افلاطون در برخی از آثار خود، از دو بُعد معرفتشناختی و جهانشناختی، دیدگاهی بدبینانه دارد. از جنبۀ معرفتشناختی، افلاطون پس از آنکه در رسالههای آغازین خود، دیالکتیک سقراطی و در کراتولوس، هرگونه روش متکی بر زبان و واژگان را در معرفتبخشی ناکارآمد یافت، در فایدون به این دیدگاه فراگیرتر رسید که آدمی در این جهان به سبب موانع گوناگون ...
بیشتر
افلاطون در برخی از آثار خود، از دو بُعد معرفتشناختی و جهانشناختی، دیدگاهی بدبینانه دارد. از جنبۀ معرفتشناختی، افلاطون پس از آنکه در رسالههای آغازین خود، دیالکتیک سقراطی و در کراتولوس، هرگونه روش متکی بر زبان و واژگان را در معرفتبخشی ناکارآمد یافت، در فایدون به این دیدگاه فراگیرتر رسید که آدمی در این جهان به سبب موانع گوناگون جسمانی از کسب معرفت باز میماند. بنابراین، بدبینی افلاطون متوجه جسم و جهان است و ریشه در دوگانهانگاری اورفیوسی دارد. او در برخی از آثار خود، تحت تأثیر هسیود، نگاه بدبینانهای به وضع جهان و زندگی آدمی در آن دارد، و در برخی دیگر از آثارش بر زیبایی و سامانمندی جهان تأکید میورزد؛ با این حال، چنین مینماید که او، حتی در این دسته از آثار، جسم را منشأ شر میداند: شر اخلاقی را نتیجۀ گرایش روح به جسم، و شر وجودی را ناشی از قصور جسم در پذیرش صورت.