فریده آفرین؛ اشرف السادات موسویلر
دوره 8، شماره 1 ، شهریور 1394، ، صفحه 7-30
چکیده
دلوز با توسل به «ریتم» دو شِقِ زیباشناسی را گرد هم میآورد. فرض مقالۀ حاضر این است که زیباشناسی دلوز میتواند شکلگیری شرط تجربۀ زیباشناختی را در خودِ آن تجربه و نیز شرط ترکیببندی زیباشناختی را در خود سطح ترکیببندی با توسل به ریتم توضیح دهد. پرسش اصلی، چگونگیِ رفع شکافِ دوگانه رایج زیباشناسی است. این پرسش در سه بخش، با توضیح شکلگیریِ ...
بیشتر
دلوز با توسل به «ریتم» دو شِقِ زیباشناسی را گرد هم میآورد. فرض مقالۀ حاضر این است که زیباشناسی دلوز میتواند شکلگیری شرط تجربۀ زیباشناختی را در خودِ آن تجربه و نیز شرط ترکیببندی زیباشناختی را در خود سطح ترکیببندی با توسل به ریتم توضیح دهد. پرسش اصلی، چگونگیِ رفع شکافِ دوگانه رایج زیباشناسی است. این پرسش در سه بخش، با توضیح شکلگیریِ شرط تجربه در خود آن تجربه، شرط تجربه زیباشناختی در خود تجربه زیباشناختی و شکلگیری نمودار در سطح ترکیببندی زیباشناختی پاسخ داده میشود. این شروطِ واقعی خود پیدا نیستند، اما شرطِ ظهور و پیدایی هستند و به نوعی ریتم در هر سه بخش بر اساس آنها شکل میگیرد. این شروط که از آشوب، ناهماهنگی و عدم تعین پدیدار میشوند، «نسبتهای تعینبخش» اند و ماحصلِ آنها در هر بخش ریتم است. با توجه به این توضیح، به جای تعیناتِ سوبژکتیو و ابژکتیو، تمرکز دلوز بر نسبتها، روابط، اتصالها و در نتیجه «ترکیب یا تألیف»، « ترکیببندی»، «سنتز» و «ریتم» است. ریتم حاصل از یک نسبت تعینبخش است؛ نسبتی که از وقفه در یک سیلان ایجاد میشود. در نتیجه شرطِ ایجاد نسبتها و متعاقباً ریتمهای تازه چه در یک نسبت هستیشناختی و زیباشناختی و چه در سطح ترکیببندی، به طور کلی «بنیاد» است که امور نامتعین و متفاوت را در ارتباط با هم قرار میدهد. از آنجا که تفاوت دو ساحت یا شکافِ مرسوم زیباشناسی، نزد دلوز به تفاوت درجهای تبدیل میشود، در نتیجه ریتم حاصل از تنظیمشدگیِ درجههای متفاوت است.
فریده آفرین؛ اشرف السادات موسوی لر
دوره 8، شماره 1 ، شهریور 1394
چکیده
ریتم یکی از ارکان مهم استتیک دلوز است. این مفهوم نزد او رویداد همطنینیِ ساحتهای مختلف است. سوال اصلی این مقاله این است که چگونه وحدت امور کثیر و متفاوت در نقاشی بدون توسل به عاملی فراتر از سطح نقاشی فراهم میشود؟ در نقاشی سطوح متفاوت احساس، رنگها، تاشها و ضربهقلمها، رنگ و نور، امور نامتناجس و قیاسناپذیر به ترکیببندی، ...
بیشتر
ریتم یکی از ارکان مهم استتیک دلوز است. این مفهوم نزد او رویداد همطنینیِ ساحتهای مختلف است. سوال اصلی این مقاله این است که چگونه وحدت امور کثیر و متفاوت در نقاشی بدون توسل به عاملی فراتر از سطح نقاشی فراهم میشود؟ در نقاشی سطوح متفاوت احساس، رنگها، تاشها و ضربهقلمها، رنگ و نور، امور نامتناجس و قیاسناپذیر به ترکیببندی، سرهمکردن و مدولاسیون نیاز دارند تا هماهنگ شوند. با اتکا به مفهوم ریتم، توانِ حیاتیِ آن و نقشِ بنیاد این پرسش در دو قسمت 1-ریتم در نقاشی ، 2- رابطه احساس و ریتم پاسخ داده میشود. ضمن اینکه مفهوم بنیاد و ریتم نزد هایدگر و ملدینه به عنوان سابقه این بحث بسط داده شده است. با وجود ریتم به عنوان تناوب دو لحظهی انقباضی-انبساطی و یا شدت-ضعفی، امکان هماهنگی و رابطه آشوب سطح مادی و نظمِ فیگور، نسبت رنگهای نامتعارف و نیز سطوح احساس، و نیز رابطه بسیاری از امور متفاوت و حتی نامتناجس و قیاسناپذیر با درجهی توان نابرابر فراهم میشود. هماهنگی امور نامتناجس، ناهمگن و قیاسناپذیر حالت پیچیدهتری دارد. حاصل این ارتباط شدت محض است که تنها میتوان آنرا زیست یا حسکرد و ذات وصف ناپذیر هنرمند را رقم میزند. ارتعاش و کژریختشدگی، رزنانس یا تشدید و در نهایت شدت مبین انواع گوناگون ریتم در نقاشی نزد دلوز است که متناظر با مفاهیم هستیشناسی وی است.