سعید گلستانی؛ مهدی معینزاده
دوره 14، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 195-211
چکیده
امیل لاسک (1915-1875) آخرین نوکانتی و نقطۀ اوج این سنت شمرده میشود. او در گسست و پیوست سنت نوکانتی قرار میگیرد. وی از سویی نوکانتی است، زیرا با پروژۀ «منطق استعلایی» کانت توافق دارد. کانت و سایر نوکانتیها در هر دو مکتب ماربورگ و بادن مقولات را نه همچون ارسطو بهعنوانِ اموری هستومند در ابژه، که در فاهمۀ سوژه میجستند. ولی از سوی ...
بیشتر
امیل لاسک (1915-1875) آخرین نوکانتی و نقطۀ اوج این سنت شمرده میشود. او در گسست و پیوست سنت نوکانتی قرار میگیرد. وی از سویی نوکانتی است، زیرا با پروژۀ «منطق استعلایی» کانت توافق دارد. کانت و سایر نوکانتیها در هر دو مکتب ماربورگ و بادن مقولات را نه همچون ارسطو بهعنوانِ اموری هستومند در ابژه، که در فاهمۀ سوژه میجستند. ولی از سوی دیگر لاسک، به تأسی از مفهوم اعتبار (Geltung/validity) نزد لوتسه، طرحی دیگر در افکند و قلمرو سومی غیر از ابژه و سوژه برای مقولات تعریف کرد. به نظر او، مقولات اساساً هستنده (entity) نیستند که در سوژه یا ابژه تقرر داشته باشند. مقصود ما در این مقاله بازسازی آرای فیلسوفی است که بهرغمِ اهمیت بسیارش، تقریباً فراموش شده و در این بازسازی، ضمن به تصویر کشیدن جایگاه او در تاریخ فلسفه اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست، زمینه را برای نشان دادن دقیقتر نحوۀ تأثیر او بر هایدگر فراهم میکنیم. مدعای اصلی مقاله آن است که لاسک نوآوریهای فراوانی در اقوال سنتی فلسفه داشته و زمینه را برای ویرانگری سنت فلسفی غرب توسط هایدگر فراهم میکند.