دانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Examination of Moral Value of justice in Hume`s Viewبررسی ارزش اخلاقی عدالت از نظر هیوم73097935FAسعید پوردانشکارشناسی ارشد فلسفه، دانشگاه علامه طباطباییسید مصطفی شهرآیینیدانشیار فلسفه، دانشگاه تبریز0009-0006-7890-4087Journal Article20150520In this article, it is intended to examine Hume`s endeavor for response to problem that is seen in Treatise of Human Nature. In this book, Hume, on the one hand, criticizes moral egoistic theories intensely and thus shows ethics cannot be existed unless altruism has been antecedently presupposed. On the other hand, he maintains certain moral virtues (artificial virtues) as justice, has arisen due to self-love motive and protection of private possession right; and is recognized as virtue only on the passage of time. In this article, we want to show that Hume in Treatise of Human Nature and in his second moral work namely An Inquiry Concerning Principles of Morals, with different versions, how attempt to show that this two opinion are not contradiction with each other. Eventually, we explain which Hume`s version in inquiry concerning Principle of Morals is more coherent and more consistent with Hume`s principals of philosophyدر این مقاله برآنیم به کوشش هیوم برای پاسخ به مسالهای بپردازیم که در کتاب رساله در باب طبیعت انسان شاهد آنیم؛ هیوم در این کتاب از سویی، با انتقاد شدید از نظریات مدافع «خودمدارانگاری» در اخلاق، بر آن است که «دیگردوستی» شرط تحقق اخلاق است و وجود اخلاق را امکانپذیر میسازد، و از دیگر سو، اظهار میدارد که پارهای فضائل اخلاقی (فضائل صناعی) همچون عدالت، از همان آغاز پیدایششان از سر خوددوستی و به انگیزهی حفظ مالکیت شخصی پدید آمده و فقط بهمرور زمان است که نام فضیلت بهخود گرفتهاند. در مقالة پیشرو میخواهیم نشان دهیم که هیوم چگونه در رساله در باب طبیعت انسان و هم در کتاب اخلاقی دیگرش، یعنی کاوش در مبانی اخلاق، با دو روایت متفاوت، میکوشد نشان دهد که این دو رأی با یکدیگر قابلجمعاند. در نهایت، بیان خواهیم نمود که کدامیک از این دو روایت منسجمتر و با اصول و مبانی اخلاق وی سازگارتر استhttps://kj.sbu.ac.ir/article_97935_66509ecb3f2083b1187cc62303be6537.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219The scrutiny of the Quality of formation and evolution of the concept of Unconscious and its results in Schelling’s Philosophyبررسی چگونگی شکل گیری و تطور مفهوم ناخودآگاه و نتایج آن در فلسفه شلینگ8911397937FAمحسن داوطلبدکتری رشته فلسفه، دانشگاه شهید بهشتیمنوچهر صانعی دره بیدیاستاد فلسفه، دانشگاه شهید بهشتیJournal Article20150927in his first period of philosophical work Schelling introduces a profound discussion in the critique of Kant's philosophy and reflective thought. The early concept of the unconscious originates in these discussions. Schelling was the first person who discovered the unconscious realm.he attributed Symbolic expression to it.he consider mythologies The results of Unconscious forces and with introducing the concept of Unconscious he provides the proper ground of questioning the notion of Subject. But all these discoveries are neglected due to Schelling’s difficult language and due to being mixed with the discussions of idealistic philosophy of the early and middle period of his career.شلینگ در دوره اول کار فلسفی خود بحث های عمیقی را در نقد فلسفه کانت و اندیشه تاملی مطرح می کند. سرچشمه آغازین مفهوم ناخودآگاه را باید در این بحث ها جستجو کرد. شلینگ اولین کسی بود که قلمرو ناخودآگاه را کشف کرد. بیان نمادین را به آن نسبت داد.