علمی - پژوهشی
حمیدرضا هاشمی
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
بدون شک نظریۀ وحدت شخصی حقیقت وجود را میتوان از تأثیرگذارترین نظریهها در عرصۀ عرفان نظری و ادبیات عرفانی و فلسفۀ صدرالمتألهین شیرازی برشمارد. این دیدگاه با تکیه بر شهود عرفانی، چشم انداز جهان هستی را اینگونه ترسیم مینماید که تنها در جهان هستی یک واقعیت است که خود را در تعینات و صورتهای گوناگون نمایان ساخته است. پذیرش و هضم ...
بیشتر
بدون شک نظریۀ وحدت شخصی حقیقت وجود را میتوان از تأثیرگذارترین نظریهها در عرصۀ عرفان نظری و ادبیات عرفانی و فلسفۀ صدرالمتألهین شیرازی برشمارد. این دیدگاه با تکیه بر شهود عرفانی، چشم انداز جهان هستی را اینگونه ترسیم مینماید که تنها در جهان هستی یک واقعیت است که خود را در تعینات و صورتهای گوناگون نمایان ساخته است. پذیرش و هضم چنین نگرشی از سوی عقل آدمی که از طریق تجزیه و مرزبندی میان واقعیتها به آنها آگاهی یافته و آنها را از یکدیگر بازمیشناسد، کاری ناممکن مینماید. دیدگاه وحدت وجود در صورتی قابل فهم و مقبول میافتد که بتواند تبیینی روشن از فرآیند بسط حقیقتی واحد را ارایه نماید. این نوشتار در ابتدا به بازخوانی چنین فرآیندی پرداخته و مفاهیم کلیدی (تعین، تجلی، اعیان ثابته و ...) در آن را معرفی و در پایان پاره ای از نتایج هستیشناسانه و معرفتشناسانه آن را رصد خواهد نمود.
علمی - پژوهشی
احمد علی اکبر مسگری؛ سید محمد مهدی ساعتچی
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
هگل طرح سوبژکتیو و تقلیلگرایانۀ پروژۀ زیباییشناسی در فلسفۀ عصر روشنگری را در نظام فلسفی خود دگرگون کرده و مسیر تازهای را جایگزین آن میکند، به طوری که در این رویکرد تازه، موضوع «ذوق» جای خود را به بازاندیشی پیرامون نسبت هنر و حقیقت میدهد. هگل با تجدید نظر در میراث اندیشۀ روشنگری و به تبع آن، ممتاز کردن هنر در حیطۀ زیباییشناسی ...
بیشتر
هگل طرح سوبژکتیو و تقلیلگرایانۀ پروژۀ زیباییشناسی در فلسفۀ عصر روشنگری را در نظام فلسفی خود دگرگون کرده و مسیر تازهای را جایگزین آن میکند، به طوری که در این رویکرد تازه، موضوع «ذوق» جای خود را به بازاندیشی پیرامون نسبت هنر و حقیقت میدهد. هگل با تجدید نظر در میراث اندیشۀ روشنگری و به تبع آن، ممتاز کردن هنر در حیطۀ زیباییشناسی (که پیشتر زیبایی طبیعی و هنری را در بر میگرفت) آن را صراحتاً نمودی از حقیقت در جریانی تاریخی خواند. در نظام کلی فلسفۀ هگل، هنر به همراه دین و فلسفه، عظیمترین نمود تجلی حقیقت است، لیکن در امر محسوس. زیباییشناسی هگل با رویکرد دیالکتیکی خود، بدون قصد بازگشت به دوره پیشانقدی، به دنبال گشودن افق تازهای برای فلسفۀ هنر و در نتیجه، آگاهی تکاملیافتهتری در مسیری تاریخی به هنر است. در این پارادایم نوین، هنر به قلمرو حقیقت ارتقا مییابد، قلمروی که با فلسفه مشترک است، و بنابراین گذر از زیباییشناسی صرف را به فلسفۀ هنر ممکن میسازد. بدین ترتیب، عطف توجه به زیبایی هنری و پیوند دادن آن با حقیقت و فلسفه، دگرگونیهای دامنهداری را در این زمینه به دنبال دارد. پیرو پرداختن به زیبایی هنری به جای طبیعی، مفهوم هنر و زیبایی، تحت عنوان بیانی انسانی و تاریخی، در راستای آگاهی و آزادی قرار میگیرد. از این رو، هنر و فلسفه به قلمرو واحدی تعلق دارند و دیگر بیگانه باهم در نظر گرفته نمیشوند، اگرچه ظاهراً به بیان هگل، فلسفه در جایگاهی برتر از هنر نشانده شود.
علمی - پژوهشی
محمدرضا شریف زاده؛ اسماعیل بنی اردلان
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
این مقاله به تبیین اهمیت تحلیل فلسفی در رویکرد دانتو برای تعریف هنر میپردازد. فلسفۀ هنر دانتو در تلاقی سنت فلسفی قارهای و تحلیلی قرار دارد، ضمن آنکه رویکرد او به فلسفۀ هنر را میتوان پساتحلیلی نیز خواند. دانتو علیرغم ممنوعیت نوویتگنشتاینیها برای تعریف هنر، تلاش دارد که تعریف کاملی از آن ارائه دهد. در نظریۀ او با عنوان «عالم ...
