لوئیس در بخش سوم کتابش، دربارۀ کثرتِ جهانها، با ارائۀ طبقهبندیِ سهگانه جالبی از انواعِ نظریاتِ مجردگرایانه دربارۀ جهانهای ممکن، انتقاداتی را علیه این نظریات اقامه میکند. اگرچه انتقاداتِ لوئیس به این نظریات عموماً ساختاری روشن و سنجیده دارند، اما مشکلات زیادی دربارۀ فهمِ انتقادِ اصلیِ لوئیس به نوعِ سومِ نظریات مجردگرایانه، ...
بیشتر
لوئیس در بخش سوم کتابش، دربارۀ کثرتِ جهانها، با ارائۀ طبقهبندیِ سهگانه جالبی از انواعِ نظریاتِ مجردگرایانه دربارۀ جهانهای ممکن، انتقاداتی را علیه این نظریات اقامه میکند. اگرچه انتقاداتِ لوئیس به این نظریات عموماً ساختاری روشن و سنجیده دارند، اما مشکلات زیادی دربارۀ فهمِ انتقادِ اصلیِ لوئیس به نوعِ سومِ نظریات مجردگرایانه، یعنی آنچه او مجردگراییِ جادویی یا معجزهآسا مینامد، وجود دارد. در این مقاله تلاش کردهام که با دفاع از انتقادات لوئیس به مجردگرایی جادویی نشان دهم که هستۀ اصلیِ نقد لوئیس به مجردگراییِ نوعِ سوم، ناظر بر تشخیصِ مشکلی روششناختی در این دست نظریات است. نظریۀ مجردگراییِ جادویی انتظاراتِ ما از یک نظریۀ حقیقیِ متافیزیکی را برآورده نمیکند. مجردگرایی جادویی، نسبت به انواع دیگر نظریات واقعگرایانه دربارۀ جهانهای ممکن و صدقهای موجهه، قدرت تبیینی کمتری دارد، زیرا نظریۀ انضمامیگرایانه و همچنین نظریات مجردگرایانه زبانشناختی و تصویری میتوانند تبیینهای معقول و قابلِفهمی دربارۀ این نکته عرضه کنند که چگونه و به چه معنا یک جهان ممکن یک وضعیت امور ممکن را بازنمایی میکند. اما نظریۀ مجردگرایانه نوع سوم با غیرقابلِتحلیل دانستن رابطۀ بازنمایی، بهعنوانِ کلیدیترین عنصر یک نظریۀ متافیزیکی دربارۀ جهانهای ممکن، نمیتواند لوازم یک نظریۀ متافیزیکی باکفایت را برآورده کند.