موسوم به اصل «تداعی تصورات» بهره میبرد. هیوم در این اصل چگونگی شکلگیری مفاهیمی را توضیح میدهد که موهوم میداند. در این مقاله کوشیدهایم ضمن تشریح مباحثی که به آنها اشاره شد، به نقد و بررسی آنها بپردازیم.
علمی - پژوهشی
عباس طارمی؛ جعفر چاوشی
دوره 5، شماره 1 ، شهریور 1391
چکیده
فیلوپونس مشهور به یحیی نحوی پس از هزار سال به ردّ نظریۀ حرکت ارسطو دست زد. از دیدگاه ارسطو با انتقال قوة محرک به لایههای محیط و بموجب قوۀ انتقالی محیط به متحرک، حرکت پرتابی استمرار مییابد. یحیی نحوی ضمن نقد ارسطو معتقد است که هر حرکتی اعم از حرکت طبیعی یا قسری به موجب قوۀ مؤثر درونی است و محیط همواره نقش مقاوم دارد نه محرک و برخلاف ...
بیشتر
فیلوپونس مشهور به یحیی نحوی پس از هزار سال به ردّ نظریۀ حرکت ارسطو دست زد. از دیدگاه ارسطو با انتقال قوة محرک به لایههای محیط و بموجب قوۀ انتقالی محیط به متحرک، حرکت پرتابی استمرار مییابد. یحیی نحوی ضمن نقد ارسطو معتقد است که هر حرکتی اعم از حرکت طبیعی یا قسری به موجب قوۀ مؤثر درونی است و محیط همواره نقش مقاوم دارد نه محرک و برخلاف آنچه ارسطو تصور میکند، حرکت طبیعی اجسام برای رسیدن به حیّز و مکان طبیعی نیست و حرکت قسری به علّت انتقال قوه از محیط استمرار نمییابد، بلکه به واسطة انتقال قوه از محرک به متحرک، حرکت در متحرک ایجاد شده و موجب استمرار آن میشود. برخلاف نظر برخی از محققین غربی که در پیگیری نظریۀ کلاسیک دینامیک، نظریۀ حرکت یحیی نحوی را مبنای ریشهیابیهای خود قرر داده و آن را دارای اصالت و تأثیر بر نظریههای بعدی میدانند، ابنسینا از روش علمی او ناخرسند بوده و کار او را به دلیل وارد کردن عناصر مابعدالطبیعی مورد نقد و بررسی قرار میدهد. تردیدها و پرسشهایی از جمله اینکه: آیا این قوه مؤثر درونی قبل از حرکت در جسم بوده است و اگر بوده، چطور موجب حرکت نبوده است؟ اگر حرکت خودبخودی است به چه علت حرکت جسم متوقف میشود؟ و آیا جسم به خودی خود قوۀ درونیاش را مصرف میکند؟... در اینجا وجود دارند که در این مقاله ابتدا مسائلی که یحیی نحوی با آن مواجه بوده و نظریه حرکت وی را مورد بحث قرار داده و سپس نقدهای ابن سینا بر این نظریه را مورد کاوش قرار میدهیم. تعارضات نظریۀ قوه مؤثر یحیی نحوی و تفاوتهای نظریۀ ابن سینا با نظریۀ وی بیانگر اصالت نظریه میل ابن سینا است.
علمی - پژوهشی
منوچهر صانعی درهبیدی؛ سیّد علی اصغری
دوره 5، شماره 1 ، شهریور 1391
چکیده
بحث معاصر در باب واقعانگاری اخلاقی ، پس از یک سده که از آغاز آن از سوی جرج ادوارد مور در کتاب اصول اخلاق میگذرد، هنوز پیچیدگیهای زیادی دارد. این پیچیدگیها عمدتاً معلول این است که کسانی که به این بحث توجه کردهاند، دربارۀ موضوع بحث واقعانگاری اختلافهای بارزی دارند؛ مشکل اساسی این است که دربارۀ معنای واقعانگاری در حوزه ...
