به عقیدۀ پیروان نظریۀ «اساس»، «جزئی برهنه» مفهومی ضروری و لازمۀ هستیشناختی «جزئیهای انضمامی» یا همان اشیاء معمولی و روزمره است. به عقیدۀ اینان، یک جزئی انضمامی مجموعهای مرکب از کیفیات و هستندهای متفاوت به نام اساس است که همچون موضوع و حامل کیفیات عمل کرده و امکان اجتماع آنها در این مجموعه، تغییر آنها و هویت و فردیت جزئیهای انضمامی را میسر میسازد. در این نوشتار پس از معرفی مفهوم اساس به عنوان جزئی برهنه و بررسی دلایل ایجابی و سلبی آن، برمبنای ضعفهای این نظریه نشان خواهیم داد که مفهوم اساس بدون لحاظ صورتهای نوعیه مورد نظر ارسطو و حکمای اسلامی، مفهومی نارسا و ناقص است و نمیتوان برای تبیین جزئیهای انضمامی از آن بهره برد.