محسن باقرزاده مشکی باف؛ محمود صوفیانی
دوره 12، شماره 1 ، مرداد 1398، ، صفحه 59-81
چکیده
بنیان و غایت اندیشه سیاسی ماکیاوللی، زندگی فضیلتمندانه و کسب سعادت نیست چرا که نه تنها اخلاق بلکه دین را به عنوان امور قائم بالذات و خط مشی دهندهی سیاست قلمداد نمیکند بلکه هر دوی آنها را در درون ساحت سیاست و بر حسب میزانسن میان نیروهای سیاسی باز تعریف میکند. بنابراین ماکیاوللی به سیاست خودآیینی میدهد و منطق درونی سیاست را به ...
بیشتر
بنیان و غایت اندیشه سیاسی ماکیاوللی، زندگی فضیلتمندانه و کسب سعادت نیست چرا که نه تنها اخلاق بلکه دین را به عنوان امور قائم بالذات و خط مشی دهندهی سیاست قلمداد نمیکند بلکه هر دوی آنها را در درون ساحت سیاست و بر حسب میزانسن میان نیروهای سیاسی باز تعریف میکند. بنابراین ماکیاوللی به سیاست خودآیینی میدهد و منطق درونی سیاست را به مثابهی علمی مستقل مورد بررسی قرار میدهد. ماکیاوللی نجات میهن، دوام دولت و آزادی مردم را به عنوان اساس و غایت اندیشه سیاسی معرفی میکند و با دو اصطلاح خاص خود یعنی حقیقت موثر و ویرتو، به تکوین انتولوژی یا اتمسفر جدیدی که این ساحت جدید بدان نیازمند است، میپردازد و راه را برای غایت مذکور هموار میکند. با حقیقت موثر منطق میان «بود و نمود» و «عمل و اثر» را بر هم میزند تا ساختار دیالکتیکی جدیدی از معنای فضلیت در جهت نجات میهن ایجاد کند و با ویرتو نه تنها قدرت را از چنگال بخت بیرون میکشد بلکه ایدهی ویرتو را صرفاً معادل هر خصلتی میداند که در حفظ زندگی و حراست از آزادی کشور عملا به کار آید. و در نهایت فضیلت را تنها به ابزاری در دست سیاست برای دوام میهن تنزل میدهد.
سید علی یزدانی؛ احمد علی اکبر مسگری
دوره 9، شماره 2 ، اسفند 1395، ، صفحه 233-265
چکیده
طبیعی است که رنگ و بویِ کانتیِ فضایِ تفکرِ فیشته، محقق را به ردیابیِ مباحثِ کانت در فلسفهیِ فیشته، که خود آن را علمِ دانش مینامد، سوق دهد. البته، ادعایِ ما این است که با نظر به فلسفهیِ عملیِ کانت و کاویدنِ نقدِ دوم، و نه نقدِ اول، است که میتوان دِین ریشهایِ فیشته را به کانت یافت؛ این ایدهیِ کانتی که به نظر ما نطفهیِ بسطِ علمِ ...
بیشتر
طبیعی است که رنگ و بویِ کانتیِ فضایِ تفکرِ فیشته، محقق را به ردیابیِ مباحثِ کانت در فلسفهیِ فیشته، که خود آن را علمِ دانش مینامد، سوق دهد. البته، ادعایِ ما این است که با نظر به فلسفهیِ عملیِ کانت و کاویدنِ نقدِ دوم، و نه نقدِ اول، است که میتوان دِین ریشهایِ فیشته را به کانت یافت؛ این ایدهیِ کانتی که به نظر ما نطفهیِ بسطِ علمِ دانش به حساب میآید، آموزهیِ برتریِ عقلِ عملی بر عقلِ نظری است. در موردِ فیشته، نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که مطلع شدن از شرایط و احوالِ زندگی او بسیار در شناختِ هر چه بهتر این فیلسوفِ نظری- سیاسی- دینی مساعدت خواهد کرد. بنابراین، ابتدا نگاهی به وضعیتِ فکری اواخر سدهیِ هجدهم میافکنیم؛ سپس مقصودِ کانت را از ایدهیِ برتریِ عقلِ عملی به نظری از نقدِ دوم استخراج میکنیم؛ و نهایتاً نشان میدهیم که این ایده اساسیترین مقومِ علمِ دانش است.
