سیطرۀ منطق گزارهای بر مشی فلسفیِ ویتگنشتاین اول که در تعابیری چون تصویر، بازنمایی، تطابق و تناظر رخ مینمایانند از یک سو، و روح حاکم بر جریان تحلیلی با درونمایههای علمگرا، متافیزیکستیز و منطقمحورش از دیگر سو، دعویِ تاریخگراییِ ویتگنشتاین و التفات وی به تلقی مرسوم هرمنوتیکی را به چالش میکشند. این در حالی است که دلالتهای تاریخی نهفته در رویۀ زمینهگرایانۀ ویتگنشتاین دوم در سایه تعابیری چون عرف، بازی، قاعده، فرهنگ و زبان مشترک هستند، که تاریخگراییِ خفیف وی را موجه مینمایند. در مقابل، تاریخ از ارکان کلیدی سامانۀ هرمنوتیکی گادامر است، که ارتباط آن با زمانمندی و سنت، بدیهی است. در نهایت، باوجود واگراییِ محتواییِ انکارناشدنی، تأکید بر ابعاد زمینهگرایی مذکور، تقریب نسبی اندیشههای ویتگنشتاین دوم و گادامر را در این حوزه، موجب میشود.