سمیه رفیقی؛ محمد اصغری؛ محمود صوفیانی
دوره 12، شماره 2 ، بهمن 1398، ، صفحه 71-93
چکیده
تبیین مرلوپونتی از قصدیت عملی به مثابه قصدیتی تنانه و متحرک راه را برای بیان معنای جدیدی از تقویم و عینیت میگشاید. تحلیل او از چنین قصدیتی، ابزاری ملموس و پیشاتأملی، اما معنادار و تنانه برای داشتن جهان و اعیان قصدی فراهم میآورد. مرلوپونتی بر این باور است که آگاهی به واسطه خصلت قصدی خود روی به سوی اعیان خود در جهان دارد. اعیان آگاهی ...
بیشتر
تبیین مرلوپونتی از قصدیت عملی به مثابه قصدیتی تنانه و متحرک راه را برای بیان معنای جدیدی از تقویم و عینیت میگشاید. تحلیل او از چنین قصدیتی، ابزاری ملموس و پیشاتأملی، اما معنادار و تنانه برای داشتن جهان و اعیان قصدی فراهم میآورد. مرلوپونتی بر این باور است که آگاهی به واسطه خصلت قصدی خود روی به سوی اعیان خود در جهان دارد. اعیان آگاهی اموری مشخص و متعین نیستند، بلکه در حوزهای قرار دارند که خود ذاتاً معنادار است و این معنا در مواجه سوژه با آن منکشف میشود. آگاهی برای مواجهه با اعیان از بدن به منزله نظرگاه خود بهره میگیرد. بر این اساس، مرلوپونتی آگاهی را در بدن قرار میدهد و بدن را سوژه- بدنی محسوب میکند که در جهان پیرامون خود حضور دارد و از طریق تجربه ادراکی با اعیان در تماس است. آنچه در طی این تجربه آَشکار میشود نوعی درک پیشاتأملی از جهان محسوس به منزله جایگاه حیات عملی است. سوژه همواره به واسطه بدن خود در درون جهانی که در آن تحقیق و عمل میکند جای دارد و در مواجهه تنانه با اعیان نامتعین، به آنها عینیت میبخشد. این تعینبخشی به واسطه قصدیت جنبشی و وحدت تألیفی بدن روی میدهد. در این مقاله درصدد هستیم تا نقش بدن در این تعینبخشی را بیشتر برجسته نماییم.
محسن باقرزاده مشکی باف؛ محمود صوفیانی
دوره 12، شماره 1 ، مرداد 1398، ، صفحه 59-81
چکیده
بنیان و غایت اندیشه سیاسی ماکیاوللی، زندگی فضیلتمندانه و کسب سعادت نیست چرا که نه تنها اخلاق بلکه دین را به عنوان امور قائم بالذات و خط مشی دهندهی سیاست قلمداد نمیکند بلکه هر دوی آنها را در درون ساحت سیاست و بر حسب میزانسن میان نیروهای سیاسی باز تعریف میکند. بنابراین ماکیاوللی به سیاست خودآیینی میدهد و منطق درونی سیاست را به ...
بیشتر
بنیان و غایت اندیشه سیاسی ماکیاوللی، زندگی فضیلتمندانه و کسب سعادت نیست چرا که نه تنها اخلاق بلکه دین را به عنوان امور قائم بالذات و خط مشی دهندهی سیاست قلمداد نمیکند بلکه هر دوی آنها را در درون ساحت سیاست و بر حسب میزانسن میان نیروهای سیاسی باز تعریف میکند. بنابراین ماکیاوللی به سیاست خودآیینی میدهد و منطق درونی سیاست را به مثابهی علمی مستقل مورد بررسی قرار میدهد. ماکیاوللی نجات میهن، دوام دولت و آزادی مردم را به عنوان اساس و غایت اندیشه سیاسی معرفی میکند و با دو اصطلاح خاص خود یعنی حقیقت موثر و ویرتو، به تکوین انتولوژی یا اتمسفر جدیدی که این ساحت جدید بدان نیازمند است، میپردازد و راه را برای غایت مذکور هموار میکند. با حقیقت موثر منطق میان «بود و نمود» و «عمل و اثر» را بر هم میزند تا ساختار دیالکتیکی جدیدی از معنای فضلیت در جهت نجات میهن ایجاد کند و با ویرتو نه تنها قدرت را از چنگال بخت بیرون میکشد بلکه ایدهی ویرتو را صرفاً معادل هر خصلتی میداند که در حفظ زندگی و حراست از آزادی کشور عملا به کار آید. و در نهایت فضیلت را تنها به ابزاری در دست سیاست برای دوام میهن تنزل میدهد.
حوریه باکویی کتریمی؛ محمود صوفیانی
دوره 10، شماره 2 ، اسفند 1396، ، صفحه 19-38
چکیده
خوانش دریدا از مفهوم «اکنون» در بستر انتقادهایی که به آن وارد میسازد آشکار میشود؛ انتقادهایی که با پیشفرض انکار متافیزیک حضور همراه است. وی با قرار دادن پدیدارشناسی در ذیل متافیزیک حضور آن را جزو همان سنت رایج فلسفه غربی قلمداد میکند و راه حل رهایی فلسفه خود را از این چارچوب متداول، توجه به جنبه مقابل حضور یعنی، غیریت میداند. ...
بیشتر
خوانش دریدا از مفهوم «اکنون» در بستر انتقادهایی که به آن وارد میسازد آشکار میشود؛ انتقادهایی که با پیشفرض انکار متافیزیک حضور همراه است. وی با قرار دادن پدیدارشناسی در ذیل متافیزیک حضور آن را جزو همان سنت رایج فلسفه غربی قلمداد میکند و راه حل رهایی فلسفه خود را از این چارچوب متداول، توجه به جنبه مقابل حضور یعنی، غیریت میداند. دریدا بر این اساس که اکنون نشاندهنده حضور است آن را نقد میکند. نقد اصلی وی به اکنون براساس دو امکان به ظاهر ناسازگار در این مفهوم شکل میگیرد. این دو امکان عبارتند از: اکنون منبسط، اکنون در حالت پیوستگی با یادسپاری و پیشنگری و دیگری اکنون بهمثابه نقطه منشاء با خصلت آغازین بودنش. در این نوشتار میکوشیم تا ضمن بیان انتقادها به منظور فهم خوانش دریدا، با اشاره به حد بودن انطباع اولیه و ساختار سهپایهای اکنون پاسخی برای آن عرضه داریم. بر اساس حد بودن انطباع اولیه و در نتیجه عدم استقلال آن از طرفین حد، تلقی آن به صورت نقطه منشاء منتفی میگردد و ادراک یک عین، ادراکی دارای دیرند خواهد بود. ساختار سه پایهای اکنون، پیوستاری متقابل از انطباعات اولیه و یادسپاری و پیشنگری را فراهم میسازد که بر پایهی آن هیچ انطباع اولیهای به تنهایی (به صورت نقطه منشاء) و بدون در نظر گرفتن این پیوستگی قابل درک نیست.