فلسفۀ اولی یا مابعدالطبیعه بنیادیترین دانش است. نیاز همۀ دانشها به مابعدالطبیعه نهفقط در سلسلۀ طولی دانشهاست، که مفاهیم آن نیز به دانشها وارد شده است و آنها را از درون به خود وابسته کرده است. اصلیترین مفاهیم مابعدالطبیعه سه مفهوم است: وجود و عدم و ماهیت (= هستی و نیستی و چیستی= بود و نبود و نمود). نمیتوان بحثی از مباحث ...
بیشتر
فلسفۀ اولی یا مابعدالطبیعه بنیادیترین دانش است. نیاز همۀ دانشها به مابعدالطبیعه نهفقط در سلسلۀ طولی دانشهاست، که مفاهیم آن نیز به دانشها وارد شده است و آنها را از درون به خود وابسته کرده است. اصلیترین مفاهیم مابعدالطبیعه سه مفهوم است: وجود و عدم و ماهیت (= هستی و نیستی و چیستی= بود و نبود و نمود). نمیتوان بحثی از مباحث مابعدالطبیعه را بدون حضور صریح یا ضمنی این سه مفهوم تصور یا تصدیق کرد. عموماً فلسفهها وجود و ماهیت را بیشتر کانون توجه قرار دادهاند، بیآنکه به عدم توجه نکرده باشند. ازاینرو، عدم و بحثهای ناظر به آن بیشتر بهصورتِ استطرادی در کتابهای فلسفی مطرح شدهاند. در این نوشتار میکوشیم نشان دهیم که سهم عدم در به سامان رسیدن دانش مابعدالطبیعه و مباحث آن تا چه اندازه است. پس از نشاندادن موقعیت شناخت عدم در مباحث معرفتشناسی، خداشناسی و جهانشناسی، طرح یک مابعدالطبیعه دربارۀ عدم پیشنهاد میشود که مابعدالطبیعۀ وجودی و ماهوی را کامل میکند. نتیجۀ این پژوهش ضرورت شناخت عدم و احکام آن بهدلیلِ حضور وسیع آن در مباحث مابعدالطبیعه و بهتبعِ آن در سایر علوم است.