ارائۀ تعریفی از کنش سیاسی و سوژۀ سیاسی آن، برای سیاستی رهاییبخش، دغدغۀ بسیاری از اندیشمندان سیاسی بوده است. در این میان اندیشۀ چپ از این دغدغه بیبهره نماندهاست، و حتا شاید بیش از بقیۀ نحلهها بدان پرداخته است. در این مقاله کوشیدهایم تا بر اندیشۀ برخی از چهرههای شاخص چپ نو، بهویژه آلن بدیو و ژاک رانسیر، تأمل کنیم، متفکرانی که با تفاوتهایی از آرای ژاک لاکان تأثیر پذیرفتهاند. در این مسیر تلاش آنها را در صورتبندی تعریفی متفاوت، و بنابر ادعا، جهانشمول از کنش و کنشگر سیاسی دنبال کنیم. در این مقاله خواهیم دید که آیا این اندیشمندان در رسیدن به تعریفی نو، و بنابر تعریف، «رهاییبخش» از کنش و سوژه آن به توفیق رسیدهاند و طرحی نو در اندیشۀ سیاسی درانداختهاند یا صرفاً با تکرار همان مضامین در هیئتی بهظاهر متفاوت، همان نسخههای کلاسیک را از نو تجویز کردهاند.