اسطوره ها را حاصل نیروهای آن دانست. و با طرح مفهوم ناخودآگاه زمینه مناسب برای نقد سوژه و اندیشه تاملی را فراهم آورد. اما همه این کشفیات به علت زبان سخت شلینگ و آمیخته بودن آنها با مباحث فلسفه ایده آلیستی دوره آغازین و میانی کار فلسفی شلینگ مورد غفلت قرار گرفته است.https://kj.sbu.ac.ir/article_97937_6671602ea14677b3b9947e05fce60e9d.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Relativism in Wittgenstein’s Philosophical Investigationsنسبیتگرایی در پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین316897932FAامیررضا جوادیکارشناس ارشد فلسفه، دانشگاه شهید بهشتیJournal Article20150530Some parts of Philosophical Investigations are prey to relativistic interpretations. Some of the most important of them are Language games and Kripke’s reading of the concept of rule following. In addition, contemporary philosophers discuss the possibility of dialogue and comparison between forms of life and their independency .Some of these philosophers concentrate on differences of forms of life and deny the possibility of comparison and understanding each other stressing on special paragraphs of philosophical Investigations. On the other hand, another group emphasizes on other parts of philosophical Investigations and invokes Wittgenstein’s approach to various forms of life. They don’t accept relativistic readings of philosophical Investigations. They argue that when forms of life are completely different and independent, people living in a form of life cannot recognize any other forms of life and they cannot even speak about them or even name them as “form of life”. Similarly, Interpreters have adverse views concerning kripkie’s reading of Wittgenstein. On the one side, a group believes in an objective criterion for determination of sense. On the other, a group thinks that following a rule according to what language users do, is the only criterion we have.نحوۀ بحث و بررسی پیرامون برخی مسائل در کتاب پژوهشهای فلسفی به گونهایست که امکان ارائۀ تفاسیری نسبیگرایانه از آنها را فراهم میکند. بازیهای زبانی و قرائت کریپکی از مفهوم پیروی از قاعده از جملۀ مهمترینِ این مسائل هستند. در باب استقلال سبکهای مختلف زندگی و بازیهای زبانی و امکان گفتگو و سنجش آنها با یکدیگر نیز مباحثات دامنه داری میان برخی فلاسفۀ معاصر در گرفته است. عده ای با تکیه بر بعضی فقرات پژوهشها و نیز انگشت نهادن بر تفاوت میان سبکهای مختلف زندگی، امکان مقایسۀ آنها با یکدیگر و فهم یکی از دیگری را منتفی دانسته اند. در مقابل عده ای با اشاره به فقراتی دیگر از پژوهشهای فلسفی و نیز یادآوری مشی ویتگنشتاین در رویارویی با سبکهای زندگی و بازیهای زبانی گوناگون، وی را از اتهام نسبیتگرایی مبرّی میسازند. ادعای دستۀ دوم مشخصا با تکیه بر این مطلب شکل میگیرد که چنانچه سبکهای زندگی را بصورت کاملا مجزا و مستقل از هم بدانیم، شرکت کنندگان در یک سبک زندگی قادر نخواهند بود هیچ شناختی از سبکهای زندگی دیگر حاصل کنند، یا در باب آنها سخنی بگویند یا حتی از آنها ذیل عنوان سبک زندگی یاد کنند. به همین ترتیب، در باب قرائت کریپکی از ویتگنشتاین نیز، صفآرایی ادلۀ دو جبهه خودنمایی میکند. یکی جبهه ای که بر عدم وجود معیاری عینی به منظور تعیّن معنا تکیه میکند و دیگری که کاربرد صحیح بر اساس قاعده، مطابق با آنچه کاربران زبان انجام میدهند، را معیاری کافی جهت تعیّن معنا میداندhttps://kj.sbu.ac.ir/article_97932_b24aec4e92a3c9a7d18aabdbdaf31276.