بیشتر
این مقاله به تبیین اهمیت تحلیل فلسفی در رویکرد دانتو برای تعریف هنر میپردازد. فلسفۀ هنر دانتو در تلاقی سنت فلسفی قارهای و تحلیلی قرار دارد، ضمن آنکه رویکرد او به فلسفۀ هنر را میتوان پساتحلیلی نیز خواند. دانتو علیرغم ممنوعیت نوویتگنشتاینیها برای تعریف هنر، تلاش دارد که تعریف کاملی از آن ارائه دهد. در نظریۀ او با عنوان «عالم هنر» میتوان با تکیه بر رویکرد فلسفی گستردهتر مبنی بر همتایان تمایزناپذیر، الزام حضور فلسفه را در هنر دانستن چیزی عیان ساخت. در نظر دانتو، گسترش تاریخ هنر در حدود سال 1964 همزمان با عرضۀ جعبههای صابون بریلوی وارهول به پایان می-رسد. از این بابت میتوان نتیجه گرفت که ما دیگر قادر نیستیم به لحاظ ادراکی بین اثر هنری و شیئ روزمره تمایز قائل شویم. بدین ترتیب، آنچه یک اثر هنرى را از یک شیئ معمولى متمایز مىسازد، وجود یک نظریه هنرى است؛ همانطورکه در هر دورهای از تاریخ، آگاهانه یا ناآگاهانه، در تعیین هنر از غیر هنر، نظریهای درکار بوده است. اما امروزه، این امر، وجه تازهای به خود گرفته است، همچنانکه هنر فراتر از چارچوب تجربه زیباشناختی رفته و با مسائل سیاسی، فرهنگی، فلسفی و ... درگیر شده است.
علمی - پژوهشی
رضا صفری کندسری؛ حسین واله
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
مسأله ذهن و بدن یکی از مسایل اساسی فلسفه است که به رابطه حالات ذهنی و حالات مغزی (فیزیکی) میپردازد. دوگانهانگاری جوهری، حالات ذهنی را متمایز از حالات بدنی میداند و هر کدام از نفس و بدن را دو جوهر متفاوت میداند که ویژگیهای خاص خودشان را دارند. رفتارگرایی حالات ذهنی را حالات رفتاری میداند و حالات ذهنی را به حالات رفتاری تقلیل ...
بیشتر
مسأله ذهن و بدن یکی از مسایل اساسی فلسفه است که به رابطه حالات ذهنی و حالات مغزی (فیزیکی) میپردازد. دوگانهانگاری جوهری، حالات ذهنی را متمایز از حالات بدنی میداند و هر کدام از نفس و بدن را دو جوهر متفاوت میداند که ویژگیهای خاص خودشان را دارند. رفتارگرایی حالات ذهنی را حالات رفتاری میداند و حالات ذهنی را به حالات رفتاری تقلیل میدهد. نظریه اینهمانی حالات ذهنی را حالات مغزی میداند. کارکردگرایی نظریهای است که حالات ذهنی را حالات کارکردی میداند که با توجه به درونداد، برونداد و سایر حالات ذهنی نقش کارکردی را ایفا میکند و حالات ذهنی را به حالات رفتاری، مغزی و فیزیکی تقلیل نمیدهد. در این مقاله پس از تبیین مسأله ذهن و بدن، در ابتدا به دیدگاههای دوگانهانگاری جوهری، رفتارگرایی، اینهمانی ذهن و مغز و اقسام و نقد آنها خواهیم پرداخت. سپس با مقایسه کارکردگرایی با نظریات دیگر به تبیین کارکردگرایی و اقسام آن خواهیم پرداخت.
علمی - پژوهشی
لیلا سیاوشی
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
به باور هوسرل تحت تأثیر علم گالیلهای، جهان عینیِ علم که در اندیشه انسان غربی جدید به عنوان واقعیت قلمداد میشود، جانشین زیستجهان یعنی جهان تجربه مشترک شده است. هوسرل از یک سو در مخالفت با نظر عینی بر جهان تأکید میکند که زیستجهان «بنیاد ِمعنی» تفکر علمی و حوزه بداهتهای اولیه است. از سوی دیگر به نظر او نتایج علمی برای زیستجهان ...