بیشتر
بحث معاصر در باب واقعانگاری اخلاقی ، پس از یک سده که از آغاز آن از سوی جرج ادوارد مور در کتاب اصول اخلاق میگذرد، هنوز پیچیدگیهای زیادی دارد. این پیچیدگیها عمدتاً معلول این است که کسانی که به این بحث توجه کردهاند، دربارۀ موضوع بحث واقعانگاری اختلافهای بارزی دارند؛ مشکل اساسی این است که دربارۀ معنای واقعانگاری در حوزه اخلاق اجماع وجود ندارد. واقعانگاری اخلاقی موضِعی «فرااخلاقی» است. نظریههایی که با این نام معرفی شدهاند (یا مدافعانشان آنها را به این نام خواندهاند)، با هم تفاوتهای قابل توجهی داشته و دارند. به همین دلیل بعید است بتوان واقعانگاری اخلاقی را بهنحوی صورتبندی کرد همه این نظریهها را تمام و کمال منعکس کند. با این حال، اگر بخواهیم دیدگاههای فرااخلاقی گوناگونی را که «واقعانگار» دانسته میشوند یکجا توصیف کنیم، باید بگوییم که همه مدعیاند «اخلاق» به نحوی از انحاء، از مواضع و نیز رفتارهای مردمان، نوعی استقلال دارد. اما مسأله مهم، اتفاقاً همین «نحوه» استقلال است؛ واقعیت اخلاقی چه نحو استقلالی از واقعیت نااخلاقی دارد. واقعانگار اخلاقی، در پاسخ به این سؤال، به مراتب یا سطوح مختلفی از واقعانگاری اخلاقی میتواند قائل شود (البته به شرط دفاع از موضع خود). در این گفتار چهار سطح تشخیص داده شده و بنا بر تحلیلها، واقعانگار اخلاقی تمامعیار (ملتزم به همۀ لوازم آن) گزیری ندارد از این که در همۀ این سطوح واقعانگار باشد.
علمی - پژوهشی
امیر عباس صالحی؛ سید پیام کمانه
دوره 5، شماره 1 ، شهریور 1391
چکیده
تأثیر نفس در عالم عنصری و غرایبی نظیر چشم زخم همواره محل چالش بوده است. شیخ الرئیس در نمط دهم اشارات این امور را ممکن دانسته و محال بودن آنها را از جانب کسانی میداند که مجاری تأثیر در جسم را منحصر در سه راه تماس، ارسال جزء و یا انفاذ کیفیت در واسطه می پندارند. ابن سینا خود، این انحصار را نمی پذیرد. بدین معنا که برای تأثیر در جسم، لازم ...
بیشتر
تأثیر نفس در عالم عنصری و غرایبی نظیر چشم زخم همواره محل چالش بوده است. شیخ الرئیس در نمط دهم اشارات این امور را ممکن دانسته و محال بودن آنها را از جانب کسانی میداند که مجاری تأثیر در جسم را منحصر در سه راه تماس، ارسال جزء و یا انفاذ کیفیت در واسطه می پندارند. ابن سینا خود، این انحصار را نمی پذیرد. بدین معنا که برای تأثیر در جسم، لازم نیست مؤثر با جسم تماس داشته باشد یا جزئی از خود را به سوی آن بفرستد یا کیفیت خود را از طریق واسطه در جسم ایجاد کند. شارحان اشارات (خواجه نصیرالدین طوسی و فخررازی)، تفسیر کاملی از این نکته به دست ندادهاند. در این مقاله بر اساس متون ابن سینا مشخص میکنیم که وی چگونه این انحصار را نقض و زمینه را برای تبیین تأثیراتی در اجسام همچون چشم زخم، مهیا میکند.
علمی - پژوهشی
زینب صابر؛ پرویز ضیاء شهابی
دوره 5، شماره 1 ، شهریور 1391
چکیده
میشل فوکو (1926-1984)، به تأسی از نیچه به نقد مبانی متافیزیک غربی میپردازد. او در این راستا با افشاء و واژگونی معیارها و اصول بدیهی انگاشتهشده در ساختار قدرت، به تبیین اشکال مختلف غیریت اهتمام دارد. یکی از این اشکال غیریت را میتوان جنون دانست که به زعم فوکو در آثار هنری عصر مدرن متجلی است. نقاشیهای فرانسیس گُیا به زعم فوکو میتواند ...
بیشتر
میشل فوکو (1926-1984)، به تأسی از نیچه به نقد مبانی متافیزیک غربی میپردازد. او در این راستا با افشاء و واژگونی معیارها و اصول بدیهی انگاشتهشده در ساختار قدرت، به تبیین اشکال مختلف غیریت اهتمام دارد. یکی از این اشکال غیریت را میتوان جنون دانست که به زعم فوکو در آثار هنری عصر مدرن متجلی است. نقاشیهای فرانسیس گُیا به زعم فوکو میتواند راهبر ما در خروج از آن چیزی باشد که ساختار قدرت، مقدر ساخته است. در این پژوهش کوشش میشود، نسبت و رابطه تفکر فوکویی در خصوص جنون هنری با امر دیونوسوسی نیچه و تناظر این دو نگره با هم و در عین حال با جنون هنریِ به تصویر درآمده در آثار فرانسیس گُیا نشان داده شود. در این مقاله سعی شود با ارائه شواهدی از هنر مدرن به ویژه آثار گُیا، جنون هنری از منظر فوکو تبیین شود و در نهایت به مثابه امری رهایی-بخش از چنبره ساختارهای مسلط قدرت قلمداد شود.