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Meaning of Existence (wujud) in the thought of Avicennaمعانی وجود در اندیشه ابن سینا17518897921FAمستانه کاکاییدانشجوی دکتری فلسفه دانشگاه علامه طباطباییحسن عباسی حسین آبادیاستادیار رشته فلسفه و حکمت اسلامی دانشکده الهیات دانشگاه پیام نور0000-0001-8869-1309Journal Article20151005Existence is the First recognition and the first issue is metaphysics. Avicenna also follows Aristotle in Ontology and uses of "being" (Maujud). The concept of "being" is common sense. Speaks the absolute truth. it is a concept that encompasses all things. Thus Avicenna concept as "available" is dealing with the reality of the story, and can be substantive and non-substantive. About God "mere presence" and the creation is component quiddity and of being. He used in five different meanings. Existence denotes to name meaning that refers to the Nature of Things. or refers The general or common attribute among the creatures. or implies to mean " act of existence" which implies About the existence of God's creatures. Or used to mean " act of being " is Which is considered Originate (Manshayt) foreign works. Or in terms of transport between subject and predicate is an interface. In this paper, the existence and position of proving the proof we consider the five senses.موجود نخستین اصل شناخت و به طریق اولی، موضوع مابعدالطبیعه است. لفظی که در وجودشناسی ابن سینا به تبع ارسطو نقش کلیدی دارد ، «موجود» است. موضوع فلسفه « موجود به ماهو موجود و عوارض ذاتی آن» است. مفهوم «موجود» مفهوم عامی است که حاکی از مطلق واقعیت است و تنها مفهومی است که دربرگیرنده همۀ چیزهاست. از نظر ابن سینا میتوان موجودی را در خارج تصور کرد که صرف وجود و بدور از ماهیت است (خداوند)؛ میتوان موجودی را در خارج در نظر گرفت که مرکب از «وجود» و «ماهیت» است (مخلوقات). بنابراین ابن سینا با مفهومی به عنوان «موجود» سروکار دارد که از اصل واقعیت حکایت میکند و میتواند ماهوی و غیر ماهوی باشد. درباره خداوند «وجود محض» است و درباره مخلوقات مرکب از وجود و ماهیت و «موجود» است. بنابراین وجود در اندیشه ابن سینا در پنج معنا بکار میرود: وجود خاص؛ وجود اثباتی؛ فعل وجود دادن؛ فعل بودن و وجود رابط. وجود یا به معنای اسمی بکار میرود بر سرشت اشیاء و موجودات اطلاق میشود (وجود خاص) یا به معنای عام دلالت دارد که صفت مشترک میان موجودات است ( وجود اثباتی) یا به معنای «فعل وجود دادن » است که دررابطه با وجودبخشی خداوند به مخلوقات بکار میرود یا به معنای «فعل بودن» است به معنای عارض بودن وجود بر ماهیت که در آن منشأیت آثار خارجی مدنظر است یا در حمل میان موضوع و محمول بهصورت رابط لحاظ میشود. در این نوشتار ضمن گذار از موجود به وجود، معانی پنجگانه وجود را بررسی میکنیم.https://kj.sbu.ac.ir/article_97921_7d4126af498cb48aed5e5393254dc577.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Analyzing Goldman`s Process Reliabilism of Knowledgeبررسی سیر تحول رویکرد اعتمادگرایی فرایندی آلوین گلدمن698797934FAخدیجه حسن بیگ زادهدانش آموخته دکترا فلسفه علم، دانشگاه شریفسید حسن حسینیهیأت علمی دانشگاه شریفJournal Article20150518Knowledge is one of the most important issues in philosophical literature, since long, that considered by many philosophers. Ambiguity of knowledge has caused many different approaches about it, are propounded. In first step, this paper focuses on two view of justification of knowledge: Internalism, Externalism. And propounded some objections them. In second step, Goldman`s causal theory is expressed. According to Goldman, justification of knowledge is based on knower`s reliability whit regard to production source of belief while knower is independent on creditable theorems in his justification of belief that is criticized by some philosophers. Finally, the author shows in spite