«حکمت» اصیل نزد سهروردی آن است که بر دریافتهای شهودی و ذوقی مبتنی باشد. ولی دریافتهای شهودی، دفعی، بسیط، بیانناپذیر و غیرگزارهایاند، حال آنکه مخاطب حکمت اشراق با نظامی فلسفی مواجه است که از تألیف مفاهیم و گزارهها پدید آمده است و دو ویژگی مهم آن تدریجیالحصول و تفصیلی بودن است. با این اوصاف چگونه ممکن است معرفتی که فینفسه بیان-ناپذیر است، مبنای معرفتی شود که فی حد ذاته با مفاهیم و گزارهها تقویم میشود؟ نگارنده در این مقاله با نگاهی روششناختی به حکمت اشراق سهروردی نشان میدهد که حکمتِ بحثی اشراق که توسط او به رشته تحریر درآمده است، چیزی متمایز از معارف شهودیاش بوده و دلالتش بر شهودات نیز به نحو مجازی و یا اعتباری است. در حکمت اشراق، عقل در کشف حقیقت ناتوان، ولی در نظامسازی مبتنی بر شهودات باطنی، خلّاق و اصیل است. وظیفۀ عقل در این مقام نقّادی، مفهومسازی و نهایتاً انسجامبخشی به نظام معرفتی گزارهای است؛ امری که نمیتوان آن را از شهود انتظار داشت.