مبناگرایی یکی از نظریههای مطرح درباب ساختار معرفت و توجیه است. این نظریه همانند سایر نظریههای موجود در این زمینه، با انتقادات فراوانی روبرو شدهاست. برخی از این انتقادات به طور کلی ساختار مبناگرایانهی توجیه را مورد تردید قرار می دهند و سعی در رد باورهایپایه یا اثبات ساختاری متقارن در باورهای موجه دارند. برخی دیگر از آنها، تنها چند تقریر از این نظریه را به نقد میکشند و اموری مانند توجیه غیرباوریِ باورهای پایه، خطاناپذیری آنها یا استنتاج باورهای پایه از باورهای پدیداری را انکار میکنند. به منظور تقریر این انتقادات و پاسخگویی بدانها، تحقیق حاضر در سه بخش اصلی تدوین گشته است. بخش نخست به بررسی انتقادات وارد بر وجود باورهایی که به صورت غیراستنتاجی موجه هستند، می پردازد. در بخش دوم سعی شده تا انتقادات مطرح در زمینه توجیه غیرباوریِ باورهای پایه تقریر گردد و بخش سوم به صورت خاص به انتقادات وارد بر مبناگرایی سنتی میپردازد. به نظر میرسد با وجود انتقادات فراوان، این نظریه همچنان معقولترین نظریه درباب ساختار توجیه است.