of improvements that he accomplishes but using some concepts such as »good action« and »motive«, for overcoming criticisms are expressed as »truth conditions«, but difficulties are not resolved because of ignoring the epistemic factor in the framework of induction and the metaphysic meaning of knowledgeشیوه کسب معرفت یکی از موضوعات مهم در ادبیات فلسفی است که از دیر باز مورد توجه فلاسفه بوده است. ابهام مفهوم، سبب شده است که رویکردهای متفاوتی در مورد آن بر گرفته شود. از جمله مهمترین این رویکردها می توان به دو رویکرد درون گرایی و برون گرایی اشاره کرد. این گفتار برآن است تا با تاملی کوتاه بردو مکتب یاد شده در باب توجیه معرفت وطرح نقایص وایرادات هریک، به تبیین نظریه علّی گلدمن که از طرفداران رویکرد برون گرایی است بپردازد. تعلق خاطر گلدمن در توجیه معرفت بیشتر برپایه اعتمادگرایی شناسا به منبع تولید باور برای توجیه است. بی نیازی شناسا از آگاهی به قضایای معتبر در توجیه خود به یک باور از جمله موضوعاتی است که در این جا مورد بررسی و واکاوی قرارمی گیرد. در نهایت، نویسنده نشان می دهد علی رغم اصلاحاتی که وی با بکار گیری مفاهیمی همچون «شرایط صدق» و «عمل و انگیزه خوب » برای غلبه بر انتقادها در نظریه اش انجام می دهد، اما مشکلات هنوز باقی است.https://kj.sbu.ac.ir/article_97934_1ad51283937d5d67692765c73c83fa36.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Plotinus' metaphorical and non-metaphorical explanation of emanationتبیین استعاری و غیر استعاری فلوطین از صدور 20121897924FAمحمدرضا موحدی نجف آبادیدانشجوی دکتری فلسفه، دانشگاه بین المللی امام خمینیسید محمد حکاکدانشیار گروه فلسفه، دانشگاه بین المللی امام خمینیJournal Article20151103Emanation is the base of total philosophy of Plotinus. In spite of this and despite he is an accurate thinker; his explanation of it is blended with different metaphors. Some researchers believe that this is because of his attempt to absorb ancient philosophies, specially the philosophy of Aristotle and Posidonius, into his rich philosophical tradition. But, some others believe that Plotinus applies these metaphors to explain some new theory which is called double act doctrine. On the base of this theory, every complete thing, in addition to its internal activity which is its true nature, has an external activity which is flow from it as a portrait. The external activity of the One is a potential indeterminate intellect which at first has the audacity to separate from the One. But, after separation, comes back to it apologetically which results in his completion. In this paper, we elaborate Plotinus' metaphorical and non-metaphorical explanation of emanation and its requisites.صدور، بنیاد کل نظام فلسفی فلوطین است. با وجود این و علی رغم اینکه فلوطین متفکری دقیق است، تبیین او از صدور آمیخته به استعارههای مختلف است. برخی محققان معتقدند علت این امر، غنای سنت فلسفی فلوطین و تلاش او برای هضم و جذب فلسفة گذشتگان، خصوصاً فلسفة ارسطو و پوسایدونیوس است. ولی به اعتقاد برخی دیگر، فلوطین از طریق استعارههای صدور، قصد دارد نظریة بدیعی را تبیین کند که میتوان آن را نظریة فعالیت دوگانه نامید. بر اساس این نظریه، هر شیء کاملی، علاوه بر فعالیتی درونی که جوهر حقیقی آن را تشکیل میدهد، دارای فعالیتی برونی است که همچون تصویری از آن منتشر میشود. فعالیت برونی احد، عقلی بالقوه و نامتعین است که ابتدا گستاخی میکند و از احد جدا میشود. اما سپس پشیمان به سوی او بازمیگردد و با این بازگشت، متعین میشود. در این مقاله، به ارائة تفسیر مفصلی از تبیینهای استعاری و غیر استعاری فلوطین از نظریة صدور و لوازم آن پرداختهایم.https://kj.sbu.ac.ir/article_97924_b1d22dfe447d7b7d54e6b11cae6028b7.