یاسمن سلمانی؛ علی سنایی؛ قربان علمی
دوره 13، شماره 2 ، اسفند 1399، ، صفحه 73-93
چکیده
در این نوشتار جایگاه تجارب عرفانی در روانشناسی فرافردی استانیسلاو گراف از منظر فلسفه ذهن بررسی و تحلیل میشود. گراف برخلاف دیدگاه رایج در روانشناسی آکادمیک، تجارب عرفانی را زمینهای برای دسترسی به سطوح عمیقتر روان و آگاهی میداند. او از الگوی هولوگرافیک در فیزیک بوهم برای تبیین ظهور آگاهی در تمام مراتب هستی استفاده میکند ...
بیشتر
در این نوشتار جایگاه تجارب عرفانی در روانشناسی فرافردی استانیسلاو گراف از منظر فلسفه ذهن بررسی و تحلیل میشود. گراف برخلاف دیدگاه رایج در روانشناسی آکادمیک، تجارب عرفانی را زمینهای برای دسترسی به سطوح عمیقتر روان و آگاهی میداند. او از الگوی هولوگرافیک در فیزیک بوهم برای تبیین ظهور آگاهی در تمام مراتب هستی استفاده میکند و معتقد است که فیزیک نوین در تقابل با جهانبینی نیوتنی-دکارتی، امکان دفاع از واقعنمایی تجربه عرفانی و دسترسی به نظم مستتر جهان را فراهم میسازد. گراف با توجه به نابسندگیهای تفکر فیزیکالیستی، یک الگوی هولوگرافیک از آگاهی ارائه میدهد. به نظر گراف وحدت ارگانیک با عالم یکی از ویژگیهای تجربه عرفانی است. گراف شرایطی مثل بیماری و کمخوابی را نیز زمینهساز تجربه عرفانی میداند که این امر در قالب تقلیل تبیینی قرار میگیرد که لزوماً مورد قبول صاحبان تجربه عرفانی نیست. گراف توصیفات عرفا از تجربه عرفانی را صرفاً با رجوع به مقولات و چارچوب فرهنگی آنها تبیین میکند. لازمۀ چنین دیدگاهی ایجاد تمایز بین تجربۀ محض و تفسیر آن است که با آزمون فکری شفافیت در فلسفه ذهن قابل نقد میباشد.
علی سنایی
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
اصطلاح آگاهی در فلسفۀ ذهن معاصر، ریشه در خوانش روانشناختی دکارت و افلاطونیان کمبریج در قرن هفدهم دارد؛ ولی میتوان افق دیدگاه ارسطو دربارۀ ادراک حسی را از جهاتی خاص به مبحث آگاهی در فلسفۀ امروز نزدیک کرد. ارسطو بحث ادراک حسی را در چارچوب رابطۀ نفس- بدن طرح میکند، بنابراین ابتدا با تحلیل معنایی جوهر، به رابطه نفس- بدن میپردازیم. ...
بیشتر
اصطلاح آگاهی در فلسفۀ ذهن معاصر، ریشه در خوانش روانشناختی دکارت و افلاطونیان کمبریج در قرن هفدهم دارد؛ ولی میتوان افق دیدگاه ارسطو دربارۀ ادراک حسی را از جهاتی خاص به مبحث آگاهی در فلسفۀ امروز نزدیک کرد. ارسطو بحث ادراک حسی را در چارچوب رابطۀ نفس- بدن طرح میکند، بنابراین ابتدا با تحلیل معنایی جوهر، به رابطه نفس- بدن میپردازیم. در مرحله بعد ساختار «ادراک ذهنی ذاتاً آگاه» در علمالنفس ارسطویی تحلیل میشود که قابل تطبیق با نظریۀ بازنمودگرایی مرتبه اول در فلسفۀ ذهن معاصر است. امکان خوانش ناتورالیستی از ادراک در فلسفه ارسطو وجود ندارد، زیرا مبنای رویکرد ناتورالیستی به آگاهی را باید در فیزیک مدرن جستجو کرد. نهایتاً دو خوانش نوین از علمالنفس ارسطو تحت عنوان نظریۀ شخص و کارکردگرایی مطرح و تحلیل انتقادی میشود.
نادر شایگانفر؛ پرویز ضیاء شهابی
دوره 4، شماره 2 ، اسفند 1390
چکیده
موریس مرلوپونتی(1961-1908) اساس تفکرش در کتاب پدیدارشناسی ادراک را بر مفهوم «در- جهان – بودن» استوار کرده است. او به تأسی از هوسرل و هیدگر، سعی دارد در خصوص نسبت ما و جهان تأمل کند. یکی از مفاهیم بسیار مهم در اندیشههای پدیدارشناسانۀ هوسرل، بازگشت به شیئ است که علم معاصر از آن غافل مانده است و مرلوپونتی سعی دارد با تکیه بر طبیعت و شیئ ...
