مقایسۀ تلقی دریدا و ناصرخسرو در نسبت گفتار و نوشتار

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه مازندران

چکیده

دریدا بر آن است تا بنیان‌های فلسفی غرب را با روش ساختارزدایی به چالش بکشد. اما روش بودن ساختارزدایی، به معنای امری متعین و دارای هویتی مستقل نیست، بلکه به بیان دریدا، آن همچون ویروس بی‌جانی است که با وجود تن میزبان به حرکت در می‌آید. به باور دریدا، بنیان‌های اندیشۀ غربی بر مفاهیمی دوگانه استوار است، به گونه‌ای که سویه‌های صورتبندی شده در ذیل مفهوم حضور نظیر: معقول، صادق، خیر، مرد، گفتار ... در پیوندی عمیق با یکدیگر، پارادایم لوگوس محوری را رقم می‌زنند. یکی از مهم‌ترین مسیرهایی که دریدا در این جهت طی می‌کند، نقد گفتار محوری و نوشتار ستیزی اندیشۀ غربی است. دریدا در آثار گوناگون خود به اعاده حیثیت از نوشتار میپردازد. ناصرخسرو نیز در آثار گوناگون خود، بویژه در کتاب زاد المسافرین، به تأمل درباره ماهیت نوشتار و گفتار و رابطۀ آنها با یکدیگر می‌پردازد. اما او راهی غیر از راه گفتارمحوران و نوشتارمحوران در پیش می‌گیرد. ناصرخسرو با طرح مسأله شناخت، گفتار و نوشتار را گام‌های ضروری و حتمی تکوین معرفت‌شناسی می‌داند. گفتار و نوشتار در رابطه‌ای دیالکتیکی به هم گره خورده‌اند. این مقاله دیدگاه دریدا و ناصر خسرو را در کنار هم مورد بررسی قرار می‌دهد.

کلیدواژه‌ها