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Early Wittgenstein’s view about “there is somethingتلقی ویتگنشتاین متقدم از این که چیزی هست11513297914FAحامد زمانی پزوهکارشناسی ارشد فلسفه، دانشگاه شهید بهشتیحسین والهدکتری فلسفه و کلام اسلامی، هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی0009-0006-7890-4087Journal Article20150520Picture theory challenges existential propositions having meaning. In Tractatus these propositions are neither elementary nor synthetic. We can find two viewpoints by searching about existence in Tractatus. At the first point of view Wittgenstein define “exist” as a formal concept because it is not describing any state of affairs. He states this by saying that such propositions as “there are 100 objects” have no meaning. At the second point of view by presenting a description of “there is something” He states that this proposition is prior to experience and even logic. The matter in the first view is similar to Russell’s at result and way of conclusion but by the second one Wittgenstein rejects Russell’s opinion about logical representation of “there is something” and claims that there is no propositional function representing it. In Wittgenstein’s view legitimation of using identity in Russell’s logic causes this fault. So impossibility of representing a bipolar picture from “there is something” beside part 5.53 of Tractatus could both be reasons to deny identity-sing as an essential constituent of conceptual notationنظریه ی تصویری زبان، معناداری گزاره های مشهور به هلیه بسیطه را به چالش می کشد. این گزاره ها در دسته بندی تراکتاتوسی نه در دسته ی گزاره های ابتدایی قرار می گیرند و نه در دسته ی گزاره های ترکیبی. با جستجو راجع به وجود در تراکتاتوس با دو دیدگاه مواجه می شویم. در دیدگاه اول، ویتگنشتاین با رد معناداری گزاره هایی مثل "100 چیز وجود دارد"، عبارت "وجود دارد" را در زبان به آن جهت که توصیف گر هیچ اوضاع اموری نیست، در دسته ی مفاهیم صوری قرار می دهد. در دیدگاه دیگر، او با ارائه توصیفی از عبارت این که "چیزی هست" آن را پیش از تجربه و حتی پیش از منطق قرار می دهد. آن چه در نقطه نظر اول راجع به کاربرد "وجود دارد" در زبان ذکر می شود به لحاظ نتیجه مشابه دیدگاه راسل در باب گزار های وجودی است اما در نقطه نظر دوم ویتگنشتاین در برابر ایده ی راسل راجع به این که "چیزی هست" می ایستد، آن را غیرقابل تالیف به وسیله ی گزاره های منطقی می داند و مجاز دانستن کاربرد اینهمانی در منطق را عامل این خطای راسل معرفی می کند. بنابراین در کنار دلیل ویتگنشتاین در عبارت 5.53 می توان عدم امکان تصویر سازی دوقطبی از این که "چیزی هست" را به عنوان دلیلی برای رد ضرورت نیاز به نشان اینهمانی قرار دارد.https://kj.sbu.ac.ir/article_97914_17a0b0c78d489fb6a810851cfa223f95.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219kantمفهوم عمل در علم دانش فیشته در نسبت با کانت23326597929FAسید علی یزدانیکارشناسی ارشد فلسفه دانشگاه شهید بهشتیاحمد علی اکبر مسگریاستادیار گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتیJournal Article20161214CR: Fichte, Johann Gottlieb. Attempt at a Critique of All Revelation, trans. Garrett Green, ed. Allen Wood Cambridge: Cambridge University Pressطبیعی است که رنگ و بویِ کانتیِ فضایِ تفکرِ فیشته، محقق را به ردیابیِ مباحثِ کانت در فلسفهیِ فیشته، که خود آن را علمِ دانش مینامد، سوق دهد. البته، ادعایِ ما این است که با نظر به فلسفهیِ عملیِ کانت و کاویدنِ نقدِ دوم، و نه نقدِ اول، است که میتوان دِین ریشهایِ فیشته را به کانت یافت؛ این ایدهیِ کانتی که به نظر ما نطفهیِ بسطِ علمِ دانش به حساب