1
کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه الزهرا (نویسنده مسئول
2
دانشیار دانشگاه الزهرا
چکیده
بخشی از آنچه در این دنیا به فهم و تجربۀ انسان در میآید، ملائم طبیعت وی نیست. از سویی، استدلال و باور به وجود خداوند حکیم، قادر و عادل مطلق برای متألهان از جمله امور انکارناشدنی است. مسئلۀ شر در دوران معاصر بیشتر حاصل صورتبندی گزارههایی است که خمیرمایۀ اصلی آنها برگرفته از همین دو جنبۀ فهم و تجربۀ انسانی است. منطقاً و به لحاظ تاریخی پیش از چنین صورتبندی نوعی ناسازگاری در این دو جنبه به نظر میآمده که متألهان و فلاسفه را به تأمل واداشته است، چرا که با نظر به عالم، خصوصاً درد و رنج (شر) در عالم و مخلوق خدای حکیم و قادر و عادل مطلق دانستن آن، به طور طبیعی و در بدو امر ناسازگاری دیده میشود و پرسشی مطرح میشود مبنی بر اینکه چگونه است که چنان خدایی چنین عالمی را خلق کرده است؟ ملاصدرا برای حل مسائل ناشی از این ناسازگاری از نظریۀ نیستی انگاری شر دفاع کرده و آن را به امر عدمی، اعم از عدم ذات یا عدم کمال ذات، تحلیل نموده است. نظریۀ عدمی بودن شر با معضلی به نام شرّ ادراکی مواجه است که بنا بر ادعای آن، بعضی از وجودات، بالذات، به شر متصف میشوند. اما او در این باره یکسان نمیاندیشد. بیان تحول دیدگاه ملاصدرا در این مسئله، مهمترین یافته تحقیق حاضر است. منشأ این تحول، تأثر ملاصدرا از نصوص دینی (آیات و روایات) است.