به باور هوسرل تحت تأثیر علم گالیلهای، جهان عینیِ علم که در اندیشه انسان غربی جدید به عنوان واقعیت قلمداد میشود، جانشین زیستجهان یعنی جهان تجربه مشترک شده است. هوسرل از یک سو در مخالفت با نظر عینی بر جهان تأکید میکند که زیستجهان «بنیاد ِمعنی» تفکر علمی و حوزه بداهتهای اولیه است. از سوی دیگر به نظر او نتایج علمی برای زیستجهان اعتبار دارند و به ساختار زیستجهان افزوده میشوند. ابتدا هوسرل در بستر نقادیِ علم عینی مفهوم زیستجهان را مطرح میسازد، اما با توصیف زیستجهان ذهنی- نسبی که خودش علوم را در بر میگیرد، دیگر زیستجهان نمیتواند موضوعی جزئی درون مسأله عام علوم عینی باقی بماند. از زیستجهان ذهنی- نسبی ساختارهای نامتغیر و مشترکی انتزاع میشود که آپریوری کلی زیستجهان را آشکار میسازند. بنابراین زیستجهان که در ابتدا به عنوان مسألهای جزئی و فرعی درون مسأله عام علم عینی یعنی در نقش اساسی این علوم ظاهر میشود، در نهایت به تعبیر هوسرل، به مثابه مسأله حقیقی و کلی برای فلسفه آشکار میگردد. این نوشتار تلاش میکند که از چشم انداز تحلیل نسبت زیستجهان و علم، مفهوم زیستجهان به عنوان مسأله حقیقی و کلی را نشان دهد.