آروین آذرگین؛ غلامحسین توکلی
دوره 12، شماره 1 ، مرداد 1398، ، صفحه 7-31
چکیده
پل تیلیش، یکی از تاثیرگذارترین متکلمان و فیلسوفان دین در قرن بیستم، در تعریفی نو و چالشبرانگیز از ایمان، آن را حالت دلبستگی نهایی انسان دانست که شامل مولفهی ذاتی شک است. این شکی وجودی است که به تعبیر ما، از دل همهی ساحات وجودی آدمی، از جمله ساحت شناختی باورها، ساحت احساسات، عواطف و هیجانات، و ساحت خواستها، برمیخیزد و با اضطرابی ...
بیشتر
پل تیلیش، یکی از تاثیرگذارترین متکلمان و فیلسوفان دین در قرن بیستم، در تعریفی نو و چالشبرانگیز از ایمان، آن را حالت دلبستگی نهایی انسان دانست که شامل مولفهی ذاتی شک است. این شکی وجودی است که به تعبیر ما، از دل همهی ساحات وجودی آدمی، از جمله ساحت شناختی باورها، ساحت احساسات، عواطف و هیجانات، و ساحت خواستها، برمیخیزد و با اضطرابی که ایجاد میکند، تمام وجود انسان را مورد هجوم بیپروای خویش قرار میدهد. یگانه راهی که تیلیش برای غلبه بر این تردید بنیادین سراغ دارد، شجاعت است. انسان مومن، علیرغم عواملی که هستی، ارزشها و معنای زندگیاش را تهدید میکند، میتواند با فضیلت شجاعت، بر این تردیدها فائق آید. ما علاوه بر بررسی و نقد دیدگاه تیلیش و تشریح مفهوم شک وجودی، به سه روش استدلال میکنیم که ایمان دینی باید شامل شک و عدم قطعیت باشد. سه دلیل عبارتاند از: لزوم وجود تصدیق اختیاری، لزوم حضور مولفهی اعتماد، و لزوم ستایشبرانگیزی عمل اخلاقی در ایمان.
مسعود عسگری؛ غلامحسین توکلی
دوره 11، شماره 2 ، اسفند 1397، ، صفحه 207-224
چکیده
چکیدهشوپنهاور در حوزة اخلاق قائل به دو ساحت است.اولی ساحت فرد شفیق است که او در این بافت از آزادی و جبرباوری، مسئولیت اخلاقی، فلسفة حق، فضائل و رذائل اخلاقی، روان شناسی اخلاق و انواع خصلت ها بحث کرده و می گوید شفقت منبع همة کنش هایی است که واجد ارزش اصیل اخلاقی اند. دومی ساحت قدیس است که او در این بستر از مرگ، عدالت، متافیزیک ...
بیشتر
چکیدهشوپنهاور در حوزة اخلاق قائل به دو ساحت است.اولی ساحت فرد شفیق است که او در این بافت از آزادی و جبرباوری، مسئولیت اخلاقی، فلسفة حق، فضائل و رذائل اخلاقی، روان شناسی اخلاق و انواع خصلت ها بحث کرده و می گوید شفقت منبع همة کنش هایی است که واجد ارزش اصیل اخلاقی اند. دومی ساحت قدیس است که او در این بستر از مرگ، عدالت، متافیزیک عشق جنسی، ریاضت پیشگی و عرفان بحثمی کند. در این ساحت، قدیس در جهت انکار خواست یا اراده، آگاهانه از زندگی کناره می گیرد و به زهد وریاضت پیشگی روی می آورد و نسبت به هر چیز کاملاً بی تفاوت می شود. هنگامی که بر این این دوساحت متمرکز می شویم، می بینیم که با هم در تعارض اند. او از یک طرف می گوید که هرگونه اخلاقیمبتنی بر شفقت است و از سوی دیگر می گوید که به لحاظ اخلاقی، مطلوب ترین حالت برای فرد رویگردانی از هرگونه اراده ورزی است؛ اما واضح است که بدون فعالیت اراده شفقت و همدردی با دیگرانناممکن است. و چنانچه شفقت را به عنوان بنیاد و اساس اخلاق بپذیریم، انکار اراده ورزی قدیس منتفیمی شود. از طرف دیگر اراده به عنوان شیءفی نفسه و جوهر هستی صرفاً خواست است و از آن حیث کهخواست است، نمی تواند نخواهد. بنابراین نمی تواند خود را انکار کند.