میآید، آموزهیِ برتریِ عقلِ عملی بر عقلِ نظری است. در موردِ فیشته، نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که مطلع شدن از شرایط و احوالِ زندگی او بسیار در شناختِ هر چه بهتر این فیلسوفِ نظری- سیاسی- دینی مساعدت خواهد کرد. بنابراین، ابتدا نگاهی به وضعیتِ فکری اواخر سدهیِ هجدهم میافکنیم؛ سپس مقصودِ کانت را از ایدهیِ برتریِ عقلِ عملی به نظری از نقدِ دوم استخراج میکنیم؛ و نهایتاً نشان میدهیم که این ایده اساسیترین مقومِ علمِ دانش است.https://kj.sbu.ac.ir/article_97929_63b62cf5295048563f43ef25b305b594.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Creative Aspect of Language Use and Descartes’ Problemمسئله دکارت و بررسی وجه خلاق کاربرد زبان از دید چامسکی13315397917FAابوالفضل صبرآمیزدانشجوی دکتری فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان0000-0002-6470-6518محمد علی اژه ایاستاد گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان0009-0006-7890-4087Journal Article20150520For Descartes, there are two basic signs to distinct between human beings and animal-machine: using language and the variety of human behavior. Using language by humans is always novel, free from control by external stimuli and appropriates to a specific situation, any animal-machine unable to show such a thing. Descartes think these features are gifted from God. Chomsky formulates these features as creative aspect of language use. He believes that the main problem, entitled as Descartes’ problem, is how or why we choose a certain sentence. Chomsky says that he does not know a proper solution but he does not accept a spiritual essence that was Descartes’ solution. Since this problem does not have a strict answer, present critiques attack the assumptions that allow Chomsky providing such a problem. The purpose of this paper is review on some Chomsky’s claims that stand on these assumptions. In this paper, Descartes’ problem is explained from both Descartes’ and Chomsky’s point of view, next some questions that are usually asked Chomsky to answer them are presented and follow to it, his answers is reviewed. Finally a few questions (critiques) of some Descartes problem assumptions from this paper outlook are exhibitedدکارت استفاده از زبان و تنوع رفتار آدمی را نشانهی تمایزی بنیادین میان حیوان-ماشین و انسان میدانست. بدیع و متنوع، فارغ از محرک درونی وبیرونی، و همچنین انسجام و تناسب با موقعیت در گفتار و رفتار آدمی تواناییهای انسانیاند که هیج حیوان-ماشینی نمیتواند از عهده آنها برآید. وی منشاء چنین توانایی را اراده آزاد انسانها که هدیه خداوندی است، میدانست. چامسکی، این سه ویژگی را تحت عنوان وجه خلاق کاربرد زبان صورتبندی میکند. وی مساله اصلی را در اینجا چرایی و چگونگی تولید یک عبارت زبانی توسط زبانگر میداند، و از آن به عنوان مساله دکارت یاد میکند. چامسکی هرچند راهحل مناسبی برای این پرسش سراغ ندارد اما وجود جوهری روحانی که دکارت مطرح کرده بود را نیز نمیپذیرد. از آنجا که این مساله پاسخ روشنی نیافته است، نقدهای موجود نیز پیشفرضهایی که توانایی امکان طرح چنین مسالهای را به چامسکی دادهاند، نشانه رفتهاند. هدف این مقاله بررسی بخشی از ادعاهای چامسکی است که بر این پیشفرضها استوار است. از اینرو در این مقاله مساله دکارت را به ترتیب از منظر دکارت و چامسکی مطرح نمودهایم. و در بخش چهارم، ابتدا برخی نقدهای موجود بر امکان طرح مساله دکارت به همراه پاسخهای چامسکی را بررسی کرده و در ادامه نقدها (و پرسشهایی) که از منظر این مقاله بر امکان طرح مساله دکارت میتوان وارد نمود را طرح کردهایم.https://kj.sbu.ac.ir/article_97917_a8dd9921a78320f6ab5d9bb10d5db2f3.