مسول:یوسف 1-سیده اکرم3-محمدجواد مسول:شاقول1-برکاتی3-صافیان
دوره 13، شماره 1 ، مرداد 1399
چکیده
پدیدارشناسی هرمنوتیکی (hermeneutical phenomenology)، رویکرد فلسفیای است که از ترکیب دوگرایش مهم پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفهی قارهای بهوجود آمد. هیدگر(1976-1889) را میتوان بنیانگذار پدیدارشناسی هرمنوتیکی دانست که با تأثیر از لوازم پدیدارشناسی هوسرل درنسبت با معنی و تفسیر، و شعار معروف او یعنی بهسوی خود چیزها، با نوآوری درهردو نگرش، ...
بیشتر
پدیدارشناسی هرمنوتیکی (hermeneutical phenomenology)، رویکرد فلسفیای است که از ترکیب دوگرایش مهم پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفهی قارهای بهوجود آمد. هیدگر(1976-1889) را میتوان بنیانگذار پدیدارشناسی هرمنوتیکی دانست که با تأثیر از لوازم پدیدارشناسی هوسرل درنسبت با معنی و تفسیر، و شعار معروف او یعنی بهسوی خود چیزها، با نوآوری درهردو نگرش، میان آنها پیوند برقرار کرد. ریکور(2005-1913) نیز تحت تأثیر مفهوم اپوخه در پدیدارشناسی هوسرل، پس از هیدگر بهنحو بدیعی این پیوند رابرقرار میسازد. تفاوت آنها در این است که بهبیان ریکور، هیدگر راه کوتاه تحلیل هستیشناسانه دازاین را در برقراری این پیوند دنبال میکند و ریکور راه طولانی تحلیل معناشناختی آثار و نشانههای انسان را پیشنهاد میدهد. فرضیهی اصلی در پژوهش حاضر این است که نشان دهیم با وجود تفاوت در نوع رویکرد آنها به این پیوند، میتوان "فهم" را یکی از مهمترین لوازم امکان برقراری این پیوند دراندیشهی دو فیلسوف تلقی کرد. دیدگاه مشترک دو فیلسوف دربارهی فهم را میتوان دلیلی براین مدعا دانست. اهمیت اثبات این فرض این است که میتوان با بررسی همهی امکانهای فهم، بستر گستردهای از امکانات در این پیوند یافت که افقهای متعددی در حوزههای هرمنوتیک، معرفتشناسی، هستیشناسی و پدیدارشناسی بگشایند و ما را در مسیر درک حقیقت یاری نمایند.
مهناز انصاری؛ نادر شایگان فر
دوره 12، شماره 2 ، بهمن 1398، ، صفحه 29-48
چکیده
هدف این مقاله بررسی همانندی میان معرفتشناسی جان دیویی و رهیافت هرمنوتیکی در فلسفه است. در این مقاله تلاش بر آن است که نشان داده شود، با وجود سرچشمههای فکری متفاوتی که میان دیویی و هرمنوتیسینهایی مانند دیلتای وجود دارد، میتوان همپوشانیهای قابل توجهی میان رهیافت دیویی در معرفتشناسی و رهیافت هرمنوتیکی پیدا کرد، و نشان ...
بیشتر
هدف این مقاله بررسی همانندی میان معرفتشناسی جان دیویی و رهیافت هرمنوتیکی در فلسفه است. در این مقاله تلاش بر آن است که نشان داده شود، با وجود سرچشمههای فکری متفاوتی که میان دیویی و هرمنوتیسینهایی مانند دیلتای وجود دارد، میتوان همپوشانیهای قابل توجهی میان رهیافت دیویی در معرفتشناسی و رهیافت هرمنوتیکی پیدا کرد، و نشان داد که در اساس جهتگیری کلی این دو رهیافت فلسفی یکی است. آنچه در بهوجود آمدن این پیوند نقشی کانونی ایفا میکند مفهوم «تجربه» است. از سویی دیویی با صورتبندی مفهومی از تجربه- که البته خواهیم دید با مفهوم تجربهگرایانهی آن متفاوت است- تلاش میکند بدون توسل به انگارههای متافیزیکی و استعلایی، معرفتشناسی خود را بنا نهد. از سوی دیگر، در هرمنوتیکِ ویلهلم دیلتای نیز مفهوم «تجربهی زیسته» جایگاهی کانونی دارد. این تطبیق آشکار میکند که فهم این دو رهیافت از مفهوم «تجربه» تا چه حد همانند یکدیگر است و همچنین چگونه این همانندی در فهم آنها از تجربه منتهی به موضعگیریهای فلسفی بسیار نزدیک به یکدیگر شده است، تا جایی که میتوان رهیافت معرفتشناسی ابزارانگارانهی دیویی را هرمنوتیکی دانست.
اصغر واعظی؛ اسماعیل قائدی
دوره 4، شماره 2 ، اسفند 1390
چکیده
دیالکتیک الفت و بیگانگی توسط نظریهپردازان هرمنوتیک رمانتیک مطرح شد. ایشان کوشیدند تا با تبیین عناصر مقوم این دیالکتیک، روند وقوع فهم را به تصویر کشند. شلایرماخر در گسترۀ تفسیر دستوری الفت و بیگانگی، هر دو را به زبان و کارکردهای آن ارجاع میدهد. اما در تفسیر فنی یا روانشناختی به گونهای متافیزیک فردیت روی آورده و آن را بنیان بیگانگی ...