علمی - پژوهشی
مهدی خبازی کناری؛ فرزاد بالو
دوره 5، شماره 1 ، شهریور 1391
چکیده
دریدا بر آن است تا بنیانهای فلسفی غرب را با روش ساختارزدایی به چالش بکشد. اما روش بودن ساختارزدایی، به معنای امری متعین و دارای هویتی مستقل نیست، بلکه به بیان دریدا، آن همچون ویروس بیجانی است که با وجود تن میزبان به حرکت در میآید. به باور دریدا، بنیانهای اندیشۀ غربی بر مفاهیمی دوگانه استوار است، به گونهای که سویههای صورتبندی ...
بیشتر
دریدا بر آن است تا بنیانهای فلسفی غرب را با روش ساختارزدایی به چالش بکشد. اما روش بودن ساختارزدایی، به معنای امری متعین و دارای هویتی مستقل نیست، بلکه به بیان دریدا، آن همچون ویروس بیجانی است که با وجود تن میزبان به حرکت در میآید. به باور دریدا، بنیانهای اندیشۀ غربی بر مفاهیمی دوگانه استوار است، به گونهای که سویههای صورتبندی شده در ذیل مفهوم حضور نظیر: معقول، صادق، خیر، مرد، گفتار ... در پیوندی عمیق با یکدیگر، پارادایم لوگوس محوری را رقم میزنند. یکی از مهمترین مسیرهایی که دریدا در این جهت طی میکند، نقد گفتار محوری و نوشتار ستیزی اندیشۀ غربی است. دریدا در آثار گوناگون خود به اعاده حیثیت از نوشتار میپردازد. ناصرخسرو نیز در آثار گوناگون خود، بویژه در کتاب زاد المسافرین، به تأمل درباره ماهیت نوشتار و گفتار و رابطۀ آنها با یکدیگر میپردازد. اما او راهی غیر از راه گفتارمحوران و نوشتارمحوران در پیش میگیرد. ناصرخسرو با طرح مسأله شناخت، گفتار و نوشتار را گامهای ضروری و حتمی تکوین معرفتشناسی میداند. گفتار و نوشتار در رابطهای دیالکتیکی به هم گره خوردهاند. این مقاله دیدگاه دریدا و ناصر خسرو را در کنار هم مورد بررسی قرار میدهد.
علمی - پژوهشی
نصرالله حکمت؛ محبوبه حاجی زاده
دوره 5، شماره 1 ، شهریور 1391
چکیده
حکمت اشراق، حکمتی ذوقی و عرفانی است که سهروردی آن را به طور روشمند در آثار خود مطرح کرده است. شیخ اشراق خود را همچون نقطۀ کانونی میدانسته که دو میراث حکمی ـ که از شاخۀ واحد نخستین (هرمس) پیدا شده بود ـ دوباره در آن به هم رسیده و یکی شده است. اصول روش او در کتاب «حکمة ﺍﻻﺷﺮﺍﻕ» به این ترتیب است که طی سه مرحله فیلسوف به اشراق نایل میگردد؛ ...
بیشتر
حکمت اشراق، حکمتی ذوقی و عرفانی است که سهروردی آن را به طور روشمند در آثار خود مطرح کرده است. شیخ اشراق خود را همچون نقطۀ کانونی میدانسته که دو میراث حکمی ـ که از شاخۀ واحد نخستین (هرمس) پیدا شده بود ـ دوباره در آن به هم رسیده و یکی شده است. اصول روش او در کتاب «حکمة ﺍﻻﺷﺮﺍﻕ» به این ترتیب است که طی سه مرحله فیلسوف به اشراق نایل میگردد؛ در مرحلۀ اول او باید از این جهان دست بشوید؛ سپس در مرحله بعدی به مشاهدۀ نور الهی نایل میگردد (تجربیات معین)؛ و در مرحلۀ پایانی علم نامحدود و مجرد یعنی علم اشراق برای او حاصل میشود. به نظر او تمام مراتب هستی و درجات معرفت جزء تطورات نور است. سهروردی مکتب فلسفی خود را بر اساس نور و ظهور استوار کرده و معتقد است نور چیزی جز ظهور نیست و ظهور نیز چیزی جز واقعیت نور نیست. مفهوم نور یک مفهوم بدیهی عقلی است؛ نور ظاهر بالذات و مظهر للغیر است. به نظر وی حیات نیز ظهور و نورانیت است، یعنی چیزی که نزد خود ظاهر و عالم به ذات خود باشد؛ حیّ موجود درّاک فعّال است و از این رو، نور، ذاتاً مدرک خویش و فیّاض و فعّال است. هر چیزی در جهان یا نور است یا ظلمت و هر یک از این دو، به دو گونۀ جوهر و عرض هستند. نور بر دو قسم است؛ نور مجرد و نور عارض، که هر یک اقسام و انواعی دارد. ظلمت ـ آنچه حقیقتش نور نیست ـ نیز بر دو گونه است؛ جوهر غاسق و هیئت ظلمانی. او تقسیم بندی دیگری از موجودات ارائه میکند که بر اساس درجه آگاهی است.