سید مصطفی شهرآیینی؛ مریم غازی
دوره 8، شماره 2 ، اسفند 1394، ، صفحه 185-202
چکیده
«مناظره» سنت غالب و رایج در نگارش آثار فلسفی از سدههای میانه تا روزگار دکارت بود و دکارت با بهکارگیری »مدیتیشن» در نگارش تأملات، سبکی بدیع در فلسفهورزی عرضه داشت. این سبک که نخستین بار مارکوس اورلیوس رواقی آن را بهکار بسته بود، در اصل، ویژة متون دینی ـ اخلاقی بوده و از آن برای ایجاد حالت توبه نسبت به گذشته و در مرحلة بعد، ...
بیشتر
«مناظره» سنت غالب و رایج در نگارش آثار فلسفی از سدههای میانه تا روزگار دکارت بود و دکارت با بهکارگیری »مدیتیشن» در نگارش تأملات، سبکی بدیع در فلسفهورزی عرضه داشت. این سبک که نخستین بار مارکوس اورلیوس رواقی آن را بهکار بسته بود، در اصل، ویژة متون دینی ـ اخلاقی بوده و از آن برای ایجاد حالت توبه نسبت به گذشته و در مرحلة بعد، نهادینهسازی تربیتی تازه در مخاطب بهره میگرفتهاند. دکارت نخستین کسی است که در سدة هفدهم، بهقصد وضع معنای تازهای از فلسفهورزی و تربیت نسل جدیدی از اهل فلسفه، در اصلیترین اثر فلسفی خود، تأملات در فلسفة اولی از این سبک بهره میبرد. او نخست، میکوشد با بهرهمندی از شکاکیت فراگیر در آن دوران، ذهن خواننده را از همة آنچه تا آن روزگار درست میدانسته، بپیراید. دوم، از روش ترکیب که در آن روزگار در همۀ متون فلسفی رایج بود و تنها بر اساس حافظه شکل گرفته بود، فاصله میگیرد و با الگوگیری از ریاضیات و هندسه، روش شهودمحور تحلیل را در نگارش به سبک مدیتیشن، اساس کار خود قرار میدهد. او با این کار بستر را برای شهود حقایق فلسفی در ذهن خوانندگان چنان فراهم میآورد که پس از خواندن تأملات ششگانه، انسانهایی تازه با ذهنیتی تازه نسبت به انسان، خدا و جهان تربیت شده باشند. به دیگر سخن، او از حکمت نظری رایج بهسوی حکمتی عملی حرکت میکند.
راضیه زینلی؛ سید مصطفی شهرآیینی
دوره 7، شماره 1 ، شهریور 1393
چکیده
کییرکهگور با تکیه بر تفکر انفسی، توجه را از عالم خارج به فرد انسانی معطوف ساخت. او با تأکید بر فرد انسانی و احوالات مخصوص او، تعریفی جدید از انسان ارائه کرد و ادبیات جدیدی را وارد فلسفه ساخت و از آن پس، مفاهیمی نظیر اضطراب، نومیدی، تهوع و... به کلیدواژههای اساسی اگزیستانسیالیسم تبدیل شدند. در اندیشة ژان پل سارتر نیز توجه به این ...
بیشتر
کییرکهگور با تکیه بر تفکر انفسی، توجه را از عالم خارج به فرد انسانی معطوف ساخت. او با تأکید بر فرد انسانی و احوالات مخصوص او، تعریفی جدید از انسان ارائه کرد و ادبیات جدیدی را وارد فلسفه ساخت و از آن پس، مفاهیمی نظیر اضطراب، نومیدی، تهوع و... به کلیدواژههای اساسی اگزیستانسیالیسم تبدیل شدند. در اندیشة ژان پل سارتر نیز توجه به این مسائل و اهتمام به آنها به اوج رسید. اضطراب از اولین احوالاتی است که فردِ هستیدار با آن درگیر است. کییرکهگور دو رویکرد متفاوت به این مقوله دارد؛ یکی نگاه او در کتاب ترس و لرز است که در آنجا یقین ایمانی را عامل اصلی اضطراب میداند؛ یقینی که برگرفته از اعتماد به خداست. رویکرد دیگر او در کتاب مفهوم اضطراب مطرح میشود که او در آنجا، با نگاهی روانکاوانه، ریشۀ اضطراب را در گذشتۀ گناهآلود فرد میجوید. سارتر نیز به مانند کییرکهگور تعریفی خاص از انسان ارائه میدهد و مهمترین خصوصیت او را انتخاب و آزادی میداند. از آنجاییکه انسان پیوسته در موضع انتخاب قرار میگیرد، با آیندهای نامعلوم مواجه است که همین مواجهه، بر اضطراب او میافزاید. در این مقاله، مفهوم اضطراب را که از مفاهیم اساسی اگزیستانسیالیسم است، از منظر کییرکهگور و سارتر بررسی میکنیم و به تأثیرپذیری سارتر از کییرکهگور در این زمینه و اشتراکات و افتراقات آنها میپردازیم