بیشتر
دیالکتیک الفت و بیگانگی توسط نظریهپردازان هرمنوتیک رمانتیک مطرح شد. ایشان کوشیدند تا با تبیین عناصر مقوم این دیالکتیک، روند وقوع فهم را به تصویر کشند. شلایرماخر در گسترۀ تفسیر دستوری الفت و بیگانگی، هر دو را به زبان و کارکردهای آن ارجاع میدهد. اما در تفسیر فنی یا روانشناختی به گونهای متافیزیک فردیت روی آورده و آن را بنیان بیگانگی قلمداد میکند. او بر این باور است که با رهیافت به ذهنیت مؤلف میتوان بر این بیگانگی چیره و به فهم متن نائل شد. از نظر وی چنین رهیافتی توسط حدس انجام میپذیرد. بنابراین حدس عامل الفت با فرد بیگانه است. اما گادامر که از یک سو از تبیین روانشناختی شلایرماخر چندان خرسند نیست و بیشتر به حیث تاریخمند فهم نظر دارد و از سوی دیگر وقوع فهم را مستلزم حضور دو عنصر الفت و بیگانگی میداند و فاصلۀ تاریخی و اختلاف افق هرمنوتیکی را عامل بیگانهساز و سنت را مایۀ الفت میداند، معتقد است که فهم همواره طی یک روند دیالکتیکی و بر مبنای تقابل این عناصر به وقوع میپیوندد.
محمد سعید حنایی کاشانی
دوره 3، شماره 1 ، شهریور 1389
چکیده
فلسفه جز کلمه چیزی برای بیان مفاهیم خود در دست ندارد. هرگونه آسانگیری و بیدقتی و بیاعتنایی به تفاوتها و تمایزهای مفهومی کلمات به آشفتگی و پریشانی در فهم اندیشهها میانجامد. از همین رو، در فلسفه، زبان و اصطلاحات و دقت در انتخاب کلمات برای بیان مفاهیم اهمیتی اساسی دارد. نقل و نقد نمونهای از این پریشانی و آشفتگی در کار ترجمه و نیز ...
بیشتر
فلسفه جز کلمه چیزی برای بیان مفاهیم خود در دست ندارد. هرگونه آسانگیری و بیدقتی و بیاعتنایی به تفاوتها و تمایزهای مفهومی کلمات به آشفتگی و پریشانی در فهم اندیشهها میانجامد. از همین رو، در فلسفه، زبان و اصطلاحات و دقت در انتخاب کلمات برای بیان مفاهیم اهمیتی اساسی دارد. نقل و نقد نمونهای از این پریشانی و آشفتگی در کار ترجمه و نیز در کار تفسیر و تأویل نخستین مقصود این مقاله است. «عقل» و «خرد» دو معادلی است که داریوش آشوری در ترجمۀ ممتاز و پُرخوانندۀ خود از چنین گفت زرتشت به ترتیب برای دو واژۀ آلمانی “Vernunft” (انگلیسی: “reason”) و “Weisheit” (انگلیسی: “wisdom”) به کار برده است. این دو معادل گرچه فینفسه برای هریک از این دو اصطلاح درست است، از آنجا که مترجم در ترجمۀ خود گاهی این دو را به جای یکدیگر به کار برده است، بهواسطۀ ترادفی که این دو واژه در زبان فارسی دارند، کلمۀ “Vernunft” نیز گاهی به «خرد» (“Weisheit”) ترجمه شده است و در نتیجه، با از میان رفتن تمایز مفهومی میان «عقل» و «خرد»، سوء تفاهمی بنیادی در فهم اندیشۀ نیچه پدید آمده است. اما کار به همین جا پایان نمییابد. در موارد دیگری، علاوه بر «خرد»، معادلهایی دیگر برای “Weisheit” در فارسی اختیار شده است: «فرزانگی»، «حکمت»، «خردمندی». برای کلمۀ آلمانی “Klug” نیز گاهی از معادل «فرزانه» استفاده شده است، و گاهی از معادل «زیرک» و .... این ترجمههای گوناگون برای کلمهای واحد در متن آلمانی، و نیز ترجمههای انگلیسی، به فهم این «مفهوم» سخت آسیب رسانده است. از همین رو، برای کسی که بخواهد بر اساس این ترجمۀ فارسی به پژوهشی مفهومی در آثار نیچه دست یازد، آشفتگی بسیار در متن موجود است. بنابراین، اصل رجوع به متن اصلی و مطالعۀ انتقادی در اینجا باز ضرورت خود را نشان میدهد. خانم نوشین شاهنده، نویسندۀ زن در تفکر نیچه (قصیدهسرا - روشنگران، ۱۳۸۲؛ پایاننامۀ کارشناسی ارشد ۱۳۸۱)، با استفادۀ غیرانتقادی از ترجمۀ آشوری و بیتوجهی به منبع اصلی، و همچنین نداشتن روششناسی از پیش اندیشیده و معیار برای مطالعۀ متن و تأویل و تفسیر آن، در فصلی از کتاب خود، در شرح تشبیه «خرد» به «زن» در فلسفۀ نیچه، مرتکب اشتباهی بزرگ در داوری دربارۀ معنا و اهمیت و ارتباط این دو مفهوم در اندیشۀ او شده است. روشن کردن رابطۀ «عقل» و «خرد» و مقصود نیچه از تشبیه «خرد» به «زن» دومین مقصود این مقاله است. من، در این پژوهش، با پیروی از سنت علمای مسیحی کتاب مقدس از دو قاعدۀ «نقد فروتر» و «نقد برتر» در بازیابی «متن اصلی» و نیز «فهم متن» و «تأویل و تفسیر» آن پیروی میکنم.