مکتب ساختارزدایی برای اولین بار در دهههای 60 و 70 توسط ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، در عرصۀ فلسفه و ادبیات مطرح شد. این مکتب یکی از شاخههای مهم فلسفه پست مدرن محسوب میشود و نقدی به بینش ساختارگرایی و همچنین تفکر مدرن است. روش ساختارگرایی، کشف و استخراج ساختارهای کلی موجود در پدیدهها و سپس تجزیه و تحلیل ساختارها با استفاده از بررسی ...
بیشتر
مکتب ساختارزدایی برای اولین بار در دهههای 60 و 70 توسط ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، در عرصۀ فلسفه و ادبیات مطرح شد. این مکتب یکی از شاخههای مهم فلسفه پست مدرن محسوب میشود و نقدی به بینش ساختارگرایی و همچنین تفکر مدرن است. روش ساختارگرایی، کشف و استخراج ساختارهای کلی موجود در پدیدهها و سپس تجزیه و تحلیل ساختارها با استفاده از بررسی سازهها و عناصر تشکیلدهندۀ آنها است. دریدا با ساختارگراها مخالف بود چرا که به اعتقاد او وقتی به دنبال ساختارها هستیم از متغیرها غافل میمانیم. حدود بیست سال پس از انتشار نخستین کتابهای ژاک دریدا، ایدهها و اندیشههای وی توسط معماران و منتقدان معماری مورد توجه قرار گرفت. ارتباط مستقیم ساختارزدایی با معماری نخستین بار توسط معماران نظریهپردازی چون پیتر آیزنمن و برنارد چومی تحقق یافت. پروژۀ پارک دلاویلت برنارد چومی به اعتقاد بسیاری از کارشناسان سرآغاز سبک معماری ساختارزدایی و بیتردید بزرگترین اثر تحقق یافتۀ این سبک از معماری است. چومی در آثار اولیه خود با تعریف معماری به عنوان تولدی مدام از مقدمات و شرایط بالقوۀ بسیار مشخص در یک سو و خلق تجربیات و تمایلات جدید در سوی دیگر، آغازگر بحران و همچنین پتانسیلی برای معماری است که به ندرت مورد توجه قرار گرفته است. در این نوشتار به بررسی سبک معماری ساختارزدایی بر مبنای آثار چومی و به ویژه پروژۀ پارک دلاویلت میپردازیم.