این مقاله قصد دارد تا نمود اگزیستانسیالیسم را در اشعار خلیل حاوی مورد بررسی قرار دهد. سرودههای خلیل حاوی به روشنی، بازگو کنندۀ حال پریشان او و ترسیمگر ژرفای نومیدی در نگاهش نسبت به سرانجام انسانِ آواره در هستی است؛ سرودههایی که به زیباترین شکل ممکن، تصویرگرِ رنج جانکاه اگزیستیالیستی است که خویش را در حلّ معمّای هستی ناتوان یافته و در این تیره خاکدانی که زمینش مینامند، جز آوای بلند مرگ، چیز دیگری نمیشنود و زمزمههای حوّای ذهنش نیز برآن است تا او را به خوابی ابدی فرو برد. مهمترین مؤلفههایی که در این جستار به عنوان مدار اصلی بازکاوی اندیشههای اگزیستانسیالیستی در شعر خلیل حاوی مورد توجه قرار گرفتهاند، عبارتاند از: مرگ اندیشی و هراس از مرگ در ذهن خلیل حاوی، رابطۀ میان مرگ و گناه، رابطۀ میان پریشانی و نگرانی با احساس گناهکاری، توجّه به زمان به عنوان محور اصلی بودن هستنده در جهان و سرانجام، نمود احساس بی قراری و ناامنی در جهان کنونی.