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219A Study of Blanchot’s Philosophical Fragment-writing in the Light of his Double View of Deathبررسی سبکِ قطعهنویسی فلسفی موریس بلانشو در سایهی نگاهِ دوگانه به مرگ15517397919FAکیوان طهماسبیاناستادیار زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه اصفهانJournal Article20150520Despite the influence of Maurice Blanchot’s writing on contemporary literary theory, his writing has been rarely examined in terms of its form. While his fragment-writing seems obscure and incoherent, it can be considered as an exclusive way of merging philosophy and literature, a performance of language in confrontation with its limit. Highlighting “death” as the main idea of his writing leads to a double approach to “death” which, as the “beyond time in time”, enjoys an extreme situation in the system of signification. With this double image of “death”, language becomes fissured between two aspects, one corresponding to waiting for the realization of meaning and the other to the insistence upon the material un-representing body of the word. This double nature is the constitutional element of the form and the structure of his extreme fragment writing. It can be observed how the double conception of “death” affects formal and rhetoric details of his texts, especially his Awaiting Oblivion, The Step Not Beyond and The Writing of the Disaster. It is argued that the paradoxical, ambiguous nature of his writing is the direct result of writing under a simultaneously double point-of-view of ‘I’ and its ‘other’: a unique style of writingبا وجودِ تأثیرگذاری بسیار بر نظریهی ادبی معاصر، نوشتارِ موریس بلانشو (2003-1907) اغلب به لحاظِ فرمی موردِ توجّه قرار نگرفتهاند. به رغمِ ظاهرِ مبهم و نامنسجمِ تکّهنویسیهای وی، بخصوص در کارهای آخرش، این نوشتار طرزی ممتاز از درهمآمیختگی نظریه و ادبیات به اجرا میگذارند که حاصلِ تفکّر در زبان است وقتی به حدّ بازنمایی خود رسیده باشد. ضمنِ مشخّص کردنِ «مرگ» به عنوانِ مرکزِ ثقلِ نوشتارِ بلانشو میتوان رهیافتِ دوگانهای نسبت به مفهومِ مرگ در نزدِ بلانشو مشاهده کرد که به مثابهی «بیرون زمانِ درزمان» از موقعیّتی مرزی نسبت به بازنمایی برخوردار است. همپای این مفهومِ دوگانهی «مرگ»، زبان وجهی دوگانه مییابد که یکی با انتظار برای تحقّقِ معنا (از طریقِ دلالت) و دیگری با اصرار بر جنبهی مادّی کلمه متناظر است. این دوگانگی را میتوان به عنوانِ عنصرِ برسازندهی فرم و ساختارِ نوشتارِ مرزی و قطعهنویسِ او بررسی کرد و مشاهده کرد که چگونه در اجزای صوری و بلاغی متنهای او، بخصوص قطعهنویسیهایی نظیرِ انتظار فراموشی، گامِ نه آنسو و نوشتارِ فاجعه، تأثیرگذارند. نیز میتوان دید که ابهام یا تناقضی که در ظاهرِ نوشتارِ او دیده میشود حاصلِ نوشتن تحتِ دیدگاهی دوگانه و همزمان از نگاهِ «خود» و «دیگری» است؛ شیوهای ممتاز و بیسابقه در نوشتار.https://kj.sbu.ac.ir/article_97919_e6881a8f05281bf3e3725eebf1fbf55b.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Utopian thinking and the relation between philosophy and literature in Ernst Bloch’s The principle of hopeتأمل در باب امر ممکن با نگاهی به پیوند میان فلسفه و ادبیات در نزد ارنست بلوخ18920097922FAرائد فریدزادهاستادیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتیJournal Article20170118The German philosopher and thinker Ernst Bloch (1885-1977) attempts in his comprehensive work The Principle of Hope (Das Prinzip Hoffnung) to describe hope as an anthropological constant that aims at individual and social bonum optimum. At the same time, he puts all his efforts on justifying the utopian function in his philosophy not only historically and sociologically, but also ontologically and aesthetically. Utopian thinking and its fusion with reflection on possibility plays a major role in defining his magnum opus. The following article tries to figure out the traces of hope in Bloch’s philosophy and to establish a connection between literature and philosophy, relying on examples from Robert Musil’s novel The man without qualities.