بیشتر
موریس مرلوپونتی(1961-1908) اساس تفکرش در کتاب پدیدارشناسی ادراک را بر مفهوم «در- جهان – بودن» استوار کرده است. او به تأسی از هوسرل و هیدگر، سعی دارد در خصوص نسبت ما و جهان تأمل کند. یکی از مفاهیم بسیار مهم در اندیشههای پدیدارشناسانۀ هوسرل، بازگشت به شیئ است که علم معاصر از آن غافل مانده است و مرلوپونتی سعی دارد با تکیه بر طبیعت و شیئ به تصویر درآمده در آثار سزان، مسئلۀ پدیدارشناسانۀ بازگشت به شیئ و طبیعت را تبیین کند. او میکوشد تا نقاشیهای سزان را حد واسط دو نوع تحویل متمایز یعنی تحویل استعلایی و ذاتگرا قرار دهد و از این طریق شکاف میان این دو تحویل را پر نماید. تحقیق حاضر به شیوهای پدیدارشناسانه به اهتمام مرلوپونتی در خصوص مفهوم طبیعت، شیئ و رهیافت هنرمندانۀ سزان به این مفاهیم میپردازد و سعی دارد تبیین نماید که بنا بر آموزههای مرلوپونتی نقاشیهای سزان چگونه میتواند شکاف میان آگاهی و جهان را پرنماید.
علی مرادخانی
دوره 4، شماره 1 ، شهریور 1390
چکیده
مقالۀ حاضر قصد دارد با تحلیل نخستین بند از «درآمد» کتاب «پدیدار شناسی روح» از منظر شناختشناسی، معضل فلسفۀ جدید را در حوزۀ شناخت، که همانا شکاکیت و گسست بین امر مطلق از یک سو و حوزۀ شناخت از دیگر سو است، حل و فصل کند. تبیین مسأله استوار بر دو استعاره و تلقی از شناخت است؛ شناخت در مقام ابزار و شناخت در مقام واسطه/ رسانه، که اصالت روش را ...
بیشتر
مقالۀ حاضر قصد دارد با تحلیل نخستین بند از «درآمد» کتاب «پدیدار شناسی روح» از منظر شناختشناسی، معضل فلسفۀ جدید را در حوزۀ شناخت، که همانا شکاکیت و گسست بین امر مطلق از یک سو و حوزۀ شناخت از دیگر سو است، حل و فصل کند. تبیین مسأله استوار بر دو استعاره و تلقی از شناخت است؛ شناخت در مقام ابزار و شناخت در مقام واسطه/ رسانه، که اصالت روش را در پی داشته است. «درآمد» پدیدارشناسی با این تلقی از شناخت، از در مخالفت در آمده و حسب منطق درونی پدیدارشناسی روح، به جمع بین امر مطلق و حوزۀ شناخت یا ساحت پدیداری و ناپدیداری واقعیت میپردازد .
علی مرادخانی؛ محمدمهدی اردبیلی
دوره 2، شماره 1 ، شهریور 1388
چکیده
هگل در اواخر فصل مربوط به نیرو و فاهمه از کتاب پدیدارشناسی روح به مفهوم "جهان وارونه" اشاره کرده و بخشی را بدان اختصاص میدهد. اما از سویی به دلیل دشواری خود متن و از سوی دیگر به واسطة جایگاه این بخش در سیر تکوین روح در پدیدار شناسی، درک معنای وارونگی جهان وارونه و چگونگی تحقق این وارونگی به یکی از مشکلات شارحان پدیدارشناسی تبدیل شده ...
بیشتر
هگل در اواخر فصل مربوط به نیرو و فاهمه از کتاب پدیدارشناسی روح به مفهوم "جهان وارونه" اشاره کرده و بخشی را بدان اختصاص میدهد. اما از سویی به دلیل دشواری خود متن و از سوی دیگر به واسطة جایگاه این بخش در سیر تکوین روح در پدیدار شناسی، درک معنای وارونگی جهان وارونه و چگونگی تحقق این وارونگی به یکی از مشکلات شارحان پدیدارشناسی تبدیل شده است. مقاله پیش رو میکوشد تا به این مفهوم، که بیشک یکی از پیچیدهترین مفاهیم موجود در فلسفة هگل است، بپردازد و در حد توان خود تفسیری روشن و جامع از آن، به ویژه جایگاه و نقش ان در کتاب پدیدارشناسی، به دست دهد؛ و دست آخر نیز در راه ارائة تفسیری فراگیر از آن، علاوه بر اشاره به تفاسیر فلسفی مختلف، به حوزههایی غیر از فلسفه (برای مثال روانکاوی و ادبیات) نیز بپردازد.