بیشتر
به باور هوسرل تحت تأثیر علم گالیلهای، جهان عینیِ علم که در اندیشه انسان غربی جدید به عنوان واقعیت قلمداد میشود، جانشین زیستجهان یعنی جهان تجربه مشترک شده است. هوسرل از یک سو در مخالفت با نظر عینی بر جهان تأکید میکند که زیستجهان «بنیاد ِمعنی» تفکر علمی و حوزه بداهتهای اولیه است. از سوی دیگر به نظر او نتایج علمی برای زیستجهان اعتبار دارند و به ساختار زیستجهان افزوده میشوند. ابتدا هوسرل در بستر نقادیِ علم عینی مفهوم زیستجهان را مطرح میسازد، اما با توصیف زیستجهان ذهنی- نسبی که خودش علوم را در بر میگیرد، دیگر زیستجهان نمیتواند موضوعی جزئی درون مسأله عام علوم عینی باقی بماند. از زیستجهان ذهنی- نسبی ساختارهای نامتغیر و مشترکی انتزاع میشود که آپریوری کلی زیستجهان را آشکار میسازند. بنابراین زیستجهان که در ابتدا به عنوان مسألهای جزئی و فرعی درون مسأله عام علم عینی یعنی در نقش اساسی این علوم ظاهر میشود، در نهایت به تعبیر هوسرل، به مثابه مسأله حقیقی و کلی برای فلسفه آشکار میگردد. این نوشتار تلاش میکند که از چشم انداز تحلیل نسبت زیستجهان و علم، مفهوم زیستجهان به عنوان مسأله حقیقی و کلی را نشان دهد.
علمی - پژوهشی
علی سنایی
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
اصطلاح آگاهی در فلسفۀ ذهن معاصر، ریشه در خوانش روانشناختی دکارت و افلاطونیان کمبریج در قرن هفدهم دارد؛ ولی میتوان افق دیدگاه ارسطو دربارۀ ادراک حسی را از جهاتی خاص به مبحث آگاهی در فلسفۀ امروز نزدیک کرد. ارسطو بحث ادراک حسی را در چارچوب رابطۀ نفس- بدن طرح میکند، بنابراین ابتدا با تحلیل معنایی جوهر، به رابطه نفس- بدن میپردازیم. ...
بیشتر
اصطلاح آگاهی در فلسفۀ ذهن معاصر، ریشه در خوانش روانشناختی دکارت و افلاطونیان کمبریج در قرن هفدهم دارد؛ ولی میتوان افق دیدگاه ارسطو دربارۀ ادراک حسی را از جهاتی خاص به مبحث آگاهی در فلسفۀ امروز نزدیک کرد. ارسطو بحث ادراک حسی را در چارچوب رابطۀ نفس- بدن طرح میکند، بنابراین ابتدا با تحلیل معنایی جوهر، به رابطه نفس- بدن میپردازیم. در مرحله بعد ساختار «ادراک ذهنی ذاتاً آگاه» در علمالنفس ارسطویی تحلیل میشود که قابل تطبیق با نظریۀ بازنمودگرایی مرتبه اول در فلسفۀ ذهن معاصر است. امکان خوانش ناتورالیستی از ادراک در فلسفه ارسطو وجود ندارد، زیرا مبنای رویکرد ناتورالیستی به آگاهی را باید در فیزیک مدرن جستجو کرد. نهایتاً دو خوانش نوین از علمالنفس ارسطو تحت عنوان نظریۀ شخص و کارکردگرایی مطرح و تحلیل انتقادی میشود.
علمی - پژوهشی
علی اوجبی
دوره 6، شماره 2 ، اسفند 1392
چکیده
میر قوامالدین محمد رازی تهرانی(درگذشتۀ 1093 ق) یکی از حکمای عصر صفوی و از نمایندگان و شارحان مکتب ملارجبعلی تبریزی(درگذشتۀ 1080 ق) در حوزۀ فلسفی اصفهان به شمار میآید. میر قوام الدین رازی تهرانی، همانند استادش، ملارجبعلی تبریزی، از منتقدان جدی آرای ملاصدرا است. او در مواضع متعدد از آثارش، به نقد مبانی و مسائل بنیادین فلسفة ملاصدرا پرداخته ...
بیشتر
میر قوامالدین محمد رازی تهرانی(درگذشتۀ 1093 ق) یکی از حکمای عصر صفوی و از نمایندگان و شارحان مکتب ملارجبعلی تبریزی(درگذشتۀ 1080 ق) در حوزۀ فلسفی اصفهان به شمار میآید. میر قوام الدین رازی تهرانی، همانند استادش، ملارجبعلی تبریزی، از منتقدان جدی آرای ملاصدرا است. او در مواضع متعدد از آثارش، به نقد مبانی و مسائل بنیادین فلسفة ملاصدرا پرداخته است. در این جستار سعی میشود پس از معرفی مختصر رازی و آثار او، به مخالفت او در قبال نگرش وجودی ملاصدرا در محورهایی چون موضوع فلسفه، اشتراک معنوی وجود، اصالت وجود، مجعولیت وجود و وحدت تشکیکی وجود بپردازیم. افزون بر آن، در این مقاله، مهمترین آرا و اندیشههای ناسازگار با حکمت بطور عام و حکمت صدرایی بطور خاص، از جمله اطلاق واجب بر خدا و انقسام واجب به بالذات و بالغیر، مورد بررسی قرار میگیرد.