ارنست بلوخ فیلسوف و ادیب آلمانی (1885-1977) در مجموعه تفصیلی و جامع خود با عنوان اصل امید (Das Prinzip Hoffnung) در پی آن است تا امید را به مثابه مولفهای انسان شناختی مطرح کند که در نهاد هر فرد مستتر است وانکشاف و دستیابی آن سلامت و سعادت فردی و اجتماعی را در برخواهد داشت. تفکر اتوپیایی و پیوند آن با تامل در باب امر ممکن نقش اصلی در درافکندن طرح جامع بلوخ ایفا میکند. وی در پی این است تانه تنها به تبیین وجه تاریخی این مولفه بپردازد، بلکه از منظر هستی شناختی، جامعه شناختی و زیباشناختی نیز طرح مزبور را تعمیم بخشد. این جستار تلاش دارد تا ردپای امید را در تفکر بلوخ دنبال کند و به ارتباط میان ادبیات و فلسفه از دیدگاه بلوخ بپردازد. با مدد از رمان مرد بی هیچ ویژگی روبرت موزیل تبیین وجه ادبی و زیباشناختی تامل در باب امر ممکن، که محور اصلی فلسفه بلوخ را تشکیل می دهد، پی گرفته خواهد شد.https://kj.sbu.ac.ir/article_97922_8f4f54e666779f8326d499443019574f.pdfدانشگاه شهید بهشتیشناخت2008-73229220170219Distinguish Between Skill And Virtue On Zagzebskisتمایز فضیلت از مهارت از نظر زاگزبسکی21923297927FAصادق میراحمدی سرپیریدکتری فلسفه دانشگاه اصفهانمهدی دهباشیاستاد فلسفه دانشگاه اصفهانJournal Article20150518Distinguish Between Skill And Virtue On Zagzebskis *Sadegh mirahmadi sarpiri ** mehdi dehbashi Abstract One of the most controversial question on virtue theory is the relation between virtue and skill. Skill like virtue are acquired excellences. Zagzebski is one of the pioneer of virtue epistemology that pay attentioned emong contemporary epistemologists. She try to experes an accurat account of pure virtue theory as involve all of things that are called virtue. One of the problems that explored is distinguish between skill and virtue.On zagzebski view virtues are distinct from skills. We have intellectual and moral virtues as well as intellectual and moral skills. Virtues and skills have numerous connection. Skills allowe to virtues person to be effective in action. But virtues are psychically prior to skills.تمایز فضیلت از مهارت از نظر زاگزبسکی *صادق میراحمدی سرپیری ** مهدی دهباشی چکیده : یکی از مسائل مورد بحث در نظریه فضیلت، رابطه بین فضیلت و مهارت است. از آنجا که فضیلت و مهارت هر دو برتری های اکتسابی هستند، تمایز بین آنها دشوار است. زاگزبسکی از پیشگامان نظریه معرفت شناسی فضیلت است که در چهار دهه اخیر مورد توجه معرفت شناسان معاصر قرار گرفته است. او تلاش می کند تا یک تبیین دقیقی از نظریه فضیلت ارائه کند به طوری که شامل همه آن چیزهایی که آنها را فضایل می نامیم، شود. یکی از مباحثی که در این راستا مورد توجه و ارزیابی وی قرار می گیرد تمایز فضیلت از مهارت است. از نظر زاگزبسکی فضیلت متمایز از مهارت است. ما همانطور که دارای فضایل اخلاقی و عقلانی هستیم دارای مهارتهای اخلاقی و عقلانی نیز هستیم. بین فضایل و مهارتها ارتباط هایی وجود دارد و مهارتها به انسان فضیلتمند کمک می کنند که در عمل نیز موثر و کارآمد باشند. با وجود این فضایل به لحاظ ذهنی مقدم بر مهارتها هستند. این مقاله با رویکردی تحلیلی- توصیفی به تبیین تماییز بین فضیلت و مهارت از دیدگاه زاگزبسکی پرداخته است.https://kj.sbu.ac.ir/article_97927_3a1326a3ae85319d9e5f39011da3314c.pdf