نوع مقاله : مقاله مروری
چکیده
مقالهی حاضر نشان میدهد که بررسی خوانشِ انتقادی هگل از سوی ژرژ باتای بر اساس دیدگاههای ژاک دریدا، به فراروی از دیالکتیک و ورود به پارادایم فکری جدیدی برگرفته از مفهوم «تفاوت» منجر میشود. زمانی که مخالفان جدی هگل – مانند میشل فوکو – دشواریهای رهایی از سلطهی هگل را مورد تأکید قرار میدهند، اهمیت این موضوع بیشتر خود را نشان میدهد. پرداختن به مسألهی نفی و مرگ در اندیشهی دیالکتیکی، هگل را به فیلسوف ممتازی تبدیل کرده است که متفکران معاصر را به خود جذب میکند. پرداختن به نفی و مرگ امتیازی برای دیالکتیک محسوب میشود، با این حال نحوهی مواجههی هگل با این موضوع قابل نقد است. ژاک دریدا در جستاری که به دیدگاههای ژرژ باتای دربارهی دیالکتیک خدایگان-بنده اختصاص یافته است، نقدهای باتای به دیدگاههای هگل دربارهی مرگ و نفی را در چارچوب تفکر واسازانهی خود از نوسامان میبخشد. هر دو طرف رسیدن به ایجاب را در مواجهه با امر سلبی مورد تأکید قرار میدهند، اما به این دلیل که هگل لوازم و نتایج اندیشیدن به نفی و مرگ را تا انتها دنبال نمیکند با انتقاداتی روبهرو میشود که نهایتاً به گذر از دیالکتیک هگلی میانجامد. ارزیابی ما این است که مفهوم «تفاوت» در اندیشهی دریدا گام مهمی در راه دستیابی به اسلوبی غیردیالکتیکی از تفکر است که دریدا موفق شده است با الهام از کسانی چون نیچه، هایدگر و باتای آن را محقق سازد.