راضیه زینلی؛ سید مصطفی شهرآیینی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
کییرکهگور با تکیه بر تفکر انفسی، توجه را از عالم خارج به فرد انسانی معطوف ساخت. او با تأکید بر فرد انسانی و احوالات مخصوص او، تعریفی جدید از انسان ارائه کرد و ادبیات جدیدی را وارد فلسفه ساخت و از آن پس، مفاهیمی نظیر اضطراب، نومیدی، تهوع و... به کلیدواژههای اساسی اگزیستانسیالیسم تبدیل شدند. در اندیشة ژان پل سارتر نیز توجه به این ...
بیشتر
کییرکهگور با تکیه بر تفکر انفسی، توجه را از عالم خارج به فرد انسانی معطوف ساخت. او با تأکید بر فرد انسانی و احوالات مخصوص او، تعریفی جدید از انسان ارائه کرد و ادبیات جدیدی را وارد فلسفه ساخت و از آن پس، مفاهیمی نظیر اضطراب، نومیدی، تهوع و... به کلیدواژههای اساسی اگزیستانسیالیسم تبدیل شدند. در اندیشة ژان پل سارتر نیز توجه به این مسائل و اهتمام به آنها به اوج رسید. اضطراب از اولین احوالاتی است که فردِ هستیدار با آن درگیر است. کییرکهگور دو رویکرد متفاوت به این مقوله دارد؛ یکی نگاه او در کتاب ترس و لرز است که در آنجا یقین ایمانی را عامل اصلی اضطراب میداند؛ یقینی که برگرفته از اعتماد به خداست. رویکرد دیگر او در کتاب مفهوم اضطراب مطرح میشود که او در آنجا، با نگاهی روانکاوانه، ریشۀ اضطراب را در گذشتۀ گناهآلود فرد میجوید. سارتر نیز به مانند کییرکهگور تعریفی خاص از انسان ارائه میدهد و مهمترین خصوصیت او را انتخاب و آزادی میداند. از آنجاییکه انسان پیوسته در موضع انتخاب قرار میگیرد، با آیندهای نامعلوم مواجه است که همین مواجهه، بر اضطراب او میافزاید. در این مقاله، مفهوم اضطراب را که از مفاهیم اساسی اگزیستانسیالیسم است، از منظر کییرکهگور و سارتر بررسی میکنیم و به تأثیرپذیری سارتر از کییرکهگور در این زمینه و اشتراکات و افتراقات آنها میپردازیم
رضا ماحوزی
دوره 2، شماره 1 ، شهریور 1388
چکیده
کانت در فلسفة نقادی، ساحت طبیعت را از ساحت آزادی تفکیک کرده و بدینترتیب، جدال دترمینیسم و اختیار را پایان داد. با اینحال وی در نقد قوة حکم جدایی این دو ساحت را نقصی در نظام عقل محض تشخیص داده و تلاش کرده است به کمک قوة حکم تأملی این شکاف را پر کند. وی در اثر اخیر، با رویکردی ایجابی، اشیاء فینفسه(نومنها) را بهمثابة فرولایة فوق محسوس ...
بیشتر
کانت در فلسفة نقادی، ساحت طبیعت را از ساحت آزادی تفکیک کرده و بدینترتیب، جدال دترمینیسم و اختیار را پایان داد. با اینحال وی در نقد قوة حکم جدایی این دو ساحت را نقصی در نظام عقل محض تشخیص داده و تلاش کرده است به کمک قوة حکم تأملی این شکاف را پر کند. وی در اثر اخیر، با رویکردی ایجابی، اشیاء فینفسه(نومنها) را بهمثابة فرولایة فوق محسوس طبیعت مورد بررسی قرار داده و با عرضة تصویری نظاممند(ارگانیکی) از این ساحت، که همانا متعلَّق زیبایی طبیعی نیز هست، وحدت طبیعت و آزادی را امکانپذیر ساخته است. این نوشتار درصدد است پس از معرفی معنای طبیعت و آزادی در اندیشة کانت، چگونگی این